دلم واسه دخترم تنگ شده!!! طلا رو میگم!!! صبح پا میشد صدا میزد بیدارم میکرد...الهی فداش شم کلی گند کاری میکرد اما بازم دوسش داشتم !آدم که عاشق 1 نفر باشه با گندکاریم عشقش کمرنگ نمیشه!!! الهی بمیرم اگه روزی دو ساعت نازش نمیکردم بد اخلاق میشد، قهر میکرد! کِز میکرد جلو آینه 1 بست میشست نه هیچی میخورد نه حرف میزد!!! بابام از دستش کلافه بود! صبح تا شب غر میزد به جونم! اولش بابا رو خیلی دوست داشت ولی از وقتی فهمیده بود بابام دوسش نداره دور و بَرش نمیپلکید! آخرشم بابا پیروز شد... دخترم داد به یکی دیگه بزرگ کنه! مطمئنم اونجایی که رفته تربیتشو خراب میکنن هیچی!!تازه اینقدم دوسش ندارن،لوسشم نمیکنن! دخترم که رفت بابا میگفت آخی بالاخره یه نفس راحت میکشیم بدون اینکه 100 تا پَر بره تو ریه هام!! سنگدل! حالا دخترم اینهمه شیرین کاری میکرد! یه ذره هم پی پی و پَر میریخت مگه چی میشد!!!!؟؟دلم براش عین چی تنگ شده....واسه اون «مامان بیا» ،«بدو بیا» گفتنش! واسه وقتی کله اش زورکی میذاشت لایه انگشتام یعنی به ناز کردن ادامه بده!!هِی تند تند خمیازه میکشید.....طلا، مامان ، تو هر جا باشی همیشه تو قلب مامان میمونی!