حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۲۹
خرداد ۹۴

خیلی اتفاقها انگار مخصوصِ اخبار و داستان ها و شنیده ها باشه، باورش سخته که یه روزی هم همون اتفاقها واسه خود آدم بیفته! اونقدر باورش سخته که حتی با اینکه میدونی تا نبینی نمیتونی تصورش کنی، هیچ تصویری از فجاعت حادثه رخ داده نداری. 

وقتی قبل از عید داشتم میومدم تهران و تصمیم داشتم که دیگه بمونم و حالا حالاها برنگردم جنوب ، همهٔ وسایل خونه و بیشتر وسایل شخصیم رو گذاشتم توی منزل یکی از آشناها، فقط یه چمدون وسایل خیلی ضروری با خودم آوردم ! حالا امروز صبح جمعه با یه خبر غاز از خواب بلند شدم! اونم چی؟ که خونه آتیش گرفته! اسپلیتی که توی یکی از اتاقها روشن بوده اتصالی کرده و بعد آتیش اتاق رو فرا گرفته، تا جایی که آقای خونه که این سر خونه خواب بوده بخاطر دود ،احساس خفگی کرده و از خواب پریده و دویده تو حیاط ! بعدشم آتش نشانی اومده و دست به کار شده! ولی تا همینجای کار یکی از اتاقهای خونه که از قضا طلاهای خانم خونه و مقداری از وسایل من و کلی ظرف و ظروف و یه عالمه چیزهای دیگه بوده با خاکستر یکسان شده و یه چیزی اونجا بوده که علاوه بر ارزش مادی واسه من ارزش معنوی داشت ، اونم لپتاپم بود و مهم تر از اون هارد لپتاپم بود که توش پر بود از عکسهای 7/8سال گذشتهٔ زندگیم! خاطراتی که الان لای اون خاکسترها از بین رفتن. :( بماند که یخچالم که الان هر چی هم زور بزنم نمیتونم بخرمش هم این وسط سوخته و یه عالم خرده ریزهای دیگه ای که الان دقیقا یادم نیست چی بوده... 

این اتفاق اونقد وحشتناکه که چون خودم با چشمم ندیدم هنوز باورم نشده... میگن سه بار اسباب کشی معادل با یه آتیش سوزیه ، حالا من علاوه بر 4 بار اسباب کشی ، یه آتش سوزیه واقعی هم تو کارنامم دارم. من همیشه از شنیدن خبر آتیش گرفتن جنگلها سخـــــــــــت متاثر و غمگین میشم! هیچوقت فکر نمیکردم بگم خونهٔ من هم یبار آتیش گرفته! راست گفتن ،حادثه خبر نمیکنه. 

خدارو شکر خسارتها فقط مالی بوده و از خسارت جانی خبری نیست و همینطور خداروشکر که همون یه ذره چیزهای گرانبهایی هم که داشتم ، همراه خودم آورده بودم. بیشتر از همه دلم برای عکسهایی میسوزه که سوختن و لحظاتی که دیگه هرگز بر نمیگردند. در آینده از سن 20 سالگی من تا 28 سالگیم نقطهٔ تاریکی میشه ، البته اگه در آینده باز یه حادثهٔ خبری واسه من رخ نده!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۹
آزیتا م.ز

نظرات  (۴۸)

وای عزیزم خیلی متاسفم.مثل اینکه تو واقعا آزیتا هستی.فارغ از هر وابستگی
واقعا نمی دونم چی بگم:(
پاسخ:
سرنوشتم جالبه... یه رومان پر فراز و نشیب... خودمم نمیدونم چی بگم روحم درد میکنه یکم
عزیزم :(

پاسخ:
:(
از بین رفتن خاطرات تصویری. یادگاری یا هرچی که اسمشو بشه گذاشت. خیلی سخته خیلی ، ولی من چون خودم با این مسایل کنار میام حس میکنم همه اینطورن. البته فک کنم تو هم اینطور باشی آزیتا
پاسخ:
ادم مجبوره کنار بیاد کنار نیاد چکار کنه؟؟؟؟ فقط هم عکس نبود که :\\\\ 
واقعا وحشتناکه -فکرکنم به معنای واقعی خدا به اون اقای خونه رحم کرده.کاش هارد ت اکسترنال بود میتونسی باخودت بیاری تهران انشالا اخرین خبر بد زندگیت باشه.

پاسخ:
بعله خدا به همه رحم کرده که مشکل جانی پیش نیومده...

