اگر روزی دختری داشته باشم، حتما قبل از اینکه به سنِ عشق و عاشقی برسد، کتابِ داستانِ زندگیِ خودم را خواهم نوشت! آن وقت کتاب را بطور خام و بدون سانسور دستش خواهم داد تا بخواند. خوشم نمیاید از آن مادرهایی باشم که مدام در گوشِ بچه هایشان نصیحت زمزمه میکنند ... که مطمئنا بچه ها برایِ نصیحتها تره خُرد نخواهند کرد که هیچ...آن وقت مادرشان هم به چشمِ یک زهرماری نگاه میکنند که ره به ره در حالِ حالگیری میباشد...مینویسمُ دستش میدهم تا خودش بخواند که ببیند وقتی دلِ آدم جوان است چقدر احمق است...که وقتی دلِ آدم جوان است چقدر تشنۀ محبت است ، درست مثل بچه ای که با یک آدامس خر میشود...با یک کلامِ محبت آمیز خر که هیچی عاشق میشود...که آن روزها که آدم جوان است چقدر عشق جدی به نظر میاید..چقدر خوشایند خود نمایی میکند..که آدمها مثل آب خوردن عاشق میشوند و میپندارند با این عشقشان میتوانند دنیا را فتح کنند ...درست در آن لحظات چنان قدرتی در خودشان احساس میکنند که خیال میکنند کُل کائنات فقط در حالِ چرخیدن به دور محورِ همین عشق هستند..عشقی که اگر باشد همه چیز است و اگر نباشد هیــــــــچ! آدمها وقتی جوانند فکرهایِ خامی میکنند...در کتابم خواهم نوشت که من هم روزی چقدر عاشق بودم ، مینویسم که همه حق دارند عاشق شوند...همه حق دارند در یک حماقتِ خودخواسته غوطه ور شوند و از آن لذت ببرند و حتی خود را تباهِ آن کنند..مینویسم که مادرت این چیزها را میفهمد..که مادرت هم روزی عشقِ جوانی اش را جدی گرفته بود..که چه شبهایی برایش زاری کرده بود که چقدر برایش دعا کرده بود که فکر میکرده اگر این عشق نباشد او هم نیس..که فکر میکرده با این عشق ، بی شک خوشبخت ترین دخترِ دنیا خواهد بود!! اما چه.. اما عشق زیبا بود ، دل انگیز بود..مثل غروب خورشید که از طلوعش زیباتر است...که آدم را مسخ و مسحور میکند اما بعد از هر غروبی تاریکیِ شب است...دخترم به غروبها دل نبند با غروبها عاشق نشو...بعد از غروب همه چیز در تاریکیِ عمیقی فرو میرود..و من طاقت رنج کشیدنِ دلِ کوچولویِ تو را ندارم!

شوش دانیال
90.11.1
در ادامه میتونید شعری از خودم با صدای خودم رو به سمع و بصر برسونید...
دریافت
حجم: 1.09 مگابایت
عاشقم بمون
هنوزم دوسِت دارم بیشتر و بیشتر
عاشقم بمون حتی یه خُرده بیشتر
من بی تو آشفته میشم میرم میمیرم
دلتنگُ دلمُرده میشم، تو عشق اسیرم
ببین که عشق رو دستمون داره میمیره
از این بی تو بودن، دلی میگیره
عاشقم بمون حتی یه ذره
نذار ببینم، پیشم نیستیُ دل بی تو درده
عاشق بمونی واست میمیرم
ستاره رو از آسمون واست میگیرم
نذار همه بگن که، عشق الکی بود
یه بازیِ تموم شده تو بچگی بود
اگه نمونی دنیا قفس میشه
عشقم واسم یه بازی، تو هوس میشه
بذار همه بدونن که مقدس بود
دلم واسه عشقت یه عالمه بس بود
بذار همه بدونن که عاشقت بودم
عشقت واسه دردم یه عالمه کَس بود
عاشقم بمون حتی یه ذره
نذار بگم که بی تو عشق با دلم قهره
نذار که بی تو باشم بی عشق فنا شم
بمون که من از عشقت بِت مبتلا شم
بمون که من دوباره ترانه ای بسازم
تو بازیِ بچگی، دوباره دل ببازم
آزیتا
نهمِ آذر 89
+بابتِ زیاد شعرگونه نبودنش مرا ببخشایید :)
+عنوان:مصرعی از مهدی موسوی
۱
۰
۹۳/۰۲/۱۰
آزیتا م.ز
پاسخ:
چرا بعضی ها دارند خوبشم دارن :|
شما به بنده لطف مزید دارید :)
ماچچچچ
پاسخ:
سلام
اولا که نوشین خانم جان ابتدای پست گفته بودم اگه دختری خواهم داشت...و ینی من اون موقع فقط همون یه دختر رو دارم...که اگه پسری هم داشت یه طوری دیگه بهش میگفتم...
