حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۶
اسفند ۹۲

و امروز باز هم جمعه است... من تو کُل زندگیم معمولا جمعه های خوبی داشتم...خوب ینی یه موقعی بود که جمعه واسم با روزهای دیگه حال و هواش فرق نمیکرد، تو دوران دبستانم که بودم جمعه ها رو دوست نداشتم ، چون مدرسه تعطیل بود....خخخخخ چی فکر کردید یه همچین بچه ای بودم من :) همیشه میگفتم نمیشه جمعه ها مدرسه رفتن رو دلبخواهی کنن هر کی خواست بره هر کی خواست نره;) لابد باید معلمِ شیفتِ جمعه هم میذاشتن با این اوصاف.... :)))

اما خب بزرگتر که شدم...تو دورانِ دبیرستان ، 90 درصد از روزهای جمعه یا تعطیلاتِ رسمی که معمولا هم عزاداری هستند رو میزدم به دل کوه...حالا با هر کسی که پایِ کوه رفتن میشد...چند هفته در میون مامانم میومد، گاهی همکلاسی هام یا دوستام، گاهی بچه های فامیل...خب عضوِ تکرار شوندهٔ این کوه رفتنها همیشه مسلما یک آزیِ بزِ کوهی بود :D چند باری هم شده بود تنهایی رفته بودم...که خداییش تو کوه آدم تنها نمیمونه! خیلی از حالتِ صمیمی ای که اون بالا حکم فرماست خوشم میاد...البته الان خیلی ساله که نرفتم اما اون موقعها اونطوری بود ننه :دی

کوهنوردهای تنها خیلی زیاد بودن... وقتی از کنارشون رد میشدی بهت سلام و خسته نباشید میگفتن...وقتی هم یه جا واسه استراحت مینشستی، زِرت سر صحبت باز میشد و گُل می انداخت... کلا به خیالم طبیعت صمیمیتِ خودش رو به آدمها القا میکرد....اون موقعا هر هفته اونقد قیافه های آشنا تو کوه میدیدم که اصلا فکر میکردم دیگه اینا جزئی از خانواده ام محسوب میشن، که اکثرا هم زنها و مردهایی بودن که تقریبا یه سنی ازشون گذشته بود اما ورزشکار بودن اساسی...من با دیدنِ اونا غبطه میخوردم اونام از دیدنِ منه نوجوون خوشحال میشدن...اون جمعه ها هیچوقت عصرش دلم نمیگرفت، وقتی ساعت 4 یا 5 بعد از ظهر میرسیدم پایینِ کوه...خسته، کوفته بودم اما تنها حسی که نداشتم دلتنگی بود... اونقدر از هوای تازه و طبیعت و ساندویچ تخم مرغم لذت برده بودم که انگار دیگه هیچ غمی تو دنیا نیست که بخوام غصه اش رو بخورم...

بعد از اون دانشجو شدم...و روزهای جمعه شد روزهای رسیدگی به کارهای عقب افتاده و نظافت خونه دانشجویی و شستنِ ظرفهای نشُسته :)))) ولی خوبیش این بود که چون روزِ پرکاری حساب میشد ، دیگه وقت نمیکردم دلم بگیره!!!!

وقتی هم که تهران بودم اکثر جمعه ها میرفتم سینما...خب البته زیاد مهم نبود که چه فیلمی رو میبینم بیشتر سینما رفتن بود که هدف بود!!! سینما رفتن رو دوس دارم تحت هر شرایطی، چه تنها باشم چه نباشم، البته سینما رفتن با یه دوست مسلما بیشتر آدم رو کیفور میکنه...یه مدتم هر جمعه چیتگر دوچرخه سواری بودم...البته آن زمان نشیمنگاه سالمی میداشتم از قضا ;)

اما از وقتی پام رسید خراب آباد یه چیزی رو اونجا کشف کردم، اینکه اونجا روزهای هفته اش مختصِ خودشه، اونجا همه روزهایِ هفته جمعه ای ست دلگیر و روزِ جمعه اش جمعه تر است.... خلاصه که من تازه اونجا فهمیدم که میگن جمعه دلگیره ، دقیقا ینی چی؟؟؟؟؟

