حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo

۵۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

۳۰
بهمن ۹۲

با اینکه از چهره اش مشخص بود که یک زن جا افتاده است اما از زیبایی اش چیزی کم نشده بود....هیکلش آنقدر خوب بود که باورم نمیشد دو تا بچهٔ بزرگ دارد...خنده اش به عمق مهربانی اش بود.... همراه مادر شوهرش آمده بود بیمارستان...با یکدیگر تُرکی حرف میزدند... مادر شوهرش هم زن ناز و خوشگلی بود!!! آمده بود زانویش را عمل کند...کمی باهم حرف زدیم....ازم پرسید که چی شده که این بلا سر کمرم آمده!!!

برایش تعریف کردم، گفتم که دردِ مداوم چقدر روحم را خراش داده و نازک کرده!!! گفتم که طوری شده که اشکم دم مَشکم شده است!!! همش با اون قیافهٔ مهربانش لبخند میزد و میگفت : آخی، الهی...بعد پرسید چند سالم است گفتم متولد 66 هستم!!! تعجب کرد...یک آخی گُنده گفت!!! دستش را مهربانانه گذاشت پشتم و گفت همش سه سال از دخترش بزرگترم!!!

انگار برای من بیشتر از مادرشوهرش نگران بود...دلش سوخته بود لابُد که من چه تنها آمدم بیمارستان....وقتی داشتم میرفتم که برم اتاق عمل، چند بار بلند گفت که نگران نباش....من اینجا هستم...دعایت میکنم.... زود خوب میشی...تو جوونی...خوشگلی :)


خواب و بیدار بودم که گرمای دستِ مهربانی را احساس میکردم.... گاهی موهایم را هم نوازش میکرد!!! چشمم را که باز کردم ،همان لبخند مهربان را دیدم!!! خوب یادم نبود....تو خواب و بیداری ...بهم گفت خوبی آزیتا؟ نترس من اینجام ...چیزی نیس همه چی خوبه!!!! داداشت هنوز نیومده....زودی میادش....یادم نمیاد کسی اینقدر گرم و صمیمانه و طولانی... دستمو تو دستش گرفته باشه....یادمه یکم نازم کرد اما من مَنگ بودم....خوابم بُرد!!! وقتی بیدار شدم... یه کاغذ کنار تختم بود که روش شماره تلفنش رو نوشته بود.... جلو شماره هم نوشته بود صفیه! و یه خط زیرش نوشته...


تو همین چند ساعت اینقدر دوسِت دارم ، که میتونی مثلِ مادرت رو من حساب کنی !

۳۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۴۲
آزیتا م.ز
۳۰
بهمن ۹۲

بچه ها هـــــــــــــــــــــــــــــــوچ نگران نباشید

آزی زنده است :)


حالم خوبه... فقط کمی بی حالم....الان از روی تخت به صورت افقی در خدمتتون هستم با اینا:


از همهٔ شماهایی که واسم دعا کردید و نگرانم بودید ممنونم....واقعا کلی واسم دلگرمی بودید.... موقعی که میخواستم برم بیمارستان همش تو ذهنم حرفهای خوب شما بود.... مرسی که هستید مرسی که خوبید !!!

۴۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۰۴
آزیتا م.ز
۲۹
بهمن ۹۲

پُستِ نوبتِ شما رو که یادتونه؟؟؟؟ اگه یادتون نیست اینجا رو ببینید تا یادتون بیاد :)

 

خُب حالا که خــــــــــــــــــــــوب یادتون اومد باید بگم که طیِ یک تماس تلفنی با آقای همکار، همهٔ سوالهایی رو که تو اون پست، شما ازش پرسیده بودید رو ازش پرسیدم و خودش هم پاسخ گفته....

به علتِ زیاد بودنِ تعداد نظرات و سوالهای شما این فایل صوتی کمی حجمش بیشتر از فایلهای قبلیِ اما توصیه میکنم حتما دانلودش کنید، چون شاملِ یه سورپرایزِ باحاله :))))))

 

 

 

دریافت
حجم: 5.91 مگابایت

 

 

 

 

 

 

+کامنتهای پست اطلاعیه نوبت شما رو هم تایید کردم!!!! میتونید ببینید که کی، چی پرسیده!!!! البته بعضی سوالها به صورت کامنت خصوصی بود !!!!

