حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۲
مرداد ۹۴

بقول خارجیا "لانگ تایم نُ سی" دلم براتون تنگ رفته حسابی...  این هشت روز که ننوشتم چند تا دلیل داشت که همشون روی هم یه دلیل درست و حسابی نمیشه :)))) ولی خب حال نوشتن نداشتم دیگه... یکیش این بود که سه روز قبل کنکور که جمعه بود ، این استاد کلاس طراحی ای که میرفتم پدرمون رو در آورد یعنی کلا دو ماه و نیم سه ماه رو بیخیال شده بود ، همه چیز رو گذاشته بود واسه هفته آخر ، خلاصه دیگه از بس تمرین کرده بودم که دستم زور تایپ کردن نداشت... روز جمعه هم که رفتم برای آزمون عملی و حسابی نیمه ناامید بازگشتم ، یعنی تقریبا همون حسی که موقع کنکور تستی داشتم ، نمیدونم خراب کردم یا خوب دادم... روز آزمون وقتی داشتم برمیگشتم خونه همش تو ذهنم این بود که بدو بدو بیام اینجا پست بذارم ولی وقتی پام رسید به خونه اصن از حال رفتم... شروع آزمون ساعت 8 بود حوزه هم تهران، ساعتم رو کوک کرده بودم که 5 از خواب بیدار شم ولی از 4 خود بخود بیدار شدم اونوقت ساعت 6 از کرج راه افتادیم ، خیلی فرت ساعت 6:40 دقیقه دم در حوزه بودیم خلاصه که حسابی تا دو روز انگار هنوز خسته بودم.

 

مجسمه های فلزی

دم در مجتمع تجاری - فرهنگی کوروش

94/05/10

این دو روز هم که کارهای معمول گذشت ، البته ناگفته نمونه که شنبه هم رفتم یه گشت و گذاری بعد از مدتها تو تهران کردم ولی خداییش خسته بودم انگار...یه چند باری هم حس نوشتنم اومد ولی چون چُس ناله و شکایت بود بی خیال نوشتنش شدم، گفتم الان شماها میگید ، دختره نمی نویسه نمی نویسه ، وقتی هم مینویسه ، چس ناله میکنه خخخخخخخخ 

حالا میخوام پست بعدی نوبت شما برگزار کنم تا وبلاگ دوباره شلوغ پلوغ شه ، دور هم یکم دست و جیغ و هورا بزنیم :)))) هر کی موافقه دستش بالا ، اعلام حضور کنه ، جا براش رزرو کنم خخخخخ آیکون خود وبلاگ تحویل گیری :)))

موافقین ۳ مخالفین ۱ ۹۴/۰۵/۱۲
آزیتا م.ز

نظرات  (۱۶)

موجه ترین دلیلت همون حال نوشتن نداشتن بود چون منم بعضی وقتا دچار مرضه"حال نوشتن نداشتن"میشم درکت میکنم

اینم برا حضورت بعده 8روز:دست اَند جیغ اَند هورااااااااااااااااا
پاسخ:
نه ولی موجه ترین دلیلم این بود که خیلی خسته بودم و اینکه نمیخواستم چیزهای غمناکم بنویسم :)))


تنکیوووووز :)))
به به آزی خانوم خوش اومدی :)))
دست من بالا ^_^
پاسخ:
بزن قدش :)))
نخستهههههههههههه!!! :)

عاغا همین طوری دست راست بیا بالا میرسی بیست متری :))
پاسخ:
ممنون :)

فعلا که تو اونجا نیستی ما بیس متر بیایم بالاتر :)))
دست و جیغ و هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا[برای شادی روح آ« مرحوم صلوات عنایت فرمایید] :))))
پاسخ:
ممنونم واقعا خخخخ چه وضعشه؟؟؟
منم یه عالمه چرت و پرت تو مخمه واسه نوشتن ولی اصن حال نوشتن ندارم !!!! 
آره قربونت یه نوبت شما بزار شاید یه حالی به همه بده:)))
من ک هسدم^__~
پاسخ:
اره واقعا ،، کاش یه تبلت هوشمند بود دهن رو میخوند خوندش تایپ میکرد خخخخخ
همین حس نوشتن نداشتن خودش خیلی دلیل بزرگ و مهمیه :)
پاسخ:
نه از اون مهمتره خستگی کن باور کن :)))
برای اولین بار منم میخوام شرکت کنم در نوبت شما........
;)
پاسخ:
بله مچکریم ؛))) اتفاقا موضوع این دفعه سخته خخخ
حاضر/
پاسخ:
مرسی
میبینم بعد 8 روز یه پست انرژی دار گذاشتی ، انقدی حااااااال میکنم که نگوووووووووووووووووووووووو :****

درسته که تو این 8 روز دُز بی حفاظی خونِ بدنمون کم شده بود ولی مهم تر تر اینه که یه نوبت شما در پیش داریم :))))))))
پاسخ:
شاید در پیش باشه با این استقبال چشمگیری که ملت کردن :|||||
میگم این مجتمع فرهنگی کورش کجاست دقیقا؟
پاسخ:
 کنار اتوبان شهید ستاری بالاتر از پل کاشانی
تلکس فوری:
همایونی ما به شما رعایا این بار نیز این افتخار را می فرماید که در نوبت شما شرکت فرموده تا قدوم مبارک ما باعث شود استقبالی دو چندان از این برنامه انجام گیرد.
شاهنشاه،شاه شاهان جناب مــــــــــــــا
:))
از عکس خوشم اومد لایک،لایک،لایک
------------------------------------------------
قلم سبر عزیز منتظر قسمت بعدی هستم
پاسخ:
اوه اوه خود تحویل گیری رو شما داری انگار :))))
چه خوب که دیگه الان حس نوشتن اومده سراغت ^_^
میگم آزی حتما باید جا رزرو کنیم واسه نوبت شما ؟؟؟خخخخخ
پاسخ:
البته دارم زور میزنم که بیاد حسش ؟؟ 

رزرو کنید بهتره البته ...
با این اصطلاح " خود وبلاگ تحویل گیری " بسی حال کردم :))))
اگه کم کامنت میذارم اما دیگه پایه نوبت شما هات هستم  :دی
پاسخ:
خخخخخخ ... باشد که بیشتر کامنت بذارین منم مستفیض بشم :)
نتیجه رفت و آمد به وبلاگ شماست :))))
پاسخ:
الکی گردن من ننداز :))))
۱۵ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۸ مهندس بهشت
به به چه عکس زیبایی
من عاشق این پست شدم با این مجسمه های فلزی
پاسخ:
مجسمه های جالبی بودم مخصوصا که خانوما هم روسری نداشتن :)))
۱۹ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۴۷ ریان عظیمی
من حاضرم خخخخخ
لطفن نوبت ما برگزار بنمویید (*_*)
پاسخ:
:))) 

بچه ها فاز نمیدن حوصلش نمیاد :|| شما گلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">