اما چیزی که واضح و مبرهن است اینه که درسته آقایونم دردِ شکستِ عشقی رو احساس میکنن اما بر طبق ساختارِ وجودیشون خیلی راحت تر التیام میابن... این از این
دوم اینکه من به کسی نگفتم عاشق نشه...که عاشق نشدن نشدنیه...من گفتم عاشق غروب نشه...عاشق چیزی یا کسی که بعدش درد باشه...که بالاخره انکارِ وجودِ عشقهایِ خوب و درست دور از عدالتِ...
و متاسفانه من یه همچین دیدی به عاقبت به خیری و این چیزها ندارم که بتونه آرومم کنه گاهی...احساس میکنم حواله دادنِ سختیهای این دنیا به خیر بودنِ آن دنیا...از رویِ ناچاریِ کسانیِ که مجبورند با نا ملایمات این دنیا دست و پنجه نرم کنند.... کاش منم میتونستم طوری فکر کنم ک آرام بخش باشه!
ممنون که که خوبید و منو خوب میدونید :*
پاسخ:
داغون نشو عزیزززززززوم :)
من شاید مامان خوبی بشم اگه برسم به اون مرحله که مامان باشم البته :)))
پاسخ:
زیر درخته آلبالو گم شده...
زیاد توفیری نداره....
پاسخ:
بازم توفیری نداره.....
اتفاق از نظر من از هر دست بدی با اون یکی دستتم باید بدی.. و هی باید بدی بدی بدی...گرفتنی در کار نیست...من که تو این 27 سال عمرم ندیدم کسی خوبی کنه و خوبی هم ببینه...این از این (آیکونِ یه آدمِ بدبین) :))))))))
عاغا من اصن پسر دوس ندارم به کی بگم؟ هر چند پسر بچه ها خیلی منو دوس دارن ...
والسلام :)))))))))))))))))))))))))))
پاسخ:
بعله قرارِ بعدا همه ببینن.... نه هر جور دوس داری میتونی باشه... با صورت بی صورت فقط باید به طریقی خودت باشی....
اینجا یه نمونه اش هست :)
میخوای بفرستی زودتر بفرست.......
پاسخ:
بعله بعله آورین زری جون
با تشکر ویژه از شما...به خاطر فرهنگسازیِ تربیتی تون :))
پاسخ:
:**********************
پاسخ:
اگه نوشتمش باشه...هر چند میدونم میخوای خودت فضولی کنی توش :)))))
پاسخ:
سلام
البته بنده هم خیلی از آقایون رو دیدم که مسن هستن ازدواج نکردن و بقول شما ککشون هم نمیگزه.... ولی در این که زنها از نظر روحی مستقلتر هستن شکی نیس...معمولا اون چیزی که زنها را مایل به ازدواج میکنه نیازِ عاطفی و گاهی میل به مادر شدن و داشتنِ خانواده است اما این انگیزه در آقایون کاملا متفاوته!!!
پس اگر خانومی از تجرد اصلا ناراحت نیس احتمالا نیازِ عاطفی نداره یا در جایِ دیگه ای بر آورده میشه...
بعدشم ما که ندیدیم آقایون زمین و زمان رو به هم بدوزن! لا اقل آقایونِ اطرافِ بنده که اینجوری نبودن!
پاسخ:
کاش آپلود میکردی :|
عکست اومد مرسی :)
فقط بگو کِی و کجا و عکاسش کیه :))
پاسخ:
قلبونت عزیزم....
خخخخخخخخ این طاس گفتنت خیلی باحال بود... باشه میذارم ایشالا، همهٔ همهٔ قبلیهارو گوشیدین؟؟؟
داداشت چند سالشه؟؟؟ :)
پاسخ:
خخخخ در هفتهٔ آینده از شبکهٔ بی حفاظ پخش میشه...
