و امروز باز هم جمعه است... من تو کُل زندگیم معمولا جمعه های خوبی داشتم...خوب ینی یه موقعی بود که جمعه واسم با روزهای دیگه حال و هواش فرق نمیکرد، تو دوران دبستانم که بودم جمعه ها رو دوست نداشتم ، چون مدرسه تعطیل بود....خخخخخ چی فکر کردید یه همچین بچه ای بودم من :) همیشه میگفتم نمیشه جمعه ها مدرسه رفتن رو دلبخواهی کنن هر کی خواست بره هر کی خواست نره;) لابد باید معلمِ شیفتِ جمعه هم میذاشتن با این اوصاف.... :)))
اما خب بزرگتر که شدم...تو دورانِ دبیرستان ، 90 درصد از روزهای جمعه یا تعطیلاتِ رسمی که معمولا هم عزاداری هستند رو میزدم به دل کوه...حالا با هر کسی که پایِ کوه رفتن میشد...چند هفته در میون مامانم میومد، گاهی همکلاسی هام یا دوستام، گاهی بچه های فامیل...خب عضوِ تکرار شوندهٔ این کوه رفتنها همیشه مسلما یک آزیِ بزِ کوهی بود :D چند باری هم شده بود تنهایی رفته بودم...که خداییش تو کوه آدم تنها نمیمونه! خیلی از حالتِ صمیمی ای که اون بالا حکم فرماست خوشم میاد...البته الان خیلی ساله که نرفتم اما اون موقعها اونطوری بود ننه :دی
کوهنوردهای تنها خیلی زیاد بودن... وقتی از کنارشون رد میشدی بهت سلام و خسته نباشید میگفتن...وقتی هم یه جا واسه استراحت مینشستی، زِرت سر صحبت باز میشد و گُل می انداخت... کلا به خیالم طبیعت صمیمیتِ خودش رو به آدمها القا میکرد....اون موقعا هر هفته اونقد قیافه های آشنا تو کوه میدیدم که اصلا فکر میکردم دیگه اینا جزئی از خانواده ام محسوب میشن، که اکثرا هم زنها و مردهایی بودن که تقریبا یه سنی ازشون گذشته بود اما ورزشکار بودن اساسی...من با دیدنِ اونا غبطه میخوردم اونام از دیدنِ منه نوجوون خوشحال میشدن...اون جمعه ها هیچوقت عصرش دلم نمیگرفت، وقتی ساعت 4 یا 5 بعد از ظهر میرسیدم پایینِ کوه...خسته، کوفته بودم اما تنها حسی که نداشتم دلتنگی بود... اونقدر از هوای تازه و طبیعت و ساندویچ تخم مرغم لذت برده بودم که انگار دیگه هیچ غمی تو دنیا نیست که بخوام غصه اش رو بخورم...
بعد از اون دانشجو شدم...و روزهای جمعه شد روزهای رسیدگی به کارهای عقب افتاده و نظافت خونه دانشجویی و شستنِ ظرفهای نشُسته :)))) ولی خوبیش این بود که چون روزِ پرکاری حساب میشد ، دیگه وقت نمیکردم دلم بگیره!!!!
وقتی هم که تهران بودم اکثر جمعه ها میرفتم سینما...خب البته زیاد مهم نبود که چه فیلمی رو میبینم بیشتر سینما رفتن بود که هدف بود!!! سینما رفتن رو دوس دارم تحت هر شرایطی، چه تنها باشم چه نباشم، البته سینما رفتن با یه دوست مسلما بیشتر آدم رو کیفور میکنه...یه مدتم هر جمعه چیتگر دوچرخه سواری بودم...البته آن زمان نشیمنگاه سالمی میداشتم از قضا ;)
اما از وقتی پام رسید خراب آباد یه چیزی رو اونجا کشف کردم، اینکه اونجا روزهای هفته اش مختصِ خودشه، اونجا همه روزهایِ هفته جمعه ای ست دلگیر و روزِ جمعه اش جمعه تر است.... خلاصه که من تازه اونجا فهمیدم که میگن جمعه دلگیره ، دقیقا ینی چی؟؟؟؟؟
امروزم من شدیدا بی حوصله ام و از همین تریبون اعلام میکنم که بی حوصلگیِ من هیچ ربطی به روز جمعه نداره که من از پریروز به شدت بی حوصله ام....الکی هم لِنگِ جمعهٔ بیچاره رو نمیگیرمُ نمیکشم وسطُ نمیندازم گردنش;)
۱
۰
۹۲/۱۲/۱۶
آزیتا م.ز
پاسخ:
پیاده روری میتونم برم منتها همین که بخام از خونه بکَنَم... شب شده :|
پاسخ:
چرا شو خودمم نمیدونم :(
پاسخ:
خدا رو شکر، همینطوری خیلی بهتره :)
پاسخ:
