۱۷
مرداد ۹۴
سالها بود کنار بوته های یاس ننشسته بودم ، رو به رو آب چشمه جاری بود ، بالای سرمان هیاهوی گنجشکها ! هندونه ها در نهر آبتنی میکردند و بوی عدس پلو و استامبولی و کباب و صدای بازیِ بچه ها پیچیده بود و تو دوست خوبم کنارم نشسته بودی و ما بحث طبع و طبیعت میکردیم و بسلامتی هم کاپوچینو مینوشیدیم :))
پ نه پ
فکر کردید آبجو مینوشیدیم خخخخ
۹۴/۰۵/۱۷