حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۸
ارديبهشت ۹۳

و من درگیرِ علفهای سبزِ آن طرفِ پرچینم، شوق رسیدن هست اما پایِ رفتنم نیست! شاید من یک ترسو باشم با کلی آرزوهایِ قشنگ کوچک، آنقدر کوچک که مردمان شجاع به آن میخندند ، که به زبان نمی آورم آرزوهایِ کوچکی را که هر روز قلبم را از روزِ پیش فشرده تر میکنند... من یک ترسو ام ، ترسویی در آرزویِ رفتن و پریدن از رویِ پرچینهاست اما از آینده میترسد، درست به اندازۀ یک لکۀ سیاه عمیقِ بزرگ از آینده میترسد! آینده ای که همیشه برایش پر از اتفاقهایِ دلهره آور بوده...آینده ای که با آمدنش  مدام از آنچه بودم دورتر و دورتر و به آنچه میخواستم باشم نه تنها نزدیک نکرده که بلکه بیش از پیش ناامیدم کرده...


90.12.29

روستای بندِ پِی در مازندران


آرامش و سکونی در کار نیست ، هر بار هرچه هست طوفان است، باد لانۀ کوچک و ضعیفِ مرا با خود میبرد، خانه ای که همیشه به امیدِ آینده سفت نساختمش و آینده همیشه آب پاکی را روی دستِ من ریخته...

این یک اعتراف است در من دختری است که سالهاست بزرگترین  غولِ زندگی اش ، آینده نام دارد ، آینده ای که 27 سال است دلش نمیخواهد رنگ و طعم عوض کند!! در من دختری است که بی تابِ علفهایِ آن سمتِ پرچین است اما مثلِ مرگ از مسیر میترسد...در من دختری است که هر روز یک گوشه کِز میکند و دلش هُری میریزد، آنقدر مسیرهای صعب العبور را تنها رفته که حتی از شنیدنِ اسمشان مو به تنش سیخ میشود، کِز میکند و از ترس به خود میلرزد... و در عینِ نزدیکی چه دور به نظر می آیند علفهایِ سبزِ آن سمتِ پرچین!

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۱۸
آزیتا م.ز

نظرات  (۲۶)

۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۲۰ استاد سلام علیکم خیلی ناشناس خخخخ
به قول استاد بزرگ نمیدونم کی کی:
افرادی که با گذشته زندگی میکنند، افسرده هستند،
افرادی که در آینده زندگی میکنند همیشه مضطرب می باشند
و تنها افرادی که در زمان حال زندگی میکنند شادمانند.احتمالا مثل اون آقای مو پشمکی در پست قبلی.
پاسخ:
وقتی داری سعی میکنی در زمان حال زندگی یهو مجبوری یه تصمیمی بگیری که به آینده مربوطه و این آدم رو میترسونه گاهی...
تغییر همیشه سخته. حتی اگه در ازاش کلی شرایط ایده آل بدست بیاریم. 

آینده... :|
پاسخ:
چون آینده همیشه مشکوکه ترسناکه :|
متنت منو یادِ شعرِ"پشتِ دریاها شهری است"سهراب انداخت،نمیدونم چرا شایدم بی ربطُ ولی خب یادِ این افتادم دیگه:)
پشت دریاها شهری است قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دورخواهم شد از این خاک غریب
.....
پشت دریاهاشهری است
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
پاسخ:
خب اونی که قایق میسازه خیلی دمش گرمه چون شجاعه میزنه به دل آب... کاش منم میتونستم :/
نظر دادم که بدونی خوندم اما ساکت میمونم
پاسخ:
موتوشکر :)
۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۵۵ خانم هموستات
 یه روزی     یه جایی   درست میشه بالاخره
صبر بباید
پاسخ:
امیدوارم که حق با تو باشه :)

سلام

حتمن نباید اونور پرچین دنبال خوشبختی بگردی/ شعار نمیدم/ ولی توی همین ور پرچین هم هستن آدمهایی که موندن و دووم آوردن و موفق شدن

 

:)

پاسخ:
هیچ چیز این ور واسه من خوشایند نبوده از پدر و مادرم بگیر تاااااااااااااااااااااااااااااااااا همین الان...به این میگن بیزاریِ مفرط...
اونایی که موندن اینجا انگیزۀ موندن داشتن ...خوش به حالشون
فکر کردن به اینده جز هول و هراس بیشتر توی وجود ادم القا کردن کاری نمی کنه!! و فکر نکردن بهشم کار بسیار سختیه!!!
گذشته هم همینطوره جط حسرت چیزی واسه آدم نداره !!! که اینم فکر نکردن بهش خیلی سخته!!!

تنها کاری که درسته همینه که تو حال زندگی بکنی!! و اینم خیلی سخته!!!

کلا چرا همیشه درست ترین کارها سخت ترین کارها هستن ، همیشه درست ترین ها و بهنترینها سختن!! چرا هیچ وقت آسایش و آرامش راحت به دست نمیاد!!!

