۲۶
آذر ۹۳
خب من امروز با با بیست کیلو اضافه بار و یه سرد درد خیلی اسفناک و یه خوش شانسی بسیار زیاد سوار هواپیما شدم ، به خاطر ٢٠ کیلو اضافه بار منو سرزنش نکنید ، شاید اگه شما هم میخواستین بیاین تو شهری که مرغ فروشیهاش فیلهء مرغ نمیفروختن و نون سبوسدار تو هیچ نونوایی ای پیدا نمیشد ، زحمت این بار اضافه رو به خودتون میدادید :)
هر چند از قدیم گفتن پشت سر مسافر گریه شگون نداره و آسمون تهران بعد این همه مدت یادش افتاده بود روز رفتنِ من گریه کنه ولی نتونست جلوی خوش شانسیِ منو بگیره که این بود که ٣٥ دقیقه به پروازم رسیدم فرودگاه و بدو بدو خودمو رسوندم به کانتر و کارت پرواز گرفتم در حالی سه دقیقه بعدش کانتر رو بستن و خلاص... پروازم بدون حتی یه دقیقه تاخیر پرید :)
اینکه من با سه تا ساک اومدم که دو تاش پر خوراکی بود اصلا و ابدا نشانهء شکمو بودن من نمیباشد که فقط از میل من ناشی به سالم زیستن نشأت میگیرد :))) تو وسایلم یه لُنگِ نو هم پیدا میشه که همین دیروز از تجریش خریدمش ، آقای فروشنده گفت واسه ماشین میخواین گفتم نه واسه تولیدِ جوانه میخوام، خب مطمئنا آقاهه چیز زیادی از این جواب من نفهمید! دوباره میخوام خط تولید جوانه های خوراکیمو راه اندازی کنم، خط تولیدی که یه مدتی از سر بی حوصلگی متوقف شده بود :)
خلاصه که اینبار با کلی برنامه های ریز و درشت در سر ، برگشتم خراب آباد، باشد که تک به تک و بی معطلی عملی شوند ! دمای هوا ٢٠ درجه و رطوبت هوا ٦٠٪ است شما چطورین؟ در چه حالید؟ :) در سلامتی کامل به سر میبرید؟ هُع؟
۹۳/۰۹/۲۶