بعد مثلا من الان بعد از یه روز آپ نکردن خیلی لوس وارانه ، به سبکِ این وبلاگ نویسهایِ پر طرفدار که هر روز یه قِر و فِر در میارن و مخاطبها و دوستهایِ واقعیشان را هم به چیزِ چپشان هم حساب نمیکنن و فقط به همانهایی توجه دارند که اذیتشان میکنند، بیام اینجا بنویسم ، که دیگه میخوام ننویسم یا خدافظ یا مثلا آدرسم و عوض کنم به هیشکی ام ندم یا کامنتها رو ببندم و به صورت خیلی غیر مستقیم که اصن کسی هم شک نکنه، با این کارم به همۀ شما بفهمونم که مثلا خفه شید که من راحت تر بنویسم! یا مثلا بگویم از اینجا خسته شدم...دیگه بسه...دور هم بودیم ،خوش گذشت،نخود نخود هر که رود خانۀ خود...به سبکِ همین وبلاگ نویسها، تا چند روزی بی حوصله میشم یا شکستِ عشقی میخورم، یا موقعیتِ کاریم بهم میریزه بیام گیر بدم به در و دیوارِ وبلاگم که مثلا یه کلنگ بگیرم دستم ،وانمود کنم میخوام بزنم دیوارهایِ اینجا رو خراب کنم....بعد بضی از شما بیاید اینجا اشک و ناله بریزید و آه فغان برآرید که نه! یه سِری هم کلاس منطقی بازی بزارید و بیاید بنویسید ، باشه حالا که فکر میکنی اینجوری بهتره، هر جور راحتی، به سلامت! یه عده تون هم که همیشه تریپ ضد حال دارید، بیاید بگید، خوش اومدی همون بهتر که نباشی ، دیگه داشت ،حالمون ازت بهم میخورد....حالا بر فرض که ، این اتفاقم افتاد...مثلا خیلی کارِ مهمی کردیم! عاغا میخوای بنویسی، بنویس!! نمیخوای بنویسی هم ول کن برو هر وقت حالت اومد سرِجاش، برگرد دیگه! اینقدر قِر و فِر نداره!
من نمیدونم این چه مَرَضِ واگیرداریِ که این روزها بینِ وبلاگ نویسها شایع شده! فکر کنم اونقَدَر هم این ویروسش کذاییِ که منم با همۀ این ادعام و سیستمِ ایمنیِ قویِ بدنم گرفتمش! برم یکم خود درمانی کنم تا کلنگ بر نداشتم بیام بزنم اینجا رو داغون کنم!
+ چند نفر همین حوالی گم شدن، لدفن ابرازِ وجود کنن ، بنده رو از نگرانی در بیارن...