حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۲۲
شهریور ۹۳
زیر ناخنم گِل رفته بود...نه اینکه گِل بازی کرده باشم...تربچه ها گِلی بود...سبزی پاک میکردم! ریحونهای بنفشش همه زرد بود...ولی ریحونهای سبز تازه،...اما فقط تربچه ها گِلی بودند..


امروز ساعت 11 صبح


شنیدم زیر ناخنهای تو DNA ِ من پیدا شده، همراه با کمی گوشت و خون! DNA ِمن زیر ناخنهایِ تو به همه ثابت کرد که تو مرا کُشتی. نــــــه! کُشتی صرفِ گذشتۀ فعلِ کُشتن است...باید بگویم تو هر روز مرا می کشی..این یک عملِ حالِ استمراری است! تو هر روز ناخنهایت را رویِ قلبم میکشی...خراشش هر روز بیشتر فرو میرود و همین است که زیر ناخنهایت گوشتُ خونِ من پیدا شده..زیر ناخنهایِ آدم گِلی باشد خیلی خیلی بهتر از این است که خونی باشد! دیده ام وسواسِ خاصی به خرج میدهی تا دستانت را بشوری...باید خدمتت عرض کنم تمیز نمیشود! گوشتُ خون با صابون تمیز نمیشود...
قلبم شبها توی رختخواب خونریزی میکند...نفس که میکشم بوی آهن میاید از دهنم..اینها همان زخمهایی ست که تو روزها با ناخنهایت رویِ گرفته شدۀ شان را میکَنی، همانها شبها خونریزی میکنند...بعد من قرص خواب میخورم که بی حسش کند...کی میدونه من چی میگم؟ جز چند نفرِ خاص! بعضیا هم فکر میکنن من خوشی زیر دلم زده! همون دلی که هر شب خونریزی میکنه!
دو بار دستهامو میشورم آخه گِلی بودن! خون رو چند بار میشوری که بقیه خونِ زیر ناخنهات رو هیچوقت نمیبینن؟ هوم؟همون بقیه ای که خیلی هم دوسِت دارن! دفعۀ بعد شنبه ها اول وقت ناخنهاتو بهشون نشون بده...بجای صبح بخیر عزیزم...
موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۳/۰۶/۲۲
آزیتا م.ز

نظرات  (۱۷)

حتی خوندمنشم  درد داشت..
آزی؟ چرا با قلب من میکنی بازی؟ :(
پاسخ:
مرا ببخشای :))
11 صبح خونه باشی و عطر سبزی بپیچه و با ناهار سبزی خوردن داشته باشی . . یکی از لذتهای دنیاس
مخصوصا اگهفریحون بنفشاش تیره باشه و تعدادشون بیشتر از ریحون سفید!
 دلم خواست، در اسرع وقت تهیه خواهم نمود. چشمک
پاسخ:
ریما جون الان خواستی نهایتِ مثبت اندیشیتو به تصویر بکشی ؟ ؛))
:*
گوشت و خون کلا هیچ وقت تمیز نمیشه :|
بی ربط نوشت:
دلم میخواست بلد بودم خون رو با خون بشورم اما هر کاری میکنم نمیشه که نمیشه
همینطوری نوشت:
به نظر وسواسی(تمیز خوب)هستی.
پاسخ:
همینطوری جواب: مرسییییییی خخخخ
کی بوده؟
پاسخ:
بوده صرفِ گذشتس باید بگی کی هست؟
نه آزی جون!
از نوشته هات فقط سبزی خوردنش رو فهمیدم
شادی خون ام کم شده دنبال بهونه میگردم ذوق کنم
پاسخ:
خیلی ممنون خخخخ
بی رحمیه بگم زیبا بود ولی خب بود دیگه :/
آزی میدونم سخته شایدم درک نکنم ولی فدای سرت بیخیال 
پاسخ:
پسر مهربون :)
آزیتا قانون طلایی و نقره ای جواب نمیده؟
پاسخ:
چی هستن؟
خون اشامه یا شایدم گرگ نما عبضی:|
فدای قلبت بشم:
ایشالا قلب خودشو ی روز درسته از جا دربیارن!!!!
پاسخ:
:(
اوه چه خشون ارزو کردی :)))
با عرض شرمندگی از شما و باقی دوستان:
قانون طلایی:به درک گفتن به مشکلات دنیا
قانون نفزه ای:فدای سر قشنگم(سر خودت نه سر من) :))
پاسخ:
باحال بود :))
کاش دستم میرسید تا خودم اون دستارو قطع میکردم:| [هیسسس عصبانیم.....]
پاسخ:
هیییییس ....
انگاری یه سری از ماها افریده شدیم برا این که همیشه حکم مقتول رو بازی کنیم. گاهی اوقات اول یه رابطه یه دوستی جدید تصمیم میگیری که این دفعه دیگه رابطه قاتل و مقتولی در کار نباشه. نرسی باز به یه جایی که ببینی ذخیره انرژی مثبتت داره لو باتری میده. نرسی به یه جایی که ببینی از نقش یه دوست یه خواهر یه همصحبت یه عاشق یه معشوق تبدیل شدی به یه مادر. باز میبنی که همه اینا شده. این طور موقع ها به عقب که برمیگردی گذشته رو که نگاه میکنی از اولش که شروع میکنی به وارسی گاهی اوقات میبنی که تو همون حال و هوای اوج خوش خوشان ارتباط یه وقتایی شاید آلارم گرفتی که انگاری باز داره این طوری میشه. اما باز با سرشت صاف و صادق و رک و بی شیلیه پیلیه خودت قضاوت کردی و حکم به برائت دادی و حتی برای تنبیه خودت برا این فکر بیشتر مادر شدی. فرق نداره که ارتباط با کی و تو چه مسیری بوده . همیشه همه جا تو هر ارتباط و مسیری میتونه پیش بیاد. یه وقتایی فکر میکنم که برمیگرده به دوران کودکی . شاید این طور تربیت شدیم که همیشه به خودمون به عنوان نفر دوم فکر کنیم. شاید هم ....!!! نمیدونم.. و تهش میمونه یه چرای بی جواب.
پاسخ:
هووووووف... و امان از سوء استفاده چیان :|
شاعر چی میگه؟! 
"
درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده، رنگی زرد دارم
ندان، عاشقم، مستم، چه هستم؟
همی دانم دلی پر درد دارم. 
"


پاسخ:
شاعر خوب میگه
وای خدای من تو چقدر اینو خوب نوشتیش!  جدی میگم. آفرین آفرین
پاسخ:
ممنون :)
الوعده وفا
دیروز از باشگاه میومدم خونه رفتم نونوایی دیدم یه چرخکی سبزی اونجا وایساده. سبزیهاشم عالی بود با اینکه آخراش بود اما تازه مونده بود 
امروز با ناهارم سبزی دارم 
یه همچین شیکمویی ام من ;)
پاسخ:
خب پ به آرزوت رسیدی؟ :))
بازم تو با این قلمت خون بازی راه انداختی؟...
پاسخ:
اوهوم :)
باشه دیگه...هر وقت خواستی پس بیا...
تو را شاید که باشد آن ترب در چنگ دستانت
ولی دانم تو رُب داری به دین و هم دل و جانت
بباید شست گل ها را
زدود هر عشق بی جا را
نباشد هیچ طرفی در ترب یا رُب
ولی بهتر که تا(ط) چسبی به رَب با حُب

صرفا جهت ابراز وجود :))
پاسخ:
خیلی ممنون از ابراز وجودتون :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">