عاغا من اعتراف میکنم که چند بار دزدی کردم! ها چیه؟؟ بعله درست شنیدید، دُزدی!!! ینی فکر میکنید ، خیلی عجیبه! ینی شماها تا حالا مثلا هیچوقتِ هیچوقت این کارو نکردید؟ یا بهش فکر نکردید...؟
نه اینکه حالا فکرکنید ، رفتم بانک زدم ها! نع! بچه که بودم، تو دورانِ دبستان، چند بار ،چند تا کار انجام دادم، که همونا هم دزدی حساب میشن! اما ناگفته نماند که خیلی وقتها هم خودم قربانیِ همین عملِ دیگران قرار گرفتم ، اما خوب این نفسِ عمل رو توجیه نمیکنه! کلاس اول یا دوم دبستان که بودم، همیشه سرویسمون یه جایی منتظر می ایستاد که روبه روش یه دکّۀ کوچیک داشت! از این دکّه هایی که سیگار و آدامس و آبنبات میفروشن! روی ویترین کوچیکِ جلویِ دکّه اش چند تا ظرف بود که یادمه چند تاشون ،داخلشون آدامس Love is... بود که هر کدوم از ظرفها یه طمع بود ، که هر چند روز یه بار میخریدم و اون موقع مُد بود عکسهاشو جمع میکردیم...همش 25 تومن بود...یادش بخیر...من عاشق اون طعمِ نعناییِ خیلی ُتندش بودم که رنگِ کاغذش آبیِ متالیک بود و اون یکی که پوستش ، صورتیِ فُسفری بود! خوب بحثِ من این آدامسهای 25 تومنی نیست، بلکه اون ظرفِ کناریشِ که توش پر بود از آبنباتهای قلبی شکلِ ترش مزه! که همش 10 تومن بودن و خدایی خوشمزه! خوب خیلی وقتها پیش میومد که من همون ده تومن هم نداشتم تا از اونها بخرم و نمیدونم چی شده بود که یادمه سه چهار بار تو همون شلوغ پُلوغی دمِ دکّه که بچه ها آدامسو چیزهای دیگه میخریدن وایستاده بودم و در یه فرصتِ مناسب یه دونه آبنبات برداشته بودم! چند باری این اتفاق افتاده بود...هر بار عذاب وجدان میگرفتم! اما خوب ، اونقدر قیافۀ اون قلبهای کوچولوی خوشمزه واسم جذاب بود که چند باری تکرارش کردم...بعدها که بزرگ شدم این ماجرا رو واسه مامانم تعریف کردم، اولش خندید، بعدش انگار دلش سوخته باشه، بهم گفت خب چرا نمیگفتی بهت پول بدیم..تا هر روز یکی بخری؟ یادمِ بهش گفتم تو که منو میشناختی...تا حالا یادت میاد من یه بار ازتون پول خواسته باشم؟ حتی خودتم منو میبردی مغازه اصرار میکردی یه چیزی انتخاب کنم، روم نمیشد انتخاب کنم، همیشه فکر میکردم اگه حتی من یه دونه شکلات اضافه بخرم ، وضعمون از الانم بدتر خواهد شد! همیشه این جملۀ بابام که وختی مامانم یه چیزِ کوچیک واسه خونه میخرید،با داد و فریاد میگفت، تو گوشم طنین مینداخت، که با این وضع، من از فردا باید برم، دمِ مسجد گدایی! و هیچوقت به این فکر نمیکرد که یه دخترِ کوچولویِ زودباور ،شاید این حرفِ باباشو جدی بگیره و از خریدنِ یه آبنباتم بترسه! ...
۱
۱
۹۲/۱۰/۲۸
آزیتا م.ز
پاسخ:
ای جونم....صداقت...:-*
هر کی بگه نه دروغ گفته رو خوب اومدی :D
اووووووو داری جمع آوری موکونی؟!؟! خخخخخ
بعد بیار گونیتو همینجا خالی کن :-P
پاسخ:
اوه اوه....از این بچه ها که هر چی میدیدن ،میخواستن لابد! :D
پاسخ:
ای جونم....اونقد فشارت میدم که آلوچه بشی ها :-P
بابای من کلا تو همهٔ دوره هاش از این حرفها زده و میزنه و خواهد زد :|
پاسخ:
ووووووووووووووووووی =)
ذوق مرگ شدگی ^_^
پاسخ:
ای جونم....الهی....:)
حالا منم چندتا دیگه دارم که نو قسمتهای بعدیش اعتراف موکونوم باز :P
پاسخ:
عه واااااا!!!!!!!!!!!!
پاسخ:
ممنون از اینکه اینقد خـــــوب میخونی...فقط خوب نوشتن هنر نیست، خوب خوندن هم هنر بزرگیه که شما داری ترنج جونم!