امروزم من شدیدا بی حوصله ام و از همین تریبون اعلام میکنم که بی حوصلگیِ من هیچ ربطی به روز جمعه نداره که من از پریروز به شدت بی حوصله ام....الکی هم لِنگِ جمعهٔ بیچاره رو نمیگیرمُ نمیکشم وسطُ نمیندازم گردنش;)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۱۶
آزیتا م.ز

نظرات  (۳۱)

زود خوب شو که بتونی بری پیاده روی حداقل :)
پاسخ:
پیاده روری میتونم برم منتها همین که بخام از خونه بکَنَم... شب شده :|
چرا؟ چی شده که ازیتا خانم پر انرژی بی حوصله شدن؟
پاسخ:
چرا شو خودمم نمیدونم :(
۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۵۸ ماریا .آ.بی
منم الان توو همون مرحله ایم که گفتی از بس کار داشتی وقت نبود دلت بگیره!
هنوز نمیفهمم دل گرفتگی جمعه ها چیه:دی
پاسخ:
خدا رو شکر، همینطوری خیلی بهتره :)
ای بابا به قول ِ تو تمام ِ روزای این روزای منم شده جمعه . میدونی آزی 3 روزه صورتمو نشستم !!! باور کن ! از بس که بی حال و بی حوصله م . صورت ِ شسته ی من آخه به درد کی میخوره که بخوام بشورمش یا به خودم برسم ! من از جمعه ها و روزای تعطیل متنفرم ! در این حد یعنی !
اومدیم دردی از تو دوا کنیم داغ دلمون تازه شد اصن ! بیا همو بغال کنیم یه دل سیر گیرگه کونیم !!! عرررررررررررررررررررررررررررررررر
تو فقط حواست به نشیمن گاهت باشه یوخ آسیب نبینه در این گیر و دار !
خخخخخخ :))))))))))))))
پاسخ:
بابا تو دیگه خیلی وضعت وخیمه من الان سه روزه میخام برم حموم نمیرم اما صورتمو میشورم :D
عزیزم خودت که میبینی، به خودت رحم کن :D

نه باوووو من گریم نمیاد...یه حسه لمسی دارم اصن :|

آره آره حواست به اون ناحیه باشه بی زحمت خخخخ :-*
پس شما هم کوه نوردین
لازم شد یک گروه از کوهنورد ها تشکیل بدیم یک پارچه نوشته هم بگیریم دستمون با این جمله:
گروه کوه نوردان وبلاگ نویس ایران
پاسخ:
والا بودم....دیگه نه....فکر کنم الان برم کوه اگه بتونم که نمیتونم یه ساعته جنازه بشم :|

بعله...حالا کی دیگه کوهنورده مگه؟؟؟؟؟
ما که شغل گند شیفتی داریم اصلا نمیدونیم امروز چند شنبه هستش و جمعه و نوروز و عاشورا و ... سرمون نمیشه. فقط چهار روز rest رو عشقه حالا هرچند شنبه میخواد باشه باشه. الان هم که انگاری این 4 روز با جمعه تلاقی کرده.
+نوروز امسال رو سر کار خواهیم بود [به قول گوجه چشم سبز قجری: هی وای من!]
++از همه بچه های وبلاگ جهت تغییر برنامه شغلیم ملتمس دعا هستم. حاج آقا ها و حاج خانوما دعا یادتون نره.
+++آزی تو حرفت خریدار داره یه میانجیگری کن خخخخخ
++++آزی hdk همایون ;i تو پست "مینو" اومد کامنت گذاشت از من آدرس اینجا رو نگرفته ها :l
پاسخ:
از شغل شیفت نگوووو که دلم خوووووووووونه عرررررررررررررر

بچه همه با هم دستها رو به آسمون سلام علیکم رو دعا کنیم که از این شغل شیفتیش خلاص بشه، همچنین من....... بارالاها ما را دریاب :D

