هر وقت کارها میمونه واسه دقیقۀ 90! که این هر وقت دقیقا مترادفِ با همیشه!!! یه سری کارِ خارج از برنامه هم پیش میاد!!! مثلا همۀ کارهای قبل از سفر از جمله جمع کردن ساک، اونم نه ساکی که فقط توش چهارتا لباس باشه ها! بلکه از خوراکی و وسایل آشپزخونه و مدارک و خرت و پرت بگیـــــــــــــــــر تا شیر مُرغ مثلا!!! نظافت خونه! تخلیه یخچال از موادی که در طولانی مدت خراب میشن! نظافت شخصی و ...و....و.... همۀ اینکارها مونده واسه همین یه روز! همین دقیقه 90 که خدا پدرشُ بیامرزه! اون وقت مثلا باید یخچال خراب شه! یا مثلا لوله آب بترکه! یا از این اتفاقاتِ مزخرفِ رویِ مُخ بیفته خلاصه!!! کلا نمیدونم چه صیغه ای داره!!!!؟
الانم که من اینجا خدمتتون نشستم هنوز هیچ کدوم از کارهای نام برده رو انجام ندادم! و تنها چیزی که پیش میره، درجۀ استرس بنده است!
من واسه دیگران زیاد چمدون بستم! اصن یکی از آرزوهام اینه که یه روز یکی واسه من ساک ببنده! فکر کن یه روز یکی پیدا بشه، که تمومِ چیزهایی که من لازم دارم رو بدونه و بزاره تو ساک! اصن از محالاتِ............
این یک آرزویِ دست نیافتنی است!! پاشم پاشم که ثانیه های دقیقه 90 دارن میگذرند، اون وخ من نشستم دارم از آرزوهای محالم واسه شما میگم!!! پووووووووووووووووووووووووووووووووفــــــــــــــــــــــــــــــ کمــــــــــــــــــــــــــــــــــکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