حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۲۰
خرداد ۹۴

خوب یادمه ده سال پیشم ، شب کنکور سراسری هیچ شب خوبی نبود، خودم بخاطر همهٔ انتظارهای بیش از اندازه ای که بقیه ازم داشتن یه عالمه استرس داشتم و از اون طرف هم مامانم هم طبق سنتِ همیشگی که گند زدن به همهٔ تاریخهای خاص و سرنوشت سازه منه ، همون شبش کلی سر اینکه من رفته بودم بیرون و از نظر اون دیر برگشته بودم خونه ، من رو مورد نوازش بی شائبهٔ خودش قرار داد و کلی فشار مغزمو بالاتر برد. اونقدر میترسیدم که انگار اگه کنکور قبول نشم مثلا میبرنم زندانِ گوآنتامو.. الان که بهش فکر میکنم ، مسخره ام میاد ! مگه حالا چی میشد مثلا من همون سال اول کنکور قبول نمیشدم مث خیلی دوستهای دیگم که نشدن و یه سال موندن پشت کنکور بعد با خیال راحت یجای خوب قبول شدن! من واقعا چرا اونقدر میترسیدم، نه بابام پول هنگفتی خرج کرده بود واسه کلاس کنکور و از این دست ، نه مامانم خودش رو تو زحمت انداخته بود که چند ماهی آرامش واسه من فراهم کنه! یادمه حتی اون زمان کنکور آزمایشی هم ثبت نام نکردم و نرفتم ندادم.. تنها کاری که مامان و بابام واسم کرده بودن این بود که مدام بهم فشار بیارن و اجبار کنن که حتما مهندس بشم ، اونم تو رشته ای که اصلا و ابدا بهش علاقه ای نداشتم..اما فقط یه دلیل واسه ترس از قبول نشدن داشتم اونم این بود که اگه قبول نمیشدم باید یه سال دیگه میموندم تو جو خانوادگیه از هم گسیخته ای که تموم لحظاتش واسم با رنج همراه بود، از یه طرف خونهٔ بابام و مشکلات خاص و عدیدهٔ تحمل بوی سیگار و بقیه دخانیجاتش و اخلاق عجیب و غریب و غیر قابل تحملش از یه طرف خونهٔ شوهر مادرم و دیسیپلینهای مامانمو و غر زدنهای فجیع و فشارهای عصیبیش.. ده سال پیش کنکور قبول شدن واسه من به معنیه فرار از اون خونه هایی بود که هیچوقت خونه نبودن. 


ساعت شش صبح زنگ گذاشته بودم که پاشم برم حوزه کنکور که اتفاقا دانشگاه شهید بهشتی بود، اما تا خودِ خودِ صبح خوابم نبرد و در حالی که یه ربع مونده بود ساعت زنگ بزنه ، خاموشش کردم و بلند شدم ، حاضر شدم و رفتم... اونجوری که فکر میکردم کنکور خوبی نداشتم! چون تجربه ای نداشتم ، کلی تست رو غلط زدم! همه اینا الان دیگه بی اهمیته. من سالهای خوبی رو تو شهر همدان گذروندم با اینکه از رشته امو دانشگاه رفتن متنفر بودم. به راحتی فارغ التحصیل شدم. مهم این بود که من 4 سال تقریبا از اون جهنمی که اسمش خونه بود راحت بودم، هر چند پر از حاشیه. 

چند ماه پیش که تصمیم گرفتم دوباره بعد ده سال کنکور کارشناسی بدم، پیش خودم گفتم اینبار خبری از استرس نیست، همه چی اوکیه، تغییر خاصی تو زندگیم ایجاد نمیشه نه با قبول شدنش نه نشدنش، اینبار فقط واسه دل خودم بود، اما با شروع پروسه درس خوندن همه چی عوض شد ، استرس اومد، و تازه یادم افتاد که چقد درس خوندن سخته مخصوصا درسهایی که دوسشون نداشته باشی، اینبار دو بار هم کنکور آزمایشی دادم، اینبار خیلی آگاه تر هستم، اینبار میگن کنکور دادن مث اون ده سال پیش سخت نیست خیلی خیلی آسون تر شده و رقابتها اونقد تنگاتنگ نیست ، اما این استرس لعنتی !!! ایندفعه هر چی فکر میکنم دلیلش رو نمیفهمم! اینبارم خیلی درس نخوندم! اما با آرامش درس خوندم. اینبار دلم میخواد خاطرهٔ اون کنکور لعنتی ده سال پیش رو بشوره و ببره! اینبار کسی نیست که ازم انتظار بیجا داشته باشه اما این خودمم که با انتظار داشتن از خودم دارم ، خودمو اذیت میکنم.. از صبح سر درد دارم در حالی که کلی درس دارم برای مرور کردن و دلشوره ای که اجازه نمیده یه چرت بخوابم حداقل. خوبه که کنکورم بعد از ظهره. وقتی به خودم نیگا میکنم خنده ام میگیره. بچه کنکوری ای که استرس داره اما کنارش یکی از زخمهای قبلش هم خونابه پس میده . 