مهم نیست اشکال نداره، بچه اومد چیزهای خوب گفت اشک را در چشمان بنده حلقه کرد عرررررررر
منم دچار این جمعه زدگی شدم.مال من فقط مربوط به جمعه ست.
واقعا برا اینکه بیام دعوتنامه داشته باشم ؟فکر میکردم حاجی شوخی میکنه
پاسخ:
من گفتم که جمعه زده نیستم ، چرا حرف تو دهن من میزاری؟؟؟ :))))))

نخیر برای عضویت در بلاگ احتیاج به یک کد شناسه داری که همون دعوتنامه است :)
برای من که اصلا و ابدا جمعه ای نبوده که دلگیر باشه منم همیشه سرم شلوغ بوده و اگرم نیوده همش در دل طبیعت هستیم اتفاقا همیشه جمعه ها روزای خوبه من بوده
پاسخ:
خوب دقیقا منم تا همون سن و سال تو همینطوری بودم دیگه، گفتم که...الانم تازه از جمعه ها بدم نمیاد :)
۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۶ masi_biasabosaltane
آزی جونم ب اعتقاد من...جمعه، سرطان کودک درونه...
پاسخ:
عه؟ نگوووووووو نگووووووووو نگوووووووو :)
۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۲۹ خانم مهندس
منم سینما رفتن رو خیلی دوست دارم:-!
ولی کوه و نه.تنبلم یکم:-D

بعضی وقتا ادم همینجوری الکی بیحوصله اس,درکت میکنم:-\
پاسخ:
مهندسسسسسسسس خوب نیس تنبل باشه ها :D

اوهوم....البته من الکیه الکی هم نیس ها ولی....
از این تخت های روان براتون درست می کنیم:)))
بیانیه میدیم خودشون پیدا میشن ;-)
پاسخ:
تخت روان O_0 مگه زمانه ملکهٔ کلوپاتراست ؟؟؟ خخخخخخخ
"عسلی بانو" برو دست و صورتت رو بشور عزیزم وگرنه آقای همکار دلش میگیره ها. اسمتم که 5 بخشیه به شخصه بهت مشکوکم خفن ;)
پاسخ:
دیدی....؟ دیدی عسل جان دیدی واسه بعضیا مهمه تو صورتت رو بشوری خخخخخخ
ما هم خاطرات زیادی از کوهنوردی در بچگی داریم ، بابای ما کلا عشق کوهه و وقتی هم که بچه بودیم هر جمعه یکی یه کوله پشتی مینداخت رو شون من و داداشم و دستمونو می گرفت و می رفتیم کوه .... ما هم هر5دقیقه می گفتیم وااااااااای بابا بریدیم دیگه نمی تونیم و بابامم با انواع و اقسام راههایی که بلد بود خرمون می کرد و تا به خودمون میومدیم میدیدم رو نوک کوهیم خخخخخخ هعـــــــــــی یادش بخیر!!!
بابام الان یه دوسالی میشه واسه دیسک کمرش دیگه کوه نرفته دلم میخواست می تونستم کولش کنم ببرمش کوه اخه عشق کوهه می دونم داره غصه میخوره نمی تونه بره کوه!!!!
پاسخ:
آخی مث من که همش غصه میخورم که نمیتونم برم عرررررررر :)