اینجا آزادیه، کمیتهٔ سخت گیر نداره :)
پاسخ:
خوب بود اتفاقا باحال بود، راستی ساری که دریا نداره؟؟؟O_0
پاسخ:
ده....باشه میذارم :D
سعید اقا زری ما رو اذیت نکن :D
پاسخ:
مرسی... لطف داری :)
پاسخ:
یه روز باید حس بگیرم ببینم به پسرم چیا میگم... الان فعلا دخترم پیشمه :)
پاسخ:
عه... خوب یا بنویس یا بده همینو بخونه خخخخ :))
پاسخ:
باشه...اما تا اینجایی که خوندم مضمونش کاملامتفاوت بود ها..
پاسخ:
آره باشه...من نظر دادم...
پاسخ:
میدونی عزیزم تا قلبِ آدم جوونهعاشق میشه...بدون اگه کسی تو پیری عاشق شده حتما قلبِ جوونی داره :)
پاسخ:
منم که گفتم...فکر میکنی کائنات داره حول عشق تو میگردی و هر انسانی حق
داره در این حماقته خودخواسته باشه و لذت ببره... اما گاهی میشه که یه حرفِ
صمیمانه قبل از وقوعِ حادثۀ عشق تو نا خوآگاه آدمها شکل بگیره تا بهتر و
درست تر عاشق بشن :)
پاسخ:
نخیر آزیتا م.زاده :)))))))
قلبونت :)
پاسخ:
خب اینجام میگفتی بقیه مفیوض بشن از دیدگاههای گوهر بارت :))
پاسخ:
خخخخخخخخ
ای بابا.....آیکونه خجالت :)
پاسخ:
پشت سیاهی های دنیامان سیاهی بود...
پاسخ:
خوبه که آدم بتونه اینجوری باشه....ینی از بندِ عشق بگریزه...
پاسخ:
مشکل اینه که تا به فرجام نرسیده خودمون رو میکشیم که وصال اتفاق بیفته اما بعدش میفته تو سراشیبیِ خاموشی...
دردها ؟سرمایه؟ :-؟
پاسخ:
ممنون...
البته شعر خودم بودها...حالا دوس نداری اشکالی نداره ..ایراد نداره که :)
پاسخ:
خب بعضی چیزها ناگزیره...یعنی دوست داشتن وابستگی و دل بستگی و عادت میاره و ترکِ این سه دردآوره و وقتی درد داشته باشی گریه و زاری هم میکنی دیگه :)
قلبونت مرسی :)
پاسخ:
میدونم من خعلی حیفم خعلی :)))))))))))))))
جدا؟؟؟ همفکریم پ :)
پاسخ:
خیلی ممنون واقعا...عنوان که مال آقای مهدی موسویِ به ما هم هیچ ربط نداره :)))
پاسخ:
هر کی یه نظری داره... نمیشه همیشه طناز بود :)
پاسخ:
عه وا!!!
جدا من یازده سالم بود بامداد خمار رو خوندم :) الان کلیاتش یادمه
پاسخ:
کجاهاش بهم نمیخوره ؟ :))
چشم شما ببخشید! :)) من اون روز که اینو نوشتم سخت بی اعصاب و پر از فریادِ فرو خورده بودم :))
20 تاااااااااااااااااااااا اسم چه خبره؟ من یدونه فقط واسه تک دخترم :)
پاسخ:
نه خدایی شاهین اینو خوند من نشنیدم من خیلی خیلی قبلترهاش اینو خونده بودم ...یه مدتی بود هر روز هر روز شعرش رو میخوندم :) بعدا شاهین رفت خوندش :)
پاسخ:
والا من کلیپ رو ندیدم...وبلاگش اینه (
کلیک) خیلی وقتم هس آپ نکرده :|
به جای مسحور و مسخ کلمۀ دیگه ای نداشتم!
از سانسورم نگو که دلم خونه وبلاگ قبلیم با اون همه برو بیا الکی فیل شد رفت :/
پاسخ:
واقعا:(
من میخوام سنت شکنی کنم...چرا نتونه؟
خانوم صداتون شاعرانست شعر نمی خواست کعه...به به...
ماااااااااااااااااااچ مدله بی اعصابی...:*