حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۲۶
شهریور ۹۳
خب بالاخره اون مسابقه ای که گفته بودم ، رای گیری و تموم شد...ممنون از همۀ اونایی که گوش کردن ، رای دادن ، شرکت کردن و یا حتی شرکت نکردن...و خیلی بیشتر تر ممنون از برگزار کنندۀ این مسابقه، آقویِ بُنَفش :)) به هر حال آزی مدال طلا رو به گردن آویخت :)))) یه کفِ مرتب و چند تا سوتِ نا مرتب مرحمت کنید...


امضا: خودشیفته فراهانی خخخخخ


خب میتونید فایل صوتیِ شرکت داده شده در مسابقه هم اینجا بشنوید


دریافت
حجم: 5.49 مگابایت
:)
۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۶ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۲۰
آزیتا م.ز
۲۴
شهریور ۹۳

خب قرار نیست زیاد توضیح بدم ینی این پست بیشتر عکسیه تا نوشتاری! هر چند الان کلی نوشته بودم و دستم خورد به یه کلید اشتباه و  جلو چشمم همش پرید :|

مربوط میشه به اون سفر چند روزه ای که رفته بودم دبی. و از اونجایی که خیلی به آبزیان علاقه دارم تنها جای تفریحی ای که رفتم آکواریوم دبی بود که داخلِ دبی مال قرار داره!این آکواریوم به خاطر داشتن بزرگترین پَنِل آکریلیک جهان اسمش تو کتابِ گینس نوشته شده. یه تونل داره که میشه از توش رد شد و حس کنی که داری از تو اقیانوس رد میشی از بس که انواع کوسه و سفره ماهی و ... از بالای سرت رد میشن! خلاصه که بنده 90 درهم بی زبون رو دادم تا از آکواریوم آب شور و شیرین و  از باغ وحش دیدن کنم و همچنین به ماهیها غذا بدم اگه 110 درهم میدادم میتونستم سوار قایق کف شیشه ای هم بشم..ولی در وسعم نبود خخخ..البته اونقد زیبا بود که اصلا از پرداخت اون پول پشیمون نیستم، وقتی برای بازدید رفتم ساعت 11 شب بود و واقعا خسته بودم واسه همین عکس کم گرفتم و الان کلی پشیمونم هر چند زیبایی و شکوه اونجا اصلا تو عکسها مشخص نیست... این شما و این گزارش تصویری از :


Dubai Aquarium and Underwater Zoo

 

21 تیر 93

 

۲۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۲۵
آزیتا م.ز
۲۲
شهریور ۹۳

بچه ها یادتون چند وقت پیش یه مسابقهء صدا بود که من توش شرکت کرده بودم، الان قسمتِ فینالشه و نه نفر شرکت کردن که یکیشون منم اگه دوست داشتین برید و گوش کنید ، دوستم داشتید رای بدید ، دوستم نداشتید هوچ اجباری نیس :))


اینجا رادیو بنفش

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۲۸
آزیتا م.ز
۲۲
شهریور ۹۳
زیر ناخنم گِل رفته بود...نه اینکه گِل بازی کرده باشم...تربچه ها گِلی بود...سبزی پاک میکردم! ریحونهای بنفشش همه زرد بود...ولی ریحونهای سبز تازه،...اما فقط تربچه ها گِلی بودند..


امروز ساعت 11 صبح


شنیدم زیر ناخنهای تو DNA ِ من پیدا شده، همراه با کمی گوشت و خون! DNA ِمن زیر ناخنهایِ تو به همه ثابت کرد که تو مرا کُشتی. نــــــه! کُشتی صرفِ گذشتۀ فعلِ کُشتن است...باید بگویم تو هر روز مرا می کشی..این یک عملِ حالِ استمراری است! تو هر روز ناخنهایت را رویِ قلبم میکشی...خراشش هر روز بیشتر فرو میرود و همین است که زیر ناخنهایت گوشتُ خونِ من پیدا شده..زیر ناخنهایِ آدم گِلی باشد خیلی خیلی بهتر از این است که خونی باشد! دیده ام وسواسِ خاصی به خرج میدهی تا دستانت را بشوری...باید خدمتت عرض کنم تمیز نمیشود! گوشتُ خون با صابون تمیز نمیشود...
۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۱۸
آزیتا م.ز
۱۷
شهریور ۹۳

شبه، زمزمه ای نیست، عاشقانه ای نیست، شایدم کم کم به زور باید باور کنم که عشقبازی هم جز کودکانه هاست، مثل لِی لِی و قایم باشک، از همون بازیها که طعم خوشمزهء شاتوت میدادن! شبه، صدایی از آنِ گوشهایِ من نیست، حُرمِ نفسی از آنِ تنم نیست،شبها باید عشقی باشه وگرنه تنهایی پررنگ تر میشه، تنهایی از اون رنگهایی نیس که تو سیاهیِ شب گم بشن، تنهایی مث نور افکنه هرچی تاریکتر هرچی خلوتتر نورافشانیش بیشتر، شبها باید یکی در گوشت بگه دوست دارم، خوب بخوابی، شب ، خوبه، شب همه چیز رو با سکوت و آرامشش غلیظ و سنگین و عمیق میکنه از دردِ مفاصل بگیر تا خواب پر آرامش آدمها... شب عمیقه وقتی دچار فقدان باشی ، شبها واست واضح تر میشه، ، از کابوس تا رویا همه تو شب جالبترن! شبه ، زمزمه ای نیس ، کولر زوزه میکشه .... وُووووووووووووووو..........

