من بارها به موزۀ آثارِ استاد فرشچیان رفتم...بارها آن مینیاتورها را دیدم، بارها بهشان دقیقه هایِ طولانی زُل زده ام! بارها و بارها دیدمشان اما هر بار که این تابلوهایِ خارق العاده را میبینم ،پنداری که اولین بار است! هر بار مرا شوکه میکنند! هر بار مرا غرق میکنند...مرا به سمتِ خودشان میکِشند ، میبلعند و محو میکنند! شاید عجیب باشد! اما هر بار این اتفاق رخ میدهد! خیلی وقتها شده است دستِ دوستانم را گرفته ام و برده ام آنجا! آنها اولین بارشان بوده که این تابلو ها را میدیدند اما تند تند از جلویشان رد میشدند اما من مثلِ مسخ شده ها گاهی جلویِ بعضی از آنها میخکوب میشوم، میروم داخلِ آن همه جزئیاتِ دیوانه کننده و از زمان و مکانم جدا میشوم! یک اثری آن میان هست، که شاید از خیلی هایِ دیگر ساده تر به نظر بیاید! شاید اصلا جزئیاتی ندارد ،شاید زیاد، رنگی ندارد! اما من که روبه رویش می ایستم احساس میکنم جلویِ یک آینه ایستاده ام.. نامِ این اثر "او هنوز میخندد" است...و او هنوز با آن همه شکستن، میخندد، او میخندد هر چند کِدِر شده است، او میخندد ،او چیزی ندارد جز همین لبخند ! و در آخر چیزی مهم نیست، جز همین خندۀ شیرینی که با تلخی میامیزد و میجنگد!
+اگه تابحال راجع به این موزه نشنیدید یا شنیدید اما ندیدید...برایِ کمی آشنایی با آن و محیطش اینجا را ببینید :)
۱
۰
۹۲/۱۱/۱۵
آزیتا م.ز
پاسخ:
ها ها...استاد سالی یه دونه اثر اعلی خلق میکنه...فک کن بیاد از روح بزرگِ شما که معلومم نیس کی هست اثر بنگارد...ها ها :)
روحش شاد و عمرش مستدام بعله :)
پاسخ:
آخی...خب هر کدومشون دنیاییه :)
پاسخ:
همون دیگه..اینا که تند تند رد میشن در عرض 10 دقیقه همه رو میبینن بعد شروع میکنن پا به پا کردن که ینی بریم چقد لفت میدی :)
پاسخ:
میدونی میرزا با پاراگرافِ اولت موافقم اما با دومی نه...با اینکه گفتی لبخند یا محبت و مهربانیش رو به افولِ موافق نیستم...به نظر من میخاد نشون بده که هر چند همه چی سرده همه چی سنگه اما اون وسط، وسطِ یه زندگیِ گه هنوز زنی از جنسِ حریر هست که هر چند روزگار گرمی و شادابی رو از نگاهش گرفته اما نتونسته این کارو با لبخندش انجام بده نتونسته گرمایِ مهربانی و لبخندشو ازش بگیره!
در کل زیاد میپیچونی عادت داری دیگه چکارت کنم :)
+در موردِ کامنت خصوصی هم باید بگم زِر نزن :)
پاسخ:
آخی اومدی... :*
قربونت برم من در مقابلِ یه همچی استادی سوکسم نیستم :)
پاسخ:
وااااااااااااا...این همه اراجیف میزارم پس چیه؟ یه چی میگی ها ... :))
پاسخ:
هوم؟ ینی مطلبِ جدی نداشتم تو این مدت؟ کم لطفی میکنید!
اوقور بخیر....سکوت شکستید!
پاسخ:
بهله بهله ...مو اصن هنر دوستِ هنر شناسوم خعلی :)))
پاسخ:
آخی...اتفاقا مامانِ منم یه فالِ حافظ داشت که برگ برگ بود همش تو یه جعبۀ شیشه ای بود هر برگش یه غزل بود با یه مینیاتور...عاشقش بودم بعضا بعضیهاشونم مستهجن بودن تا مامانم نبود میرفتم سراغِ کمدشو این مینیاتورهای خوشگلو نیگا میکردم! الان نمیدونم چی شده و کجاست اصن :)
پاسخ:
خب شما روحی سرگردانم که هستی..بایدم اول بشی :)
پاسخ:
اون به خاطرِ آلزایمرته! :)
منم گفتم با نصف حست موافق بودم دیگه وا...چرا قاط میزنی؟؟...بور بور مه شه اعصاب ندارمه ، زَمّه ته ره شل و پل کمه! دع :))))
پاسخ:
خب نوشتم دیگه بازم مینویسم منتها من زیادی تنوع طلبم:)))))
پاسخ:
نمیدونم شاید باشه...شک بر انگیزه منم احساس کردم :) ولی شایدم نه :)
پاسخ:
والا میادی جون الان یادم نیس... متاسفانه! :|
+دیشب خوابتو دیدم...:)من داشتم تلویزیون نیگا میکردم یه برنامه کودک و نوجوان بعد یهو تو به عنوان مهمان برنامه اومدی تو برنامه :) یکم نشستی بعد رفتی....یه مانتوی خاکستریِ تیره تنت بود...انگشترتم دستت بود :)))
پاسخ:
آخی...خب یکم دلگیره...
او هنوز میخندد، چون اگر نخندد، میمیرد :)
عزیزم..عه...عه....اشک واسه چی؟ الهی بممیرم....اشک نریز دیگه من دق میکنم ها :*:*:*:*
پاسخ:
خیلی خوه....مطمئنم لذت میبری :)
پاسخ:
از کجا باید تمثالشو بکشم؟! 0-O من که ندیدمش....
پاسخ:
ایشالا که خیره :))
آره دیگه از دوریت دارم پر پر میشم :)
عه چه جالب...مقنعه پوشیده بودی اونم خاکستری بود تقریبا :)
منم همین طورم :)))) پریروز داشتم پسر شجاع نیگا میکردم :)))))))
پاسخ:
قدت تقریبا بلند بود...هیکلی بودی...به نظرم درشت میومدی :)
سبزه بودی...حتی صورتتم دیدم...ولی نمیتونم توصیف کنم :)) ولی سر و وضعت یکم بهم ریخته بود خخخ بهت میخورد شلخته باشی خخخخخخخ :))))
پاسخ:
ووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووه کی میره این همه راهو......
:))))))
مهدی خان؟؟؟0-O مهدیه؟ گیج شدم باز :)))))))
نبودی بچه ها بهت شک کردن دیگه :))
همون سلام! :)
پاسخ:
حالا دور از جون! معلوم شد خیلی جون عزیزی...من نه که واسه خودم زیاد مهم نیس به زبونم نیومد...دور از جون دور از جونت...خوبه؟؟ :))))
خیلی زر زدی، خودتم فهمیدی...ینی سهمیه این سه روز که نبودی رو حرف زدی یه وقت عقب نیفتی :)))))))))))))))
نه جونِ عزیزت قهر نکن حوصله ناز کِشی ندارم.....
بیا بیا خوش اومدی :))
پاسخ:
قلبونت برم :*
ووووووووووووییییی....شکسته نفسی میفرمایی خانووووووووووم :p
پاسخ:
باوووووووووووووشه!
جونِ کی بگم پس؟
آفرین قهر نکن آورین :)))
پاسخ:
دوستم یه نوع عزیزه دیگه :)
پاسخ:
افتاد افتاد افتاد :))))))))
واقعا روح استاد شاد که چنین هنری داره
من به احترام روح بزرگ ایشان سکوت میکنم