تو چ دخمل مهربونی هستی :)
خو میرسیم به مبحث پربحثه جمعه![ایکون اِهِم اهم+یه لیوان اب ولرم]جمعه های من در بازه های زمانی مختلف متفاوت بود بابای من خعلی اهل تفریحو بیرون رفتنو ایناس اون قدیما که من گوجه کال ونرسیده ای بیش نبودم ویه موتور ساده بیشتر نداشتیم خیلی بیرون میرفتیم هرجمعه به کوه و دشتو دمن بودیم[ایکون جات خالی عقشم]و واقعا خوش میگذشتو صفای خاصی داش وقتی کمی رسیده تر شدم!وماشین خریدیم این بیرون رفتا کیفیتش بیشتر وکمیتش کمتر شد ولی بازم خوب بود اما حالا که گوجه کاملا رسیده ای هستم ازون بیرون رفتنای همیشگی خبری نیس و اگر همون پیاده روی رو هم نَرَم رسما جمعمون تو خونه ای میشه ودلگیـــــــــر مخصوصا اگه غروبش فوتبالم بذاره:| حالا فقط دلم به همون سالی دوبار مسافرت خوشه;)[ایکون این بود انشای منD=]
پاسخ:
خخخخخخ دخترم انشای خیلی قشنگی نوشتی
اتفاقا یه دوستی داشتیم یه آقای میانساله، تعریف میکرد میگفت من جوون که بودم دو جا کار میکردم بعدشم که میومدم خونه خانم و دوتا بچه ها رو مینداختم عقب موتور میرفتیم گشت و گذار اما الان سه تا ماشین تو خونه است بچه سومی هی میگه بریم بیرون هیشکی حال نداره...میگه شما نامردید حالاتونو کردید به من رسیدید بی حوصله شدید :)
هوریاااااا پس سینما دوزداری چه خووووب[ایکون چشمکD=]
پاسخ:
اوهوم عشق سینمام ;)
[ایکون بالابردن دست جهت نمودن دعاD=]بار الاها شغل شیفتیه عقشم واستاد سلامَلِکُم را شفای عاجل عنایت بفرمـــــــــا[ایکون بلند بگو آمین:)]
پاسخ:
ای فدای دختره مهربون خدا ع دهنت بشنفه :)
میخای هر وقت تونستم بابامو کول کنم از انورم میام تو رو کول میکنم:))))

من خودم به شخصه هیییچ وقت کوه رو دوست نداشتم ولی همیشه واسه اینکه بابام ناراحت نشه و یا واسه چاپلوسی پیش بابام تو کوهنوردی در صف اول همه می رفتم و از درون هزارتا فوش به خودم میدادم ولی در برون هی به به و چه چه می کردم خخخخخ
پاسخ:
تو قرار هرکول شی عایا؟ :))))

عه ای خودشیرین، ینی خودتو میکشی واسه اینکه عزیز شی خخخخخخ :D
واقعــــــــــــــــی؟! چقدر خوشحالم که الان یکی براش مهمه دست و صورتمو بشورم !!! :دی
خو باشه میرم میشورم امروز که آقای همکار دلش نگیره یوخ ! :دی
پاسخ:
آخی.... آفرین چه صورته ماهی به به :D
من امروز اینقد دوییدم اصلن فرصت نکردم دلم بگیره
فقط احساس کم خوابی دارم :(
از صب کله سحر تا الان مشغولم، 3 وعده مختلف ناهار و 2 وعده متفاوت شام پختم واسه روزای آتی ! 
تااااااااااااااااااازه، تمیز کردن سرویس بهداشتی و برق انداختن آشپزخونه و لباس شستن هم به این مجموعه اضافه کن! تازه سبزی خوردن هم پاک کردم و شستم ! 
فکر کن من از صب تا حالا چقد گناه داشتم :پی 
آدم دلش بگیره بهتر از اینه که به کوزتینگ مشغول باشه :پی 
پاسخ:
اوه اوه.....چه این همه کار کرده خانوم واسه اومدنه مادر شوهر .، خسته نباشی :):D