فکر کن دو تا هارد اکسترنالم تو اون اتاق بوده که دوتاش سوخته :\\\ 
وای :((
پاسخ:
:\\\
۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۷ هنس کریستین اندرسن
خیلی خبره نگواریه... به نظر من مهم ترین لحظه های گذشتت این وبلاگه که واقعا با ارزشه و گالری گذشتته. هرچند خیلی دردناکه ولی این عکسها ممکنه تا ده سال دیگم دیده نمیشد... اما وبلاگت شاید هر روز خونده بشه و خودت بخونی و لذتش رو ببری. بعدم همینکه جای شکرش باقیه خسارت مالی بوده. فرض کن خدایی نکرده اگه بلایی سر کسی اومده بود چقدر دردناک بود...
خودت رو ناراحت نکن... این نیز بگذرد...
پاسخ:
میدونی... من قبل از اینجا یه وبلاگ دیگه داشتم که فیلتر شد اما بخش اعظم آرشیو اون وبلاگم رو تو لپتاپم داشتم الان اونم از دست رفت یه آرشیو از سال 87 تا 93 

بعد میدونی من آدم عکس بازی ام... عکسهای بچگیامو نگاه نمیکنم چون اذیت میشم ولی این دوران از زندگیم خاطرات خوبی داشت ، همه چی بگذرد ، همراه عمر ما 
به قول خودت خدا رو شکر خسارت فقط مالی بوده و جانی نبوده
برای یکی از فامیلمون شبیه این حادثه پیش اومد. طی یه دزدی مشکوک دزده وسایل قیمتی نبرد اما فیلم عروسی و عکسای بچگی خودشون و بچشون رو برد . وسط خونه جانماز پهن کرد و روش دسشویی کرد و ... . انگار فقط میخواست با روان اینا بازی کنه . فامیلمون بعد از مدتی تونست عکسهایی که با بقیه گرفته بود رو از این و اون بدست بیاره . انشالله تو هم در این حد عکسهاتو پیدا کنی که حداقل از نقطه تاریک خارج شه
پاسخ:
خب اون دزد نبوده احتمالا از آشناهایی بوده که دشمنی داشته... 

اوهوم شااااید بشه شاید

ای وای آزیتا... بی نهاااایت ناراحت شدم.. کاش کاری از دستم برمیومد.. عزیزم :( متاسفم :(

خدا رو شکر که میگی خسارت جانی وارد نشده... میگم بیا اینطور فکر کنیم که مثلا یهو اطلاعات هاردت پریده :( هوم؟ میشه فکر نکنی زیاد بهش؟؟ فک کن که مجبور شدی از اینجا بری و هیچی هم نتونستی با خودت ببری...

پاسخ:
اگه اونجوری بود ناراحت کننده نبود ادم میگفت یجا رفته دیگه... 

غصم شده ولی کاری نمیشه کرد سعی میکنم آروم باشم

هعی خیلی خیلی خیلی قلبم درد گرفت عزیزم :( 

متاسفم واسه عکسات :(

پاسخ:
اشکال نداره ... قربون قلبت تنت سلامت
۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۹ آقای همکار
فقط میتونم بگم جونت سلامت و دیگر هیچ !
پاسخ:
تن شما هم
ای وااااااای
خیلی بده :(
تجربه از دست دادن عکس های چندین ساله رو دارم. خیلی دردناکه :((

پاسخ:
بله خیلی بده مخصوصا که فقط عکس نبود :\
خدا حفظ کنه آقای خونه رو. خداروشکر که ایشون چیزیش نشده. خدارو خیلی خیلی شکر. خدا بهتون هفتاد سال خاطره ی بهتر بده که آتیش هم نتونه خاکسترشون کنه. تنتون سالم :)
پاسخ:
بله خیلی خدا رو شکر ... ممنونم
به نظرم خودت برو و پیگیری کن،شاید شاید بشه چیزی از تو لب تاب در اورد.
پاسخ:
والا میگن طلاها ذوب شده و چیزی از بازماندش پیدا نکردن ، فکر نمیکنم لپتاپ چیزی ازش مونده باشه
۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۴ فاطیما کیان
چقدر ناراحت کننده هست ,قلبم درد گرفت چون خودم خلاف بی تفاوت بودنم کمی خاطره بازم و دلم میخواد از گذشته ام یک چیزهایی رو همیشه کنار خودم داشته باشم
پاسخ:
قلبتون سلامت :(
من همیشه چیزی که دیگران برام تعریف میکنن خیلی با چیزی که خودم میبینم فرق داره
پاسخ:
دقیقا همینطوره واسه منم
خیلی ناراحت شدم آزی :( 
متاسفم :(