+ با معرفی صدا پیشهٔ جدید، مِستِر لهجه ;)

۴۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۳۳
آزیتا م.ز
۲۸
بهمن ۹۲

عاغا طبق تقریبا معمول، بنده در سالن انتظار فرودگاه نشستم ، این بهترین قسمت خراب آباد است که اینترنتِ وایرلس را بدون هیچ دنگ و فنگی در گوشه و کنار فرودگاهش ول داده است!

میدانید این خیلی مسخره است که آدمها با اینکه میدانند چه استرس داشته باشند چه بی خیال عالم و آدم باشند، زمان، سوار بر لامبورگینی میاید و از رویشان رد میشود!اما چون آدمها چیز زیادی حالیشان نیست! باز هم هی استرس دارند و خودشان را دستی دستی به بوق فنا میدهند! مثل همین الانه من!!! مثلا من ۱۰ روزی است که از زور استرس دارم جر میخورم اما همین الان نزدیک بود که زمان، با لامبورگینی اش مرا زیر بگیرد!!!! البته از آنجایی که من،  به آزی تَر و فِرز معروفم جاخالی دادم! :)))))


+بچه ها مطمئن باشید که من هر وقت هوشیاریم سر جاش بیاد و بفهمم من کی ام ُاینجا کجاست و شما کی هستید حتما از حال روز خودم بعد از عمل بهتون خبر میدم...هووووووچ نگران نباشید! :)

۳۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۰۰
آزیتا م.ز
۲۷
بهمن ۹۲

عاغا گوش کنید و واسه شادیِ روحِ من دعا کنید!!!!!!! اوضاعِ روحم بدجور قمر در عقربه......اصن یه چی میگم یه چی میشنوی هااااااااااا







دریافت
حجم: 236 کیلوبایت


هر کی دعا نکنه ایشالا سوکس شه :)

۳۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۵۲
آزیتا م.ز
۲۷
بهمن ۹۲

هر وقت کارها میمونه واسه دقیقۀ 90! که این هر وقت دقیقا مترادفِ با همیشه!!! یه سری کارِ خارج از برنامه هم پیش میاد!!! مثلا همۀ کارهای قبل از سفر از جمله جمع کردن ساک، اونم نه ساکی که فقط توش چهارتا لباس باشه ها! بلکه از خوراکی و وسایل آشپزخونه و مدارک و خرت و پرت بگیـــــــــــــــــر تا شیر مُرغ مثلا!!! نظافت خونه! تخلیه یخچال از موادی که در طولانی مدت خراب میشن! نظافت شخصی و ...و....و.... همۀ اینکارها مونده واسه همین یه روز! همین دقیقه 90 که خدا پدرشُ بیامرزه! اون وقت مثلا باید یخچال خراب شه! یا مثلا لوله آب بترکه! یا از این اتفاقاتِ مزخرفِ رویِ مُخ بیفته خلاصه!!! کلا نمیدونم چه صیغه ای داره!!!!؟


الانم که من اینجا خدمتتون نشستم هنوز هیچ کدوم از کارهای نام برده رو انجام ندادم! و تنها چیزی که پیش میره، درجۀ استرس بنده است!

من واسه دیگران زیاد چمدون بستم! اصن یکی از آرزوهام اینه که یه روز یکی واسه من ساک ببنده! فکر کن یه روز یکی پیدا بشه، که تمومِ چیزهایی که من لازم دارم رو بدونه و بزاره تو ساک! اصن از محالاتِ............

این یک آرزویِ دست نیافتنی است!! پاشم پاشم که ثانیه های دقیقه 90 دارن میگذرند، اون وخ من نشستم دارم از آرزوهای محالم واسه شما میگم!!! پووووووووووووووووووووووووووووووووفــــــــــــــــــــــــــــــ کمــــــــــــــــــــــــــــــــــکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


۲۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۱۸
آزیتا م.ز
۲۷
بهمن ۹۲

هر بار رفتم با چند تا نابَلد رفتم!!!! هر بار هم بهِم نچسبیده!!!! همیشه حول بودیم و عجله داشتیم!!!! هیچوقتم هیچی نخریدم که بدرد بخور باشه!!!! خلاصه با اینکه چهار باری رفتم آبادان ولی همیشه احساس میکنم، خوب ندیدمش!!!! 

همیشه هم دلم به حالش میسوزه!!!! برای اینکه قرار بود چی باشه و الان چجوریه!!!! وقتی هنوزم بعد از این همه سال اون دیوارهای سوراخ سوراخ به چشم میخورن!!!! دست خودم نیس که ناخودآگاه ،غمگین میشم!!!!

