تو این
شهر خراب شده اصلا دوستی ندارم...چند وقت پیش با یکی آشنا شدم که مثل من
اهل اینجا نیست...خوب، زودی باهم دوست شدیم...اخلاقهای خاصی داره اما من
دوسش دارم...1مدتی گذشت...الان خونمون خیلی خیلی نزدیک شد بهشون، یعنی
اومدیم همسایه بالاییشون شدیم!!!! فکر میکردم اینجوری خیلی باحال میشه کلی
همدیگرو میبینیم...اما برعکس شد....کلا کم پیدا شد...دیگه اس ام اس هم
نمیده....4 روز پیش بهش اس دادم:
من:سلام عزیزم خوبی؟چه خبرا؟....راستی دوست جون از من دلخوری؟
اون: سلام بد نیستم،تو خوبی؟ نه واسه چی؟ اتفاقا صبحی به فکرت بودم...اصلا نمیفهمم زمان چطوری میگذره بخدا آزی!
من:من که همیشه به فکرتم...میگم مزاحم نشم...هیچی گفتم کاری کردم دلخوری که سراغی ازم نمیگیری...میخاستم بگم با ما به از این باش که با خلق جهانی...
اون: الهی فدات شم...خیلی عزیزی بخدا........................کلی قربون صدقه دیگه....باشه چشم ،حتما میام میبینمت، بوس
اون: الان 3 روز گذشته باز رفته تو آمپاس!!!
من: