یه بار بچه بودم با مامانم رفته بودیم امام زاده صالح، اون موقع مثل الان نبود که برای ورود به حاشیه اش هم مجبور باشی چادر سرت کنی، حتی تو حیاط هم میشد بی چادر رفت ،فقط برای ورود به حرم باید چادر سر میذاشتی! من و مامانم رسیدیم اونجایی که کفشها رو تحویل میگرفتن، بعد هم اگه چادرِ عاریه میخواستی بهت میدادن که بری داخل! وقتی رسیدیم دیدیم یه خانمه بند کرده به آقای مسئولِ مربوطه که من نمیتونم چادر بپوشم به هزار و یک دلیل، که یکیش اینه که خیلی وسواسی ام و حالم بد میشه چادرهایِ اینجا رو بپوشم و تو رو خدا بذارید بی چادر برم داخل! حالا آقاهه هم میگفت نمیشه باید حتما سر کنید.... خانمه میگفت نمیتونم آخه من پزشک هستم! آقاهه خندید گفت خب باشید، چه ربطی داره خانم محترم؟ مگه پزشک چادر سر نمیکنه؟ بعد خانمه دوباره با تاکید گفت آخه من وسواسی ام! آقاهه هم میگفت خب برید ، چادر خودتون رو بیارید... تو این مدت هم من و مامانم هم که چادری رو که از خونه آورده بود ، سر انداخته بود ، منتظر بودیم آقاهه کفشامونو تحویل بگیره تا بریم تو!! و جفتمون زل زده بودیم به خانمه که هر چیزی به قیافش میخورد جز وسواسی بودن! از روسریِ نخ کش شده اش بگیر تا اون لاکهای قرمز گوجه ای که رو ناخنهای آتا و اوتاش(چندتاشون بلند و چند تاشون شکسته و کوتاه و سوهان نکشیده) بود و معلوم نبود چند هفته پیش به ناخنهاش زده و همشون تا نصفه لب پر شده بودن و صحنهٔ ناهنجاری ایجاد کرده بودن!!! هِی با غلظت میگفت آقا میگم ،من وسواسی ام!!! وَس وا ســــــی!!!! آخرم آقاهه عصبانی شد و گفت خانم هر چی میخواهی باش، به من مربوط نیست! نمیشه برید داخل و کفشهای ما رو گرفت و ما رفتیم به زیارتمون برسیم، جالبیه قضیه این بود که الان که خوب فکر میکنم لاکهای خامه هیچ مانعی واسه ورودش نبودن و فقط مشکلش چادر نپوشیدن بود.. ولی الان از این خبرها نیس :|
بعد از اون ، این خاطره به دایره لغات من و مامانم یه کلمهٔ جدید اضافه کرد اونم این بود که هر وقت لاکهامون لب پر و بهم ریخته میشد که البته برای من و مامانم زیاد تو این حالت باقی نمیموندن ، میگفتیم که خب دیگه لاکهام وسواسی شده باید عوضشون کنم خخخخ یا مثلا حالا ببین من همیشه لاکهام مرتبه ها ، الان که وسواسی شده ، مهمونی دعوت شدیم و الی الآخر :))))
حالا دو سه روز بود لاکهام وسواسی شده بود و هی میخواستم عوضشون کنم که حوصلم نمیشد و از اونجایی که یکی از خوانندگان خاموش اینجا که منت بر سر اینجانب نهاده و دو بار لطف نموده روشن شدن ، چند وقت پیش یه درخواست جالب و کمی عجیب از من کرده بود و اون این بود که اگه من بخوام واسه عروسیم لاک بزنم چجوری لاک میزنم :) خب خدمتش عارضم که البته خیلی به مود اون روزهام وهمچنین فصل عروسیم و لباس عروسیم و ... بستگی داره و اما علی ایها الحال (اوه چه عربی خوندن روم تاثیر گذاشته) این لاکی که دیشب زدم رو داشته باشید :) راستش موقع انتخاب رنگ و طرح همچین استرسی گرفته بودم که انگار واقعا عروسیمه خخخخ یکی هم نبود بگه بیشین بینیم باوووووووو استرس کیلو چنده؟ خلاصه که اول یه طرح زدم و اصلا از فرجام کار راضی نبودم ، زان سبب نصف شبی پاکش کردم و این یکی رو زدم... خب این به نظرم طرح کلیش اوکیه فقط اگه واقعا برای جشن عروسی باشه در فرصت بهتر و با دقت بیشتر انجامش خواهم داد :) شایدم یهو نظرم عوض بشه... نمیدونم... عه... اصن ولم کنین! لاکِ عروسی خره اصن :)))
وااااااااااااااااااای ممنووووووووووووووووووووووون ...
تنکیوووووووووووووووووو وری بووووووووووووووووووووووس
خیلی خوشکله ... مبارکه اقا دوماد باشه خخخخخخ
از اینکه واسم لاک زدی و پست اختصاصی گذاشتی کمال تشکر رو دارم خانومی ...
اولا که وبت می اومدم واسه لاکات بود خخخخخخخخخخخخ اما خب بعدش واسه متنات ... حالا هم واسه مرامت :)))))))))
دمت جیییییییییز