خیلی جاهای خونه تار عنکبوت بسته بود... اما عنکبوتها کجان خدا عالمه!!! میگن هر آدمی تو زندگیش نمیدونم چندتا عنکبوت رو تو خواب میخوره! جدی میگم این قضیه علمیِ... بی خود نیست که الان کلی از جاهای خونهٔ من تار عنکبوت بسته بود اما عنکبوتهاش مفقود الاثرن دیگه! حالا از نظر من زیادم مهم نیس اگه خورده باشمشون یا در آینده بخورمشون، مهم اینه که متوجه خوردنشون نشم :دی
یه دوستی دارم ، تو همین خراب آباد زندگی میکنه بواسطهٔ شغل شوهرش...این فوبیای مارمولک داره! یعنی اگه مارمولک از صد فرسخیش رد شه رنگش مث گچ سفید میشه، دست و پاش میلرزه...اصن یه حالی میشه! من تا حالش رو ندیده بودم باورم نمیشد که قضیه اینقد جدی باشه... اون وقت آدم اینجوری باشه بعد مجبورم باشه تو یه همچین جایی زندگی کنه... یعنی همین دیروز که پام رسیده اینجا تا الان شیش، هفت تا مارمولک دیدم! کلا هوا که گرم بشه ، میشه همه جا در حالِ همه کار دیدشون! یعنی حیثیتم که ندارن ، یهو هوس کنن وسط راه پله و پارکینگم میپرند رو هم عشق و حااال :))))
من خونه قبلی که بودم اونجا پاتوقِ مارمولکها بود... بعد یدونه کوچولو هم اومده بود تو خونهٔ من رفته بود تو اتاق پشتی... منم زیاد از اون اتاق استفاده نمیکردم ، بیشتر انباری شده بود!! خلاصه مارمولکی رو ولش کردم به حال خودش ، اونم واسه خودش تو همون اتاق سکنا گزیده بود! گاهی صبحهای زود که هنوز یادش نیفتاده بود بره قایم شه چشمم به جمالش روشن میشد... خلاصه این مارمولکی همونجا بووووود تا روزی که من میخواستم از اون خونه اسباب کشی کنم ... اتاق که خالی شد اینم ترسید پرید وسط خونه....عاغا گنده ای شده بود! گنده ای شد بود که نگووووووووووو....قشنگ اندازش پنج برابر شده بود... اینجوریه که به همه میگم مواظب باشن هر کی بیاد خونه من کنگر بخوره ، لنگر بندازه، موقع رفتن مطمئنا با اضافه وزن میره! از من گفتن بود :)))))
یه روز یادم بندازید قصهٔ جَک و جونورهای اون خونه قبلیم رو واستون بگم! جریاناتشون اونقد پیچیده شد که مجبور شدم عطای آن خانه را به لقایش ببخشم و بیام یه جایِ جدید که طبقهٔ سوم باشه تا جَک و جونِورها راحت بهش دسترسی نیابن! بعله! :)))
+بعله بهله میدونم روز زنِ فردا و اینا !! اما از بس درِ هر وبلاگی باز کردم دیدم به طریقی تبریک گفته بود! خواستم از مارمولک بنویسم یه آنتِراکی بشه واستون... والا به غورعان!!! هیچ هدف دیگه ای نداشتم :D
۱
۱
۹۳/۰۱/۳۰
آزیتا م.ز
پاسخ:
نه داشتم دیگه ندارم، تازه عز تنهایی که بهتر بود :)))))
الان میخوای چاق شی؟ من تا پنج کیلو رو میتونم ضمانت کنم :)))))
پاسخ:
ممنون... :)
به به از این ورا :D
پاسخ:
اوخ اوخ...منم یه بار بچه بودم از رو سقف پارکینگ مارمولکی افتاد رو کله ام :D
آره انگار تژادشون متفاوته :)))) پادراز پاکوتاه خخخخخخخ
پاسخ:
اون موقع هم نترس که سیب رو گاز زدی و کرم رو ندیدی اما پی پی هاش رو دیدی چون دیگه خوردیش حالیتم نشده عوضش یه عالم پروتئینه مفید وارد بدنت شده :)))))
تازه سابقهٔ زندگی مسالمت آمیز با موجودات بسی موذی ترم دارم :)))))))
پاسخ:
آخه کاری به کار من نداشت که...تازه پشه ها هم معدوم میکرد بعدشم ول کردنش راحت تر از کشتنش بود خخخخخ
پاسخ:
خخخخخ.... دقیقا! حالا یه هفته بیا پیش من آدابته میشی :)))))))
پاسخ:
آره جیرجیرک که زیاده!!!! اصلا هم معلوم نیس چی به چی اند!!!!!