ولی عزیزم من مطمئنم تو با این دل پاکت حتما یه روزی همون اینده ای که دوست داری رو بهش میرسی:**
یعنی جز این ارزو کردن واست کار دیگه ای از دستم برنمیاد، هر چند کلیشه ای باشه، هر چند تکراری باشه و همه بگن، ولی من از ته ته ته ته ته دلم واست آرزو می کنم:******

پاسخ:
گاهی مجبوری فکر کنی چون مجبوری که تصمیمی بگیره که مربوط به آینده میشه و اون موقع است که دلهره میاد سراغ آدم...


بابت اون آرزوی قشنگتم ممنون وقتی اون همه ته رو خوندم یه لبخند گندۀ آلبالویی اومد رو لبام


:*:*

man y dosti dashtam vase band peye gharbi bod,in kojas daqiqan

 

27salegimo kheili dos dashtam,sene khobi bod,hamintor23salegi

 

30salegi ham k taze raftam tosh ba tarsi k dashtamo hamishe migoftam man 30sale nemisham va hamishe 29mimonam amma alan ba eftekhar b hameo hame ja migam 30salame

 

zoq daram,asanam ehsas piri nemikonam

30az 20kheili behtare,adam taze dare khode vagheisho mishnase

natars dokhtar

chizaye kheili khobi entezareto mikeshe

bavaret mishe hey khastam biam begam axe mano ham bezari ama aman az tanbalie cm gozashtan

in khaterate haj khanometam kheili bahale

har roz mikhonameshon

bi sabrane montazere ghesmate akharam

khob dg b andazeye y mah cm gozashtam

khialam rahat shod

tanbal ham khotttiiii

:))))))))

پاسخ:
به به بگین کی اینجاست :))
والا یادم نمیاد شرقی بود یا غربی :))
و من اصلا از زیاد شدن سنم بدم نمیاد هر چند از 25 سالگی به بعد احساس میکنم افتاده تو سراشیبی ولی برام مهم نیس...این آینده ای که من ازش میترسم هوچ ربطی به پیری نداره :))
میگم تو یه سی سالۀ خیلی بدی که نیومدی عکست رو ندادی تنبلووووووووووووووووووووووووووووووووووووک :))))))))))))))

قبول نیس ماهی یه بار کامنت ها :)
۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۰۲ ﺩﺳﺖ و ﭘا ﭼﻠﻔﺘﯽ

ﺗﺮﺱ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻓﺮﺻﺘﺎ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﺩﻡ ﻣﻴﮕﻴﺮﻩ

و ﺑﺎﻗﯽ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺍﺵ ﺣﺴﺮﺗﻪ

پاسخ:
دقیقا همینطوره :|
سکوت اختیار می کنم
پاسخ:
:|
اینقده کامنت گذاشتن اینجا سخته که اصن پشیمون میکنه آدموو!
پاسخ:
کجاش سخته؟؟؟؟ واااااا
خدا شفات بده جانم ملت گر و گُر کامنت میدن فقط واسه شما سخته :|

یه روز که تو همین احوالات تو به سر می بردم یکی  بهم یه حرفی زد که نمی گم کامل ولی تا حدودی تونستم با این ترس مقابله کنم اون شخص می گفت" اگر فکر کنی این لحظه ای که توش به سر می بری آخرین فرصته، هم سعی می کنی ازش بهترین استفاده رو بکنی هم اگر قرارٍ تصمیمی بگیری   سعی می کنی اون تصمیم بهترین تصمیمت باشه اون وقته که وقتی به فردا رسیدی و نتیجه کارت رو دیدی نسبت به خودت رضایت پیدا می کنی و بعد از یه مدت می بینی ترس از آینده برات خنده داره چون با انجام درسترین کار ممکن ، نا خداگاه آینده ات تحت تاثیر قرار می گیره" بازم میگم خودم هنوز نتونستم کامل به این اصل عمل کنم و خیلی وقتا کم میارم ولی تا حدود زیادی بهم کمک کرده:)

این جاییم که عکس انداختی خیلی خوشمله

پاسخ:
همین تصمیم همین که بدونی چی درسته و چی غلط مخصوصا وقتی کسی نباشه یکم کمکت کنه همین خودش یجور ترسه واسه من
شاید تو تئوری زدنه این حرف راحت باشه اما در عمل واقعا سخته :|
اما ممنون که بهم گفتین :)

