بقول خارجیا "لانگ تایم نُ سی" دلم براتون تنگ رفته حسابی... این هشت روز که ننوشتم چند تا دلیل داشت که همشون روی هم یه دلیل درست و حسابی نمیشه :)))) ولی خب حال نوشتن نداشتم دیگه... یکیش این بود که سه روز قبل کنکور که جمعه بود ، این استاد کلاس طراحی ای که میرفتم پدرمون رو در آورد یعنی کلا دو ماه و نیم سه ماه رو بیخیال شده بود ، همه چیز رو گذاشته بود واسه هفته آخر ، خلاصه دیگه از بس تمرین کرده بودم که دستم زور تایپ کردن نداشت... روز جمعه هم که رفتم برای آزمون عملی و حسابی نیمه ناامید بازگشتم ، یعنی تقریبا همون حسی که موقع کنکور تستی داشتم ، نمیدونم خراب کردم یا خوب دادم... روز آزمون وقتی داشتم برمیگشتم خونه همش تو ذهنم این بود که بدو بدو بیام اینجا پست بذارم ولی وقتی پام رسید به خونه اصن از حال رفتم... شروع آزمون ساعت 8 بود حوزه هم تهران، ساعتم رو کوک کرده بودم که 5 از خواب بیدار شم ولی از 4 خود بخود بیدار شدم اونوقت ساعت 6 از کرج راه افتادیم ، خیلی فرت ساعت 6:40 دقیقه دم در حوزه بودیم خلاصه که حسابی تا دو روز انگار هنوز خسته بودم.
مجسمه های فلزی
دم در مجتمع تجاری - فرهنگی کوروش
94/05/10
این دو روز هم که کارهای معمول گذشت ، البته ناگفته نمونه که شنبه هم رفتم یه گشت و گذاری بعد از مدتها تو تهران کردم ولی خداییش خسته بودم انگار...یه چند باری هم حس نوشتنم اومد ولی چون چُس ناله و شکایت بود بی خیال نوشتنش شدم، گفتم الان شماها میگید ، دختره نمی نویسه نمی نویسه ، وقتی هم مینویسه ، چس ناله میکنه خخخخخخخخ
حالا میخوام پست بعدی نوبت شما برگزار کنم تا وبلاگ دوباره شلوغ پلوغ شه ، دور هم یکم دست و جیغ و هورا بزنیم :)))) هر کی موافقه دستش بالا ، اعلام حضور کنه ، جا براش رزرو کنم خخخخخ آیکون خود وبلاگ تحویل گیری :)))