پاسخ:
ممنونم 
هعی وای :(((((
ولی خداروشکر ضررجانی نداشته

پاسخ:
بله خدا رو شکر 
از دلداری دادن و دلسوزی و این چیزا متنفررررم! ولی وقتی خوندم مث شوک بود واسم...! همش امیدوار بودم نوشتن یه داستان جدیدو شروع  کردی... همش میخوندم تا برسم تهش ببینم از یکی دیگه گفتی....! وسطاشم طاقت نیاوردم سریع اومدم تهش دیدم خبری نی!!!!  :(   باز با خودم گفتم شاید تو نظرات بخوای بگی ک خواسم شوکتون کنم و زندگی خودم نبود!!! ولی خوندم و دیدم واقعیه...! :(   اصن نیدونم چی بگم.... مث امسال عید ک یکی از عزیز ترییینام رفت !   فک کنم حس توام دقیقا همون حسه منه...! این ک واقعا داغونی.... و خسته میشی از دردایی ک اسمش زندگیه! ولی میدونی هرچقدم گریه کنی... ناراحت شی.... یا هرکار دیگه! چیزی ک رفته برنمیگرده.....!   حس خیلی بدیه ولی باید تحمل و کنی و ادامه بدی......! 
پاسخ:
فکر کنم تو بیشتر از من ناراحت شدی.. عب نداره ... دوست خوبم من عادت کردم به هیچی دل نبندم... زندگیم پر بوده از تلاطم و از دست دادنها... منم دوست داشتم تهران بودی یه آدمه پر انرژی کم دارم کنارم :*****
ولی با همه چیزایی ک گفتم... بی نهایت خوشحالم ک خودت اون لحظه اونجا نبودی....! ک خودت سالمی....!           هعی.... یاد اون آهنگه افتادم .... میگه : فدای سرت..... نباشه غمت....                            هعی بابا... مصمم تر شدم ک بیام تهران :( اگ بودم الان دوتایی میرفتیم یه کوهی جایی تا میتونسی داد میزدی و خالی میشدی....! :(    شرمندم ک نیسم...! :( شرمنده تر ک تو این شرایط چرت و پرت میگم !!!! 0____0    اما اینم میگذره.... کلا زندگی خیلییی خوبه فقط 100 سال اولش سخته!!! :‏|‏
پاسخ:
هیچم چرت و پرت نگفتی خیلی هم قشنگ گفتی... مرسی که هستی
میخوامت ب مولا !!! :)       ( هه درسته ب این چیزا اعتقاد ندارم ولی این جمله رو خیلی دوس دارم )       :))))         بی رو در واسی و با همه غرور و کله شقی و دیوونه بازیام میگم یکی از بهتریییین دوستامی ! :)     همه جوره قبولت دارم ! :)  اصن دوس ندارم غمتو ببینم ! :)   ایشالا عبضش کنکور رشته ای ک دوس داری قبول میشی و حال و هوات عوض میشه! :) :) :) 
پاسخ:
چاکرتم :))))) مرسی دوست خوبم 

ممنونم امیدوارم خیریا این اتیش سوزی رو ک هنوز نفهمیدم
عقشش ازین همه انرجی مثبتی ک بچه ها میفرستن استفاده کن ما همه ته دلمون امروز رم اکسترنالمون و یخچالمون سوخت و آب شد و همون خیلی چیزای دیگ ... :(
خنکای دلت رو آررومندممم:*
پاسخ:
مرسی عزیزم وجود شماها همیشه واسه من دلگرمیه بوده و هست :*
۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۶ مهران مهرگان
سلام بلا دور باشه !
امیدوارم هرچه زودتر بخش مادیش جبران بشه .
من هم بخاطر سوختن اون عکس ها حس بدی پیدا کردم . واقعن غیرقابل جبرانه :(
پاسخ:
بخش مادی که بعیده حالا حالا ها جبران شه ... :(

داغ دلم تازه شد ولی غصه نخور فدا سرت آجی :))

پاسخ:
مرسی
چقدر غمگین شدم :(
خدا را شکر خسارت جانی نداشته 
پاسخ:
بله خدارو شکر 
خودمو می گذارم جات و یک حفره تو سینه ام احساس می کنم
بازم خدا رو شکر که سالمی و سالمن
امیدوارم سال های بعدی سال های خاطره انگیزتری باشه
پاسخ:
ممنونم :( واسه تو هم همینطور 
خیلی خبر تلخی بود... امیدوارم هیچ وقت دیگه چنین حادثه ای برات اتفاق نیفته
پاسخ:
ممنونم . امیدوارم برا کسی هیچوقت اتفاق نیفته
:(((