۲۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۵۷
آزیتا م.ز
۱۵
شهریور ۹۳
چندی است که دارم از یکنواختیِ غذاهایی که میخورم رنج میبرم...میپرسین چرا؟ خب به این دلیل که در منزل خودم سکنا ندارم و در جایی نزد خانواده ای مهمونم...باز میپرسین چرا؟ چون اینجا هوا بسی گرم است و کولر خونۀ من خراب است و من کلا قصد تخلیۀ خانه ام را دارم تا اگر بشود و خدا بخواهد و نرخ تورم اجازه دهد پول اجاره خونه را پس انداز بنمایم، باز میپرسین چرا کولر را تعمیر نکردم؟ پاسخ این پرسش خود را در دلِ جملۀ قبلی بیابید...اگر هم میپرسید من خانۀ چه کسی سکنا گزیدم باید خدمتتون عارض شم که لطفا بیشتر از این سوال نپرسید خخخخ
ها داشتم میگفتم که از یکنواختیِ غذاها در رنجم ،زیرا در این خانه ای که هستم تنوع غذایی از ده مدل یا حتی کمتر، فراتر نمیرود... هر چند وقت یه بار یاد اندرو زیمرن با غذاهای عجیب و غریبش می افتم ، یادتون میاد؟



بعضی وقتها خودم رو دستیارش تصور میکنم ببینم واقعا اگه من بودم کدوم غذاها رو حاضر میشدم که امتحان کنم ، خب در بیشترِ مواقع جواب مثبته احتمالا من حاضر باشم 80% به بالا از غذاهایی که اندرو امتحان میکرد ، امتحان کنم ،یه بار خوردنِ هر چیزی که آدم رو نمیکُشه خخخخ

دوبی که بودم واسه اولین بار کالاماری از نزدیک دیدم ، البته میگن تو جنوب ایران هم یافت میشه که من تا حالا تو بازار اینجا ندیدمش، شاید تو بندرعباس باشه... میگن تمیز کردن و آماده به طبخ کردنش کمی سخته...به خاطر مرکبی که تو بدنش هست :)

17 تیر 93
دوبی

ولی تو خیلی از رستورانها و فست فودهای اونجا سِرو میشد...خب من قبل از اینکه برم با خودم عهد کرده بودم حتما یه بارم که شده تو اون چند روز یه غذایی که تا حالا نخوردم امتحان کنم...و البته به عهدم وفا کردم و یکی نه بلکه چند تا از غذاهایی که تا حالا نخورده بودم امتحان کردم :))) از فیلۀ سالمونِ خام و خرچنگِ دودی شده بگیر تا چند نوع پنیرِ مختلف که تا حالا نخورده بودم و همین کالاماری...اتفاقا همۀ پنیرهایی که امتحان کردم بدم اومد خخخ ولی بقیه رو دوست داشتم :)
۲۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۱۵
آزیتا م.ز
۱۱
شهریور ۹۳

بچه ها مستر لهجه که داداش بنده باشه نیازمند به یک طراحِ مسلط به نرم افزارها 

Corel


و

Illustrator


است.

اگر کسی بلده اعلام آمادگی کنه تا معرفیش کنم، جا و مکانش هم مهم نیس، اگر شهرستان هم هستید دستتون بالا 

:)

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۲۵
آزیتا م.ز
۱۰
شهریور ۹۳

این شما و این کاری از Bihefaz Production با حضور

آقای همکار

خانوم خوجگله

آزی

و

مستر لهجه مردی با حنجرۀ طلایی

:)



دریافت
حجم: 4.17 مگابایت

۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۰ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۰۸
آزیتا م.ز
۰۹
شهریور ۹۳

و من گاهی خوشبخت ترین آدم دنیا میشوم، چطور؟ وقتی آدم دوستهایی داشته باشه نرمتر از آبِ روان و  با دلی مهربون! وقتی کسی را داشته باشی که برایت جینگیل پینگیل درست کند و با نامه بنویسد و بفرستد دم خونت، وقتی کسی باشد که به این فکر کند که تو عاشق چه رنگی هستی و بیشتر از آن رنگ استفاده کند وقتی کسی برایت با عشق دستبندِ دوستی ببافد وقتی کسی یادش باشد یکی از علایق تو لاک است و برایت یک لاک خاص بفرستد، وقتی کسانی هستند که بی چشمداشت بهت محبت کنند و کسانی باشند که تو به آنها عشق بورزی، وقتی کسی باشد که برایت عشق پست کند، مطمئنا خوشبخت هستی :)


همین امروز بسته ای که توکای عزیزم فرستاده :*



من اینجا با شماها خوشبختم، وقتی که هستید، من دوستون دارم ، بودن شما برای من مثل نوریِ که به برگهای یه گیاه میتابه، گرم و زندگی بخش، مرسی که هستید :)


۲۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۲۸
آزیتا م.ز
۰۸
شهریور ۹۳

ما را مِهی در برگرفته، اما خیال نکنید که این مه است، هرگز چنین نیست! 

بلکه این همان هوای شرجی است که شما را به اشتباه می اندازد و سوی چراغهای تیرهای برق را مُنکسِر میکند، پس ای کسانی که ایمان آوردید، هرگز به چشمان خود زیادی اعتماد نکنید !

ضمنا شُشهای خود را به آبشُش سوئیچ نمایید و دست به گیرنده های خود نزنید ، همه چی حله :)

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۲۰
آزیتا م.ز