:*
+اولا دعا میکنم هرچی به صلاحته پیش بیاد واست:) +دوما تو ادم موندن اینور پرچین نیستی میشناسمت ادم محدود شدن نیستی درسته صبوری ولی موندن اینوره پرچین شکستت میکنه تو ادم کارای بزرگی که اینور دست و پاتو بسته من میدونم تو یه روزی میری اونوره پرچین:) +منو ببخش که تو این مورد نمیتونم کمکت کنم...+ازی من خعلی با اراده و عاقله مطمعنم بهترین راهو پیدامیکنه من بهش ایمان دارم:*
پاسخ:
مرسی عزیزم :*
خیلی خوشحالم که یکی رو دارم که منو درک میکنه و حرفهای کلیشه ای رو تحویلم نمیده :):*
کاش اونطوری باشم که تو میگی :*
عاغا تصحیح میکنم دوما نه ثانیا;-)
پاسخ:
یا دوم خخخخ
عکستم محشره وخعلی به محتوای پستت میخوره دور شدن اون پرچینا:)) رنگ ابی اسمونشم خعلی قشنگه:))) +خعلی ام زیبا نوشدی تشبیهاتت عالی بود عقشم دست مریزاد:***
پاسخ:
قربونت برم تو همیشه الکی نوشته های منو خوب میبینی :) محض روحیه دادن به من :دی

حالا چرا میزنی؟! بچه زدن نداره!!

خب برو! ما هم برات دست تکون میدیم از پشت شیشه فرودگاه!

 

:))

پاسخ:
کلا توهمِ زدن داری هااااااااااااااااا.............
جوابت رو دادم.........
من اگه رفتم نمیخوام بیای دستم تکون بدی خخخخخ بزارید راحت باشم :))
۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۰:۵۸ نیلسون دروازه بان پرسپولیس
ازی بهت حسودیم میشه. چرا اینهمه طرفدار داری؟ من بیچاره رو کسی نمیاد بگه خرت به چند. هیچکی منو دوس نداره هی. میتو
پاسخ:
عه واااااااااااااااااا.....خب کجا باید طرفدارات بیان ؟؟ خخخخ
حسود هرگز نیاسود هاااا....باید کاریزماتیک باشی جانم :))))))))
اگع اون ور پرچین های بندپی کع این ور اون ورش فرقی نداره...

پاسخ:
بی اعصاب جان ظاهر بین نباش :)"))
سلام
زیبا نوشتی . حال کردم.
یه جورایی حرف دل من هم بود.
مرسی
پاسخ:
سلام
ممنون
چه بد که شما هم این احساس رو دارید :|
:)
۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۱۰ نیلسون دروازه بان پرسپولیس
کاریز ماتیک که نیستم ولی شاید آستیگماتیک باشم
پاسخ:
پ همونه که کسی دوست نداره خخخخ
۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۳۰ سامانا ماسان
90 در صد مواردی که از آینده ترسیدم بعد اتفاقا اتفاق خوب و شیرینی افتاده بجز یه مورد و من حسرت خوردم چرا اون موقع انقد ترسیدم ولی خب با خوندن این متن ته دل منم یه چیزی چنگ زد چون خودمم این حسا رو دارم 
پاسخ:
اما واسه من برعکس...90% مواقع اتفاق خوبی نیفتاده :|
هیجوقت نذار فکر ةاینده الانتو خراب کنه
هرکسی به اینده فک کنه هراس داره جون از لحظه بعدش خبر نداره
ولی هیجوقت نترس ترس افت بیشرفته و ساکن بودن
دلتو بزن به دریا تو الان زندکی کن و سعی کن ایندتو خودت بسازی اون طور که دوس داری که اکه یه حادثه ای برخلاف میلت بود نترسی و شجاعانه باش بجنکی و شکستش بدی
پاسخ:
خب بعضی تصمیمهایی که باید بگیری و مربوط به آینده است حالِ آدم رو به هم میریزه :/
۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۴۰ سامانا ماسان
چ بد 
پاسخ:
:|
تصمیمای مهم زندکی نفسکیره و سخته
ولی اون قد قوی باش که نذاری و اجازه ندی ذهنت مدت ها بهم بریزه
با ارامش تصمیم بکیر و شاج باش
البته من از شناختی که رو نوشته هات دارم هم قوی هستی هم شجاع فقط شاید تلقینه که ترس داری
پاسخ:
ای کاش بتونم ...ممنون که دلگرمی میدی بهم :)
من مطمئنم میتونی:*
من دل کرمی ندادم فقط حقایقو بهت کفتم که بضی وقتا یادت میره همى شجاعی هم قوی:*
پاسخ:
ممنون :*
گاهی شکست بخاطر اینه که فرجام کارمون(که همون شکسته) رو بی برو برگرد توی آینده میبینیم پس گاهی  آدم  برای رسیدن به اهدافش بایددل کندن رو یاد بگیره، شکستن حصار دور و برش رو، باز کردن بالاش رو یاد بگیره.
+ترس بدترین بلایی که آدم میتونه بهش گرفتار بشه و از اون بدتر خو گرفتن به ترسه که موجب رخوت، رکود و نامیدی میشه و جالبه خیلی وقتا در نهایت میبینیم از چیزی میترسیدیم که خیلی چیز مهم نبوده یا بی اهمیتی بوده و گاهی اصلا وجود خارجی هم نداشته اما مهم خود تصور ماست.
پاسخ:
بعله همین طوره :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">