بعله منم خیلی از نوشته های ایشون خوشم میاد :)
+ پس فقط وسوسه اش بوده ؟؟!؟ به فعل تبدیل نشد عایا؟!؟!؟! :)))))))
پاسخ:
خخخخ....یه در میون میدادمشون به تو! دلم میسوخت خوووووو:P
اون بستنی دو قلوها خوب بود نصف میکردیم حال میداد ^_^
پاسخ:
هه هه چه جالب :))))))
ای جان
+خواهش میکنم...واسه بضی غذاها جالبه...بد نیست...خوبه که خوشت اومده :-*:-*
;O)
پاسخ:
نمیگم که ریا نشه =)
احیانا شما خبرگزاریِ همایونی میباشید؟ خخخخخ
حالا زنگ بزن ولی خبرم ندادی ،ندادی :)
پاسخ:
خرج مرج الکی؟!؟!؟!=/
مامان من اصن خرج نمیکرد! اصن پول نداشت که خرج کنه! اصن ....هیچی ولش کن!!!! میدونی کلا من به خاطر رفتارهای بابام الان فوبیای بی پولی دارم!!!! فوبیا!!!همون ترسِ بی علت!!!! که ریشه در ناخودآگاه داره:|
پاسخ:
پس سابقه داری؟!؟!؟! خخخخ
مطمئنا اصن به دل نمیگیره! خدارو میگم!
پاسخ:
میدونی چرا یلدت نمیاد! ؟ چون دزدها ،دزدی رو حق مسلم خودشون میدونن...زین رو اصن یادشون نمیاد!!!! خخخخخخححخخحح:-D
پاسخ:
آخی....:(
مرسی که تجربتو گفتی....باریک الله :)
پاسخ:
قلب؟!؟! مـــــــن؟!؟! من کجا قلب میدزدم...من اصن دستم میرسه به قلب ملت؟!؟! :P
تازه بر فرضم که بدزدم....میخورم؟!؟!؟! بخورم؟!؟!؟! مگه آزی قلب خوارم؟ =D
ترکاشوند.....عیییییییی....
پاسخ:
ببین چند ماه پیش از ماشین داداش من دو میلیون و نیم جنس دزدی کرده بودن....بعد دم در خونه دوستِ داداشم که ماشین پارک بود،دوربین مدار بسته داشتن! فکر کن فیلم دزده ضبط شده بود،با همه قیافشو همه چی! یه بیست دقیقه فیلم بود! داداشم برده بود 110 ،گفته بودن ،خدا روزیتو جای دیگه بده! ما که دنبال اینجور دزد نمیریم!
اون بنده خدا هم من کلا فکر کنم 30 یا 40 تا تک تومن بهش بدهکارم! که فکر کنم الان بهش بگم هر هر بخنده! بعد دکه اش غیر قانونی بود یه دوسال بعدش جمع کرد کلا! حالا من اونو از کجا بیابم!؟!؟؟؟! هوم؟
همچین بی اعصاب جوابتو دادم که دیگه پلیس بازی در نیاری =.=
=)
پاسخ:
بعدی وجود نداشت....اون دکه خیلی خیلی وقته جمع شده!!!! ینی تو همون موقعها!!!! دکه اش غیر قانونی بود اصن!
پاسخ:
اینجا کامتی از شما نبوده جانم :|
پاسخ:
وااااااااااااااااااااااا.....
همون یه دونه هم با هزار ترس و لرز بر میداشتم والا!
خوبه تو اصن فرشته ای والا! :))
پاسخ:
ایشال خووب بشی....واقعا یهو ناراحت شدم!:|
پاسخ:
کامنت شما خصوصی بود حوصله نداشتم عمومیش کنم! خخخخ
مگه خودت حوصله داشتی دوباره بنویسیش؟ :))
پاسخ:
اینجا سابقه کامنت خوری نداره ها!!!!!!! شاید اصن ثبت نشده! :|
پاسخ:
بیا عمومی شد!
با دوچرخه میرفتین ماشین میدزدیدید؟!0-O
بعد تازه میگی چیزی یادتم نمیاد :)))))))))))))))))) عَژَب!
پاسخ:
عجـــــــــــــــــــــــــب!!!
چه پسری بدی ای دزدِ خائنِ دروغگو ....واه واه :))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
:دی
پاسخ:
والا واسه خواهرها کسی اعتراف نمیکنه! ولی حالا شما دوس داری بوگو!
:))))))
اوه اوه....ای بابا نذاشتن سه تا بچه از شغلِ شریفِ بلال فروشی با استانبولیِ دزدی لذت ببرن هاااااااااااااااااااااااااا..... :)
پاسخ:
مطمئنا خیلی وقته!
اما هنوز گاهی صدایِ بابام تو گوشم طنین میندازه! :|
پاسخ:
:))) باز دم شما گرم
حالا چرا هی اسم عوض میکنی؟