پاسخ:
:(
هم شوک آور....هم غم انگیز.....غصه ات نباشه....تن و روانت همیشه سالممممممم...
پاسخ:
ممنونم همچنین شما :(
۳۰ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۰ ریحانه(من و همسرجان)
😢😢😢چه بد...
منم به خاطر سهل انگاری همسرجان عکسا و فیلمای مربوط به پسرمو از دست دادم.سه سال اول زندگی پسرم رفت قاطی خاطره های ذهنی...
چه میشه کرد
خدا خودتو سالم نگه داره تا دوباره خاطره آفرینی کنی🌼🌼🌼
پاسخ:
وای چه بد ، واسه بچه خیلی بده :/ که هیچ تصویری از اون سنش نداشته باشه. نمیشه ریکاوری کنید؟؟؟؟
۳۰ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۴۲ گمـــــــشده :)
همون که آقای همکار گفته..
:)
پاسخ:
بله 
منم لابد همون جوابی که به اقای همکار دادم
عزیزم... حیف شد... عکساتو برای داداشت نریختی؟ هر چی مونده غنیمته. ب نظرم برای خودت و خونوادت قربونی کن یا صدقه بده. تنتون سالم باشه. انشالا خبرای خوش اذیتشو کمتر کنه برات.
پاسخ:
نه نریختم! شاید عکسهای مشترکمون رو داشته باشه که تعدادشون خیلی کمه 
ممنون
نقطه تاریکو خوب اومدی :)، چندین سال بعد وقتی مورخین  زندگی تورو مورد مطالعه قرار میدن به یه نقطه ای میرسن که میبینن هیچ اطلاعاتی ازش نیست و میگن اطلاعات طی یه آتیش سوزی مشکوک از بین رفته و از این حرفا...
شوخی کردم :)  -معمولا وقتی یه وسیله برقی  اتصالی میکنه خودش آب میشه و آتیش شعله ور نمیشه مگر اینکه وسایل قابل اشتعال کنارش باشه و شدت اتصالی بسیار بالا باشه،جای بررسی داره....
پاسخ:
دقیقا همینو میگن از کجا معلوم من یکی از مشاهیر نشم :))

بعله کنار پریزش یه وسیله چپونده شده بود که شعله ور شده :/
عمیقا متاثر شدم خصوصا ک میدونم مفهوم ازدست دادن خاطرات یک دوران اززندگی یعنی چی...
متاسفم...
پاسخ:
ععععع یه کامنت یه جمله ای از شما ... معجزه شده :))))

ممنون
حس بدیه وقتی یک تیکه از زندگیت نباشه
آرزو میکنم از این به بعد اینقدر شادی و خوشحالی و لحظات با ارزش و ناب در زندگی داشته باشی که بابت این اتفاق دیگه لزومی نداشته باشه که ناراحت بشی.
مخصوصا اینکه از جنوب اومدی....جنوبیا یه جور دیگه ای بامعرفتند و با حال البته. (البته اگر از جنوب آمدت معنی جنوبی بودن بدهد)
پاسخ:
نه جنوبی نیستم ٤ سال جنوب زندگی میکردم 