یک سال و نیم پیش بود که با چند تا از دوستان رفته بودم ، آبادان!!!! واسه شام خوردن، اختلاف نظر پیش اومده بود!! یکی میگفت بریم جیگر بخوریم کنار شط! یکی میگفت بریم رستوران پاکستان!!!! منم که تابع جمع!!!! هیچی دیگه آخرم زور جیگرخورها چربید :) رفتیم جیگر زدیم!!! اما اون دوستمون هِی در وصفِ رستورانِ پاکستان گفت که چقدر قدیمی و چقدر غذاش خوبه و یه پلویی داره بنام پلویِ پاکستانی که خیلی خوشمزه است و خیلی زودم تموم میشه و این حرفها که داغش به دل ما موند تا همین پریروز که قسمت شد ما دوباره بریم آبادان و اینبار زورمون بچربه که شام رو بریم رستوران پاکستان بخوریم!!!!




خوب مِنو رو که آوردن....به جز دوتا غذا، بقیه غذاهایِ تقریبا معمول تو جنوب بودن!!! قلیه ماهی...قلیه میگو....ماهی با پلو و چند نوع کباب و خورشت و همون پلوی معروف رستوران ،که اسمش "مِتن بریانی با دال عدس" و "چِکن بریانی با دال عدس" بود! من خیلی گشنم بود و بوی خوشبوی ماهی سرخ شده پیچیده بود تو رستوران، دودل بودم که ماهی سفارش بدم یا این غذارو... همش به این فکر میکردم که اون سال اون دوستمون چقدر از این غذا تعریف کرده بود!!!! خلاصه با اینکه دلم خیلی ماهی میخواست همون غدایِ مخصوص رو سفارش دادم...


۳۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۱۲
آزیتا م.ز
۲۶
بهمن ۹۲

صبح اومدم یه مطلبی بنویسم که وقتی وبلاگمو باز کردم و با دو تا نظر مواجه شدم ، که شخصی گذاشته بود که قبلا هم یه کامنت مشابه گذاشته بود ،همچین کامـــــــــــلا نطقم کور شد!!!

واقعا تاسف برانگیزِ که یه آدم ،سنگِ خوب بودن و مثبت بودن و عاشق زن و بچهٔ تو راهش رو به سینه بزنه!!!! که ادعای لوتی و با معرفت و با مرام بودن داشته باشه....که خودشو جِر بده و جار بزنه که من دارم ، واسه راحتیِ زن و بچم جون میکنمُ ،چه مردِ خوبی ام !!!! چه با فرهنگمُ چه و چه و چه....

بعد بیاد ، یهو بی هیچ دلیلی.... جایِ اسمش ، سه تا نقطه بزنه و دهنشو وا کنه و شخصیتِ واقعیش رو با کامنتهای رکیکش نشون بده!!!!!

آقای نا محترمی ،که زنت حق داشت که به خودت و وبلاگت بدبین باشه!!!! متاسفانه ، شما نتونستی پُشتِ اون سه نقطه که جای اسمت گذاشتی خودت رو پنهون کنی....پس تا اسمت رو همینجا جار نزدم تا بقیهٔ وبلاگهایی هم که میری و سر میزنی و کامنت میزاری به ماهیت اصلیت پِی ببرن... اون دهنت رو ببند!!!!

۳۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۶ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۲۴
آزیتا م.ز
۲۵
بهمن ۹۲

سلام مخاطبینِ جان :)


عاغا ما میخوایم یه فایل صوتی درست کنیم به اسم "نوبت شما" با موضوع "آقای همکار". چون میخوام یه "نوبت شما"ی واقعی باشه پس سوالهایی که دلتون میخواد عَ آقای همکار بپرسید، یا هر نظری راجع بهش دارید، بنویسید، تا تو فایل صوتی به اسم خودتون ازش بپرسم یا بهش بگم!



+کامنتها رو  تایید نمیکنم تا لو نره و بعد از ساخت و انتشار فایل صوتی، نظرات این پست رو تایید میکنم.





۲۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۵ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۴۴
آزیتا م.ز
۲۵
بهمن ۹۲



به مناسبت ولنتاین بشنوید! :)


دریافت
حجم: 2.29 مگابایت


ولنتاینِ همتون مبارک


Glitter kiss animated emoticon

۳۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۵ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۴۲
آزیتا م.ز