نه بابا کوزتینگ بهتر از دل گرفتگی نیس ;) هر دوش اَخه اصن ;):)
دلت برای آقای همکار تنگ شدههههههههه:))))))))))))))))))))
پاسخ:
دروغ نگم آره یکمی :P
سلام من ازخوانندگان خاموش وهمشگی شماهستم  خوشبختم
شما اهل.کجاید؟ فکرکنم همشهری باشیم
پاسخ:
سلام عزیزم ممنون :)
منم خوشوقتم از آشناییتون
من والا اهل تهرانم روزگارم بد نیست خرده هوشی دارم سر سوزن ذوقی خخخخخ ولی در خوزستان کار مینمایم :) شما کجایی؟
موفق باشید همسایه ایم:-)
بختطرنوشتهای پرانرزیتم ممنون
پاسخ:
نگفتی کجایی که :)
به یاد زمان تاج السلطنه تخت میاریم :دی
پاسخ:
اها،،، :D
من مثلِ همیشه جمعه ها در خدمتِ خانوادم :)) 
بعدشم اینکه تا اونجا که از دورانِ مدرسه یادمه جمعه ها روزِ عروسیه من بود :))
پاسخ:
چه خوب چه عالی.... جمعه هایت رنگی رنگی باد جانم :)
کجایی که پلی لیستت تا حالا چند تا رای هم آوورده اول نشی دوم یا سوم رو تو حتما میشی :))))))))
پاسخ:
عزیزم اتفاقا چند باری سر زدم منتها در سکوت :)
جمعه ها روزای عجیبین 
من یک عمر جمعه ها رو دوست نداشتم چون فرداش شنبه بود !
یه وقتایی دوست داشتم چون فرداش شنبه بود و میتونستم دوستامو ببینم و حرررف بزنم 
یه زمانی هم مثل تو توی کوه ولو بودم... سرما و گرما حالیم نبود . با گروه میرفتم اما تنها بودم 
یه وقتی شد عر میزدم که چرا پنجشنبه ها هم با جمعه ها تعطیل نمیشه ... حالم از محیط کارم بهم میخورد . هر چی کمتر بودم بهتر بود برام 
حالا جمعه و شنبه و یکشنه فرقی نداره. نه غم نان دارم نه غم مشق فردا، نه غصه ی شلوغی کار روزای شنبه رو . دیگه حتی اینقدر مثل روزای دیگه ست که دلم هم نمیگیره ... شاید چون توی دلم پره :))

پاسخ:
دقیقا...چه خوب گفتی خانم ال :) انگار ماهیتشون با حال و روزِ ما عوض میشه :)

تو دیگه دلت خیلی پره چجوری میخاد بگیره یه عالمش توش عشقه یه ورشم که نی نی ;)
منم تا قبل دانشجویی کوه و چیتگر پای ثابت جمعه هام بود. تازه زمستونا که دیگه برف بازی و آبعلی هم اضافه میشد :)
الان دیگه ماهی دو ماهی یه بار کوه میرم :|
زودی خوب شو که بتونی بازم یه تفریح کنی :*
پاسخ:
تو چرا؟ من کمر ندارم ننه...تو چرا نمیری؟؟؟ ;)
چشم :)
۱۷ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۳۸ خانم هموستات
ولی واسه من دقیقا جمعه برعکسه.کش دااااااااااااااااااااارترین کسل کننده ترین روز هفته ست
پاسخ:
من در خراب آباد هفت روز جمعه دارم کشششششششششششششدااااااااااااااااررررررررررررررر :D
مشغله زندگی ننه! 
البته من از صبح تا شب کاری ندارم ولی نمیدونم چرا روزام انقد تند میگذره ;)
پاسخ:
مشغله بیکاری بسوزه مشغله بیکاری خخخخخ :)))))
خب جمعه های من بستگی به حال و هوای خودم داره و معمولا دلگیر نیست مگه خودم دلگیر باشم که مزید بر علت بشه.
البته شاید هم به نوعی مشغولیاتم زیاد هست، زیاد بهش توجهی ندارم.
امیدوارم باقی جمعه هات مملو از شادمانی باشه.
پاسخ:
وقتی ادم دلش گرفته ست که دیگه واویلاست واویلا
منم امیدوارم همه روزهاتون خوب باشه جمعه هاتون از اونم بهتر :)
تنها روش پیشگیری از دلگیری جمعه اینه که آدم خونه نمونه .بزنه بیرون یه جای شلوغ خیلی بهتره
پاسخ:
من اگه دل گرفته باشم تنهایی بیرون رفتنم درستم نمیکنه...اصن بدتره بیشتر حسه تنهایی بهم دس میده... ولی دل گرفته که نباشم نه...خوبه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">