موافقین ۵ مخالفین ۱ ۹۴/۰۳/۲۰
آزیتا م.ز

نظرات  (۳۳)

ایشالا که شما وهم اوناییی که واسه کنکور زحمت کشیدنننن
اون رشته و دانشگاهی که میخوان دربیان
پاسخ:
ممنون و مچکر :)
استرس مسترس رو بنداز دور عزیزم:*
هیچی مثل آروم بودن بهت کمک نمیکنه.. ایشالا که نتیجه درس خوندنات رو ببینی آزی عزیز :))
من هم انررررررجی مثبت گرم و آتیشی میفرستم برات از همین راه دور ؛)
پاسخ:
والا خیلی دلم میخواد ولی بخاطر همهء اون ساعتهای که درس نخوندم استرس دارم ، بابا درس خوندن سخته :/


مرسییییییییی
تصویری که از خونه تو،تو ذهنم اومد چقد بد بود
همیشه فک میکردم  فقری که زمان کنکور داشتم با این حال که خانواده خوب و مهربون و گرمی داشتم خیلی منو اذیت کرده و من ناجوانمردانه ترین  کنکور تاریخ رو دارم ولی میبینم که همیشه شرایط بدتری هم هست
امیدوارم که تو این کنکور هم موفق باشی،ولی ای کاش از این بدون آزمونا شرکت میکردی..
پاسخ:
نه مطمئن باش حتی منم ناجوانمرداه ترین کنکور تاریخ رو ندادم، اونقد هستن کسایی که تو شرایط صد برابر بدتر کنکور میدن واز من و شما هم خیلی بهتر قبول میشن دمشون گرم اونا

بدون آزمون به دردم نمیخوره من که دنبال مدرک نیستم، تازه من الان اگه دانشگاه شهرستان میخواستم که اصلا نگرانی نداشتم چون صد در صد قبول میشم ، منتها من فقط دانشگاه تهران میخوام ، دانشگاه هنرهای زیبای تهران ، والسلام ... اینه که سختش کرده 
منم از دو روز زندگیم خییییلی متنفرم...یکی روز قبل کنکور یکی روز اعلام نتایج
ان شالله که بهترین و عالی ترین نتیجه رو میگیری:)

پاسخ:
من از این روزها زیاد دارم... یواش یواش داره میشه مثنوی روزهای تنفر برانگیز :))))

برات آرزوی موفقیت میکنم آزیتا :)


پاسخ:
ممنونم سمیرا :)

آزیتا اتفاقا من همشششششش این مدت که یادت میفتادم میگفتم خب فکر کنم این سری خیلی راحته واست و ممکنه بخندی به بقیه اصلا!! ولی خب گویا کلا کنکور همیشه استرس آوره...

میدونم که بازم قبول میشی و دوره ی جدیدی توی زندگیت آغاز میشه که عاشقشی و انتخاب خودته :*

پاسخ:
نه کنکور کلا استرس میاره شاید بخاطر وقتی که آدم واسش میذاره و حیفش میاد حروم بشه یا نمیدونم چی

امیدوارم اینطور بشه :)
والاع همیشه درس تا بوده و بوده با استرس همراه بوده!! یه امتحان یه شبه کلی استرس به آدم میده با اینک دوسه روز واسش بیشتر وقت نذاشتی!! اونوقت میخای کنکوری ک کلی وقت واسش میذاری استرس نداشته باشه?? طبیعیه استرسات دخمل پس غصه اشو نخور:)) ی روز دیگ مونده تحمللللللل کن:)))

استرس لامصب وقتی درگیررت میکنه پدر درمیاره ولی آما وقتی میگذره و تموم میشه اصن انگار ن انگار ک بووده:)) 
منو بگو دوباره تابستون روز از نو و کنکور دوباره عررررررررر
پاسخ:
اره راست میگی دقیقا همین وقته ، همین وقته که گذاشتی باعث استرست میشه 