حالا عقرب که خوبه اگه ببینیش راحت کشته میشه، جرّاده رو بگووووو که هر چی ام تو کله اش بزنی نمیمیره :|
پاسخ:
عه راست میگی... من هر چی به ملت میگم مارمولک نازه زیر بار نمیرن :D تازه من عاشق کوچولوهاشم با اون انگشتهای با مزه اش :))))))
من که گفتم اصلا اذیتشون نمیکنم! چند تا آمادهٔ فروش دارم چند میخری؟ :دی
پاسخ:
شاید حتی مار!
به نکتهٔ ظریفی اشاره کردی ;)
پاسخ:
میگم میگم چند وقت دیگه یادم بنداز میگم میگم :)
ممکن چندشت بشه اما حقیقت داره :D
پاسخ:
عه؟ اومدیم من پرورش دادم تو زدی زیرش باید بیای پیش پرداخت بدی... :))))
پاسخ:
خخخخ آره کلا بیدار بمون نگهبانی بده عنکبوتها رو بگیر :)))))
پاسخ:
مطمئنی میخوای چاق شی؟ احیانا نباید رژیم بگیری؟
پاسخ:
یه شهری تو خوزستان، کار میکنم خو عرق جبین میریزم واسه یه لقمه نون حلال :)
الان کجایی؟
سوسکها یدن! زشتن، کثیفن پررو اند، اه
اما مارمولکها خوبن! هرگز هم به سمت آدمها نمیان مگر اینکه راه گم کنن....سم مم هم چرته باووو
آفرین که نمیترسی
پاسخ:
خب.... بنده هم به همین مورد اشاره نمودم :)
+ راستی میادی اینکه کامنتدونیت رو بستی کار خیـــــــــــــلی مسخره ایه....... بعد مثلا تو که ادعای لوس نبودنت میشه باید خدمتت عرض کنم که کار خیلی لوسی هم هست..... به هر حال من یکی فکر کن با این سرعت هندلیم تو اینجا پاشم بیام واسه تو ایمیل بزنم...هه... عمرا! که مثلا بخوام یه چیز شعر راجع به یه پستت بگم... عمرا!!!! از نظر من خیلی بخوای لوس بازی در بیاری در حد اینکه کامنتدونیت باز باشه ولی جواب ندی ، قابلِ قبوله نه بیشتر... این از من!
دست از این کار بردار...
آیکون یک عدد آزیِ شدیدا معترض به این عملِ شنیع!
پاسخ:
مطمئنــــــــــــــی؟ مطمــــــــــــــــئنی...... مط مئ نییییییییییییییییییییییییییییی؟
آیکونِ مطمئنیییییییییی؟
پاسخ:
چه جالب...منم شنیده بودم که میگن برکت میاره خخخخخخخ
تو واقعا عجیبی مهسا از همۀ حیوونای خوشگل میترسی بعد ازاین حشراتِ زشتِ چندش نمیترسی... :)
احتمالا در زندگانیهای گذشتت با مارمولکها ارتباط خاصی داشتی بعد یه جوجه ای چیزی مارمولکت رو کشته تو هم حالا از جوجه ها و پرنده ها بدت میاد...نــــــــــــــــــــــــــــــــه؟ :)))))))))
پاسخ:
خخخخخ
مهسا جون جدی نگیر :))
پاسخ:
اتفاقا ایمیل زدن کار بسیار سخت و طاقت فرسایی است!!!
خدایا این میادی را به درد اینترنت هندلی دچار بفرما که حالیش بشه!!!!!
لـــــــــــــــوس.... ایـــــــــــــش :)))))
پاسخ:
سعی کن باهاشون خوب باشی... از آدمها خیلی باحالترن ;)
پاسخ:
عه....
بیچااااره ، دلت میاد.؟ :)))
پاسخ:
اها!
سنجااااب!؟ بعد مثلا ازش نمیترسی؟ با اون دندونا و ناخونای تیزش...؟ هوم؟
پاسخ:
واقعا خسده نباشه شوما :))))
پاسخ:
ایضا خسده نباشی واقعا !
پاسخ:
دقیقا!!!! خیلی انگشتاشون نازه :)
منم کله شو زیاد دوس ندارم :)