دعوا میکنیم، بحث میکنیم، فحش میدهیم ، جیغ میزنیم ، خشتک هم دیگه را در میاوریم ، گاهی حتی کتک میزنیم ، کتک میخوریم ، حالمان از طرفمان بهم میخورد و گریه میکنیم ، دلگیر میشویم ، دلخور میشویم، متنفر میشویم ، دنیا به کاممان تلخ میشود.....
فقط
به خاطر اینکه این دنیایِ لامصب را از دو زاویه متفاوت میبینیم....
این زاویه هایِ لعنتی....
خوشا آن روز که تو بیایی و تویِ من شوی.. تویی که زاویه ات چنان با زاویهٔ من مُماس باشد که مو لایِ درزش نرود... آن وقت تو دیگر تو نباشی ، منم دیگر من نباشم، بشویم یک ما به چه بزرگی با یک زاویه!!! بعد چهار چشم شویمُ دنیا را از همان زاویه ببینیمُ با هم صفا کنیم، همچین خوش بگذرانیم ، همچین از آن تفاهمِ مطبوع لذت ببریم که آنجایِ عالم و آدم بسوزد...
بگذار روانشناسها و جامعه شناسها و رفتارشناسها حرفهای خودشان را بزنند ، ما هم برویم با خودمان و همان یک زاویهٔ مان حال کنیم!