بابا تو دیگه خیلی وضعت وخیمه من الان سه روزه میخام برم حموم نمیرم اما صورتمو میشورم :D
عزیزم خودت که میبینی، به خودت رحم کن :D
نه باوووو من گریم نمیاد...یه حسه لمسی دارم اصن :|
آره آره حواست به اون ناحیه باشه بی زحمت خخخخ :-*
پاسخ:
والا بودم....دیگه نه....فکر کنم الان برم کوه اگه بتونم که نمیتونم یه ساعته جنازه بشم :|
بعله...حالا کی دیگه کوهنورده مگه؟؟؟؟؟
پاسخ:
از شغل شیفت نگوووو که دلم خوووووووووونه عرررررررررررررر
بچه همه با هم دستها رو به آسمون سلام علیکم رو دعا کنیم که از این شغل شیفتیش خلاص بشه، همچنین من....... بارالاها ما را دریاب :D
مهم نیست اشکال نداره، بچه اومد چیزهای خوب گفت اشک را در چشمان بنده حلقه کرد عرررررررر
پاسخ:
من گفتم که جمعه زده نیستم ، چرا حرف تو دهن من میزاری؟؟؟ :))))))
نخیر برای عضویت در بلاگ احتیاج به یک کد شناسه داری که همون دعوتنامه است :)
پاسخ:
خوب دقیقا منم تا همون سن و سال تو همینطوری بودم دیگه، گفتم که...الانم تازه از جمعه ها بدم نمیاد :)
پاسخ:
عه؟ نگوووووووو نگووووووووو نگوووووووو :)
پاسخ:
مهندسسسسسسسس خوب نیس تنبل باشه ها :D
اوهوم....البته من الکیه الکی هم نیس ها ولی....
پاسخ:
تخت روان O_0 مگه زمانه ملکهٔ کلوپاتراست ؟؟؟ خخخخخخخ
پاسخ:
دیدی....؟ دیدی عسل جان دیدی واسه بعضیا مهمه تو صورتت رو بشوری خخخخخخ
پاسخ:
آخی مث من که همش غصه میخورم که نمیتونم برم عرررررررر :)
تو چ دخمل مهربونی هستی :)
پاسخ:
خخخخخخ دخترم انشای خیلی قشنگی نوشتی
اتفاقا یه دوستی داشتیم یه آقای میانساله، تعریف میکرد میگفت من جوون که بودم دو جا کار میکردم بعدشم که میومدم خونه خانم و دوتا بچه ها رو مینداختم عقب موتور میرفتیم گشت و گذار اما الان سه تا ماشین تو خونه است بچه سومی هی میگه بریم بیرون هیشکی حال نداره...میگه شما نامردید حالاتونو کردید به من رسیدید بی حوصله شدید :)
پاسخ:
اوهوم عشق سینمام ;)
پاسخ:
ای فدای دختره مهربون خدا ع دهنت بشنفه :)
پاسخ:
تو قرار هرکول شی عایا؟ :))))
عه ای خودشیرین، ینی خودتو میکشی واسه اینکه عزیز شی خخخخخخ :D
پاسخ:
آخی.... آفرین چه صورته ماهی به به :D
پاسخ:
اوه اوه.....چه این همه کار کرده خانوم واسه اومدنه مادر شوهر .، خسته نباشی :):D
نه بابا کوزتینگ بهتر از دل گرفتگی نیس ;) هر دوش اَخه اصن ;):)
پاسخ:
دروغ نگم آره یکمی :P
پاسخ:
سلام عزیزم ممنون :)
منم خوشوقتم از آشناییتون
من والا اهل تهرانم روزگارم بد نیست خرده هوشی دارم سر سوزن ذوقی خخخخخ ولی در خوزستان کار مینمایم :) شما کجایی؟
پاسخ:
چه خوب چه عالی.... جمعه هایت رنگی رنگی باد جانم :)
پاسخ:
عزیزم اتفاقا چند باری سر زدم منتها در سکوت :)
پاسخ:
دقیقا...چه خوب گفتی خانم ال :) انگار ماهیتشون با حال و روزِ ما عوض میشه :)
تو دیگه دلت خیلی پره چجوری میخاد بگیره یه عالمش توش عشقه یه ورشم که نی نی ;)
پاسخ:
تو چرا؟ من کمر ندارم ننه...تو چرا نمیری؟؟؟ ;)
چشم :)
پاسخ:
من در خراب آباد هفت روز جمعه دارم کشششششششششششششدااااااااااااااااررررررررررررررر :D
پاسخ:
مشغله بیکاری بسوزه مشغله بیکاری خخخخخ :)))))
پاسخ:
وقتی ادم دلش گرفته ست که دیگه واویلاست واویلا
منم امیدوارم همه روزهاتون خوب باشه جمعه هاتون از اونم بهتر :)
پاسخ:
من اگه دل گرفته باشم تنهایی بیرون رفتنم درستم نمیکنه...اصن بدتره بیشتر حسه تنهایی بهم دس میده... ولی دل گرفته که نباشم نه...خوبه