ممنون
با چند جمله ی اولت خیلی موافقم. باورش سخته.
امیدوارم هیچگاه از این دسته اتفاقات برای هیچ کس از جمله شما نیفته.
خود این اتفاقات به دو دسته تقسیم میشوند، دسته اول اونهایی هستند که باورش سخته برای آدم اتفاق بیفته و معمولا فقط در داستانها و فیلم ها دیده می شوند، اما بعد از اتفاق افتادن و گذشتن مدت زمان مشخصی، جبران میشوند یا حتی اگر کاملا جبران نشوند، خیلی آزار دهنده نیستند و یا اگر باشند قابل تحمل است. اما دسته دوم آنهایی هستند که علاوه بر اینکه آدم باورش نمیشود و فقط در داستانها و فیلم ها دیده و شنیده، بعد از گذشت سالها هنوز آدم باورش نمیشود. هنوز باورش نمیشود که این اتفاقها افتاده و همه آنها را تحمل کرده و هنوز سُر و مُر و گنده داره نفس میکشه و هیچ چیش نشده....اینکه تو همه ی اینها را تحمل کرده ای حتی در باور خودت هم نمی آید.....و من امیدوارم از دسته دوم هیچگاه برایت اتفاقی رخ ندهد....هیچ گاه....
پاسخ:
تمیدونم کدوم از این دسته اند ولی من دارم تو کارنامم . شاید اگه بیشتر وبلاگم رو خونده بودید به بعضیاش میرسیدید ! 
تنها 10% از عمق فاجعه رو میتونم درک کنم چون خودمم یه بار همچین چیزی رو تجربه کردم :((
پاسخ:
اگه تجربه کردی چرا ده درصد ؟؟
سوخته پودر شده؟!!!! O_o
چیزی از لپ تاپ یا هاردت مونده باشه شاید بشه بازیابیش کرد...
پاسخ:
بعله کامل سوخته :/
آزی جان خیلی ناراحت شدم عجب اتفاقی افتاده دقیقا مثل فیلما!!! اما همیشه میگن تو هر حادثه ای بازم جای شکر باقی هست بازم خدا رو شکر که اسیب جانی پیش نیومده،همیشه در پناه خدا باشی.
پاسخ:
بعله بخاطر همین خدارو شکر
از دست دادن اینجور چیزا گاهی یه سبکی روحی خاصی به آدم میده.. 
پاسخ:
شاید شما راست بگی ولی فعلا که به ما نداده والا 
متاسفم که از دسته دوم در کارنامه دارید
سعی میکنم بیشتر بخونم با بیشتر بدونم. مهم نیست جنوبی هستید یا نه، همین که اونجا بودید باعث میشه یه چیزهایی رو بهتر درک کنید. منم بطور پراکنده اونجا بوده ام، و من هم از دسته دوم در کارنامه دارم. دوست ندارم ناراحتتون کنم وگرنه لینک اولین وبلاگمو میدادم بهتون...لااقل یک پستشو...

پاسخ:
من طاقتم کمه واسه شنیدنه غصه های دیگران :(
واسه این میگم ده درصد چون این اتفاق برای گوشیم افتاد و تقریبا تونستم یه سری از چیزاییم رو که از دست رفته بود برگردونم اما برای تو امکانش کمتر مثل اینکه متاسفانه :///
پاسخ:
اخ موبایل که هشت سال نیست :\ هشت ساااااااال :(
عجب اتفاقی... خیلی متاثر شدم
پاسخ:
بعله :(
واقعا متاسفم بخاطر شنیدن این خبر. این که عکسها و خاطراتت رو از دست دادی شاید اتفاق خوبی باشه. چون یادآوری خاطرات هیچوقت حال آدم رو خوب نمیکنه که هیچ، بدتر هم میکنه. شاید حداقل من اینجوری باشم. 
فدای سرت. جونت سالم باشه آزی جون. ملت ورشکسته میشن، تصادف وحشتناک میکنن، تو آتیش میسوزن ناقص میشن، دیگه خودت بهتر میدونی؛ اشکالی نداره خودت رو اصلا ناراحت کن. گوربابای مال دنیا با همه ی خاطره هاش. 

پاسخ:
بیشتر خاطرات رو راست میگی آدم رو ناراحت میکنه اما بعضیاش خوبن...

میدونم دنیا هیچیش اونقدرها ارزش نداره... تنت سلامت :)

خیلی بده ک آدم یادگاری های یه بخش ازخاطرات زندگیشو از دست بده

واقعا متاسف شدم عزیزم

پاسخ:
ممنونم :(
۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۳:۱۷ ریحانه(من و همسرجان)
عکس دارم چنتایی،بیشتر حیفم میاد واسه فیلما...از اولین حرف زدنا و راه رفتنش،قرآن خوندن نصفه نیمش...شعر خوندناش...
نه متاسفانه ریکاوری هم نمیشه...چون بلافاصله بعد فرمت روش چیزی ضبط کرد...😥
پاسخ:
چه حیف واقعا :\
با عرض شرمندگی اصلا درک خوبی نسبت به اتفاقی که برات افتاده ندارم(قسمت عاطفیش) و نمیتونم خودم رو جات بزارم پس به جای اظهار فضل و حرفای توخالی مهر سکوت بر لب می‌نهم و به احترام از دست رفتگان کلاه از سر برمیدارم :|
پاسخ:
بعله دیدم چند روز سکوت اختیار کردین 

اتفاق هولناکیه امید ک هیچوقت درکش نکنی
خسارت مالی که برگشتنیه اون جونه که دیگه برنمی گرده ولی عکسات خیلی حیف شد :( خدا رو شکر خودت اون جا نبودی ...
پاسخ:
ممنونم بله همینجوره :)
واقعا متاسفم
پاسخ:
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">