ای بابا کاش قبول میشدی قال قضیه کنده میشد، سخته دوباره خوندن :\
این یک واکنش طبیعیه. از خودت انتظار بیجا نداشته باش!
اگه هی از خودت بپرسی من چرا این قدر استرس دارم اوضاعت بدتر می شه.
این خاصیت کنکوره
پاسخ:
اوهوم میدونم میدونم، نه از خودم نمیپرسم :) 
خخخخخ عسکت تو حلقمممم یعنی تو حلقمممما 😍😍😍
پاسخ:
خخخخخخ اونقد بدم میاد ازش که نگوووو خخخخخ
عکس کارتت با حاله.
شما عمران بوعلی  بودید؟
پاسخ:
بله 
کنکور هنر، بهترین و خوشمزّه ترین کنکوری بود که دادم.
چون فقط برای تجربه کردنش رفته بودم و حتی لای پی دی اف کتاباش هم یک وجب خاک بود! رتبمم بد نشد. 50 منطقه 3. ولی نرفتم. چون می ترسیدم. موندم. یکسال دیگه و یه کنکور لعنتیه دیگه. و اینبار حتی جرأت نکردم کنکور هنرو شرکت کنم. از هنر می ترسیدم. از هنر می ترسم. از اینکه بشنوم: «برو پول درار این بچّه بازیا رو ول کن» می ترسم. از اینکه محض رضای خدا هم که شده یک دوره ی زندگیمو زندگی کنم می ترسم.
ولی آزیتا ترسو نیست. نبوده. تو سخت ترین اتّفاقای زندگیش که برای امثال من حتی قابل هضم هم نیست نترسیده. آزیتا یکی از قهرمانای زندگی ماست که باورش داریم. بهش ایمان داریم. به قلبش، به جرأتش ایمان داریم. به شجاعتش غبطه می خوریم. با شادیش می خندیم.
آزیتا ای که نمیدونم فامیلیت چیه و 28 سال داری؛ به خاطر تک تک ماهایی که بدونِ چشیدن تلخی و شیرینی زندگیت، خودمونو "دوست"ات می دونیم برو تو دلِ این کنکور لعنتیِ دوست داشتنیِ هنر و پوزه ی عمل کرده اشو بمال به خاک و در حالی که دست هاتو بردی بالا فریاد بزن: «تونستم»
و ما دورتو می گیریم و پا می کوبیم و نقاشی می شیم.
برو و مثل همیشه نترس. به همون اندازه ای که فوق العاده هستی به خودت مومن باش.
:)
پاسخ:
چه کامنت خوبی بود ، ممنون بخاطر این همه انرژی مثبتی که با کلمات به من تزریق کردی ، خوشحالم که شما ها هستین هر چند دور هرچند مجازی ، ممنونم هر چند من شایستهء خیلی از حرفات نیستم ولی ممنونم :)
قبول میشید فقط کافیه خونسرد باشید دیگه برای آدمهای کنکوری مثل ما(خخخخ)که بارها سابقه کنکور دارن استرسی نباید وجود داشته باشه
بیخیـــــــــــــــــال
پاسخ:
من کلا تو زندگیم یه بار کنکور دادم ها خخخخخ خودتو با من قاطی نکن :))))
۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۲ هنس کریستین اندرسن
می خواستم برات دوباره ارزوی موفقیت کنم دیدم فایده نداره احتمالا تا الان از خونه زدی بیرون. با خودتم لابد موبایل نمیبری :)
در مورد خانواده همون سیگار که گفتی کافیه که آدم منزجر شه از خانوادش. من از بوی سیگار بطور شدییییییدی بدم میاد بخاطر همین ادمهای سیگاری رو از پچشم میندازه از اونام متنفر میشم. زندگی مراحل مختلفه... اونها که گذشت واق عن کاریشون نمیشه کرد یاداوریشون فقط تلخی میاره... پس تا یادت میاد نذار تو ذهنت بدوعن...سریع جلوی جلوچشم اومدنشونو بگیر تا اوقات فعلیت رو تلخ نکنن. به حالت فکر کن و از فنتسی خوب آینده لذت ببر... پایان هر سختی، خوشی "ها" وجود داره... این قانون طبیعته
دوست دارت 
ناشناس
پاسخ:
اتفاقا اون موقع که کامنت داده بودین ، دیدمش ! چون ساعت ٣ بعدازظهر ازمون بود حوزه هم نزدیک بود خوشبختانه من یه ربع به دو راه افتادم :)

بعله منم از بوی سیگار و هر نوع دودی مث قلیون و مابقی متنفرم 

درسته گذشته ها گذشته ولی گاهی تو یه زمانهایی یه زخمهایِ یه کوچولو سر باز میکنن هر چند بی اهمیتن
آزی
قبول شد 
هنرهای زیبا تهران 


امیدوارم این جمله ها رو خیلی زود با لبخند  برامون بنویسی 
پاسخ:
واااااااای وااااای وااااای خدا از دهنت بشنوه :)))

