سالهاست به خوردنِ قهوهء تلخ عادت کرده ام ، این روزها تلخی اش به کامم بی مزه است! هر روز قهوهء غلیظ تری دم میکنم!
زندگی ام به لیوان قهوه ام حسودی میکند! هر چه صبور تر میشوم ، تلخ تر میشود!
سالهاست به خوردنِ قهوهء تلخ عادت کرده ام ، این روزها تلخی اش به کامم بی مزه است! هر روز قهوهء غلیظ تری دم میکنم!
زندگی ام به لیوان قهوه ام حسودی میکند! هر چه صبور تر میشوم ، تلخ تر میشود!
حالم از قهوه بدون شکر به هم میخوره:)))
نه نیستم ولی جاییی برم برام بزارن بدون شکر نمیخورم
خیلی وقت پیش خونده بودمش الان فقط شت آخرش یادم بود سرچ زدم پیدا کردم . شاید بی ربط باشه ولی ...
بداهه می گویم مثل گریه های « بکت »
شبیه اکثر تصویر های تو ثابت
شبیه کردن_ فریاد ، در گلو تنها !
شبیه بچگی_ نا امید تو ساکت
شبیه حرکت انسان گیج روی زمین
شبیه حرکت یک سوسک روی سطح موکت
شبیه دلقک خاموش یک هواپیما
شبیه اوج گرفتن سواریک ماکت
شبیه خلق کسی مثل خواب های کجت
شبیه گم شدن از خود میان « اینترنت »
شبیه زن ، ویدئو ، قلب مرد ، تلویزیون
شبیه پارگی سیم ظاهرا رابط !
تو از الاغ پیاده شدی و مردم شهر
تو را به زور نشاندند در میان « جت » !
زن برهنه شده زیر پوشش تارخ
تو و پنیر محلیت لای نان باگت !
زمان خیس لزج روی شورت آدم ایکس
جهان بسته شده روی بند یک کرست
همینکه بوی تنی ناشناس را بدهی
و بعد گریه کنی در میان یک توالت
نمی توانم از این مارپیچ در بروم
جهان_ لعنتی_ بی گریز_ shit ! shit ! shit
دکتر سید مهدی موسوی