یه شوهر عمه دارم الان نزدیک شصت سالشه... تا نزدیکهای پنجاه سالگی حتی لب به سیگار نمیزد... کلا دیپلمش هم به زور گرفته و اون موقع که بابای من مهندس شده بوده به قول خودش گِل لگد میکرده ولی همچین آدم با جوربُزه ای بود که الان ده تا مث بابای منو ، ده تا چیه، صد تا مث بابای منو میخره و آزاد میکنه! کلا ایشون اخلاقهای خاص زیاد داشت و داره... به حسود بودن معروفه ولی الان همه میگن یه کاری کرد که فقط بقیه بهش حسودی کنن، زیادی راحت و رُکه.... ممکنه یهو تو جمع یه حرفی بزنه که همه کُپ کنن...حالا کار ندارم... گفتم تا پنجاه سالگی لب به سیگارم نمیزد ولی از پنجاه سالگی به بعد که واسه خودش اعلام بازنشستگی کرد و پسرهاش رو به جایی رسونده بود که بتونن مث خودش پول پارو کنن! شد یه تراکتوره زنده!!!! یعنی عین اگزوز خاور، دود سیگار و تریاک از تو دماغش میده بیرون... یحتمل پیش خودش میگه من دیگه آردهام رو بیخته و الکهامم آویختم... بذارید عشق و حالم رو بکنم... مثلا یهو واسه صفای خودش نیم کیلو تریاک میخره دور رفقا میشینن آی الان نکش کِی بکش... کلا یه اینجور آدمیه...حالا چی شد نصف شبی یاد این شوهر عمم افتادم!؟
از جوونیش یه تیکه کلامی داشت و هنوزم داره که از هر چی بدش میومد و حالش رو بهم میزد در جا اون تیکه کلامش رو بکار میبرد!!! درسته که من این تیکه کلام رو وقتی بچه بودم زیاد از دهنش شنیدم و باعث بی تربیت شدنم شد، اما گاهی، فقط و فقط ،حسی که بهم دست میده رو میشه با همون جمله بیان کرد... حالا چی یود؟
مثلا این شوهر عمم یا همون آقای خ.م در حال تعریف کردن از موضوع یا شخص خاصی بود که ناگهان با بالا بردنِ فرکانس صداش و تاکید بسیار زیاد بر واژهٔ دوم یا وسط جمله، میگفت ، «آدم عنـــــِش میگیره»... بعله همون تیکه کلامه معروف آقای خ. م چیزی نبود جز این... که نهایت تهوع و تنفرش از چیزی رو کاملا بطور دقیق به بقیه انتقال میداد خخخخخخ
حالا گاهی پیش میاد وبلاگ و یا پیجهای بعضیها رو باز میکنم اون وقته که دقیقا میفهمم این آقای خ.م چه احساسی داشته و میخواسته انتقالش بده... و در همون لحظه بهش حق میدم که از این جمله استفاده میکرده...حتی اگه باعث شده که یه بچه با حرفهای بی ادبی زودتر از موعد آشنا بشه...
+با پوزش از حضار اگه خاطره کمی بد بو بود :))))