نمیدونستم شما اینجارو میخونین ؛))
خاک بر سر کنکورای پشت سرهم که آدم نمی تونه در شرایط سخت کنار دوستش باشه :(
آزیتا تو موظف به تصمیم و فعل درستی که اینکار رو کردی .نتیجه کنکور هر چی بشه تو سربلندی چون نترسیدی و تصمیم گرفتی اونجوری که دوست داری زندگی کنی.تو از همون روزی که برگشتی تهران و با وجود درد روحی و جسمی دست از تلاش برنداشتی برنده شدی!
تو معرکه ای چه سر جلسه کنکور چه سر آزمون زندگی :*
پاسخ:
دوست خوبی مث تو داشتن واسه من غنیمته حتی اگه فاصلهء فیزیکی دور باشه.
میدونی باد صبا از شمال شرقی میوزه ، بو و صفای تو هم واسه من میاره :*
من که مطمئنم قبول می شی نازنین.. استرس در این سطح که داری خوبه کمک می کنه مطالب رو بهتر یادت بیاد موقع تست زدن:)
پاسخ:
ممنونم :)) از این همه اطمینانی که به من داری :)


من هم همین تجربه را داشتم....و همین دلایل شما را...دقیقا همینا بجز قسمت دخانیاتش
پاسخ:
قسمت دخانیات البته مخرب بخش بزرگی از زندگی من بوده! ولی متاسفم به هر حال 
برای بار دوم میپرسم....مجازم به لینک؟ (آیکن عاقد :))) )

پاسخ:
خصوصی بود دفعه قبل هر چی میزدم سایتتون باز نمیشد که جواب بدم، بله معلومه که میشه چه اشکالی داره :))) 
اولین عکس سه در چاریه که می سه ازش تعریف کرد :)) موفق باشی :)
پاسخ:
ممنون خخخخخ واقعا؟ ولی من دوسش ندارم خخخ
حالا چه کلاسی هم میزاره!! والا خخخخخخخ
مگه من صد بار کنکور دادم!!!
اصلا تقصیر منه میخوام بهت روحیه بدم :/ آزی کنکوری :)))
پاسخ:
خودت نوشتی واسه ماهایی که چند بار کنکور دادیم من چه میدونم والا

:)
منم دقیقا 10 سال پیش رفتم دانشگاه و رشته ای که دوس نداشتم رو با تنفر خوندم و تموم شد و پارسال دوباره رفتم کنکور دادم ، مترجمی زبانی که دوسش داشتم قبول شدم اما ایندفعه نشد برم. اما تصمیم دارم دوباره کنکور بدم :)))
موفق باشی 
پاسخ:
ای واااای چرا نشد بری؟ 
ایشالا دوباره بری و همون رشته ای که دوست داری بخونی
پس دو تا از همکارای من با شما همکلاسی بودن
پاسخ:
خب خوشا بحالشون :)))
چطور بود؟ رشته چی شرکت کردید اصن؟ :)
پاسخ:
واقعا نمیدونم چطور بود، خوب و بدش بعدا مشخص میشه

هنر 
بچه کنکوری د:
پاسخ:
ها دیگه :))
راس میگن دیگه ساندیس نمیدن؟
پاسخ:
بعله ندادن فقط یه تیتاپ دادن و اب خوردن با پارچ منم تیتابشون رو باقی گذاشتم روی صندلی و اومدم

من که کلا هیچوقت نمیخورم هیچکدومو با خودم شربت ابلیمو عسل میبرم همون عالیه
 به این فکر کن که این کنکور فرق داره با 10سال پیش.چون این انتخاب خودت بود.یعنی حتمابامیل ورغبت خودت این راه را میری.پس استرس چرا.......به امیدروزهای خوش
پاسخ:
بعله خیلی فرق داشت واقعا احساسم با بقیهء کنکوریهای اونجا فرق داشت :)
موفق باشی آزی جان..
پاسخ:
ممنون :)
miss you :)

پاسخ:
تعجب کردم میس یو رو دیدم تا اینکه گفتی تو اون ام قبلی نیستی :)))
امیدوارم نتیجه زحمتت رو ببینی :)
پاسخ:
ممنونم... مرسی امیدوارم :)
بییییی خیال ...
کنکووووووور؟
 آفرین به این اراده .آفرین آفرین
پاسخ:
بعله این چند وقتی که شما کم پیدا بودین من مشغول درس خوندن بودم :))
آره. خودم هم چند ثانیه فکر کردم ببینم این منم یا نه :))

پاسخ:
:))) پ عوض کن دیگه
بله که می خونم ! :-)
پاسخ:
ممنووووووونم :)
دقیقا عین من
پاسخ:
دقیقا کدوم قسمتش مث شماست؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">