دو روز هول ، هولی تو چلۀ تابستون که نشد شیراز رفتن ! خب داغِ شیراز رفتن تو اردیبهشت ماه به دل بنده موند...هِی حافظ خوندمُ هِی حافظ واسش تبلیغات کرد...دلم واسه حافظ تنگ شده...یه موقعی هر شب دیوانش موقعِ خواب دستم بود الان انگار که با ما قهر فرمودن حضرت حافظ...تا باهاش رفیق بودیم ما رو اردیبهشت ماه نطلبید بریم شیراز که ، الان که عمرا :)

حافظیه
مرداد 88
بعد آهای شماهایی که تو اردیبهشت شیراز رفتید بیاید تعریف کنید ببینم چطور مطور بوده؟ راس گفتن یا باز خالی بندی شده؟خخخخ
بنده که در مرداد ماه رفتم و کلا سرویس شدم از بس که گرم بود و آفتاب جزغالیده کرد ما را :))

من در حال جزغالیدن خخخ
بعد ما رفتیم در آن لَه لَه زنان و آفتابِ تیز، زیارتِ حافظ جان موقع بیرون اومدن از محوطه یه آقایی با ظاهرِ درویش گونه به بنده گیر داد که چرا سراپا سفید پوشیدم؟ منم گفتم ننت خوب بابات خوب چه اشکالی داره تازه روسریم سرخابیِ سفید نیس که! گفت نــــــــــــــــــــــــــــــــع! سفید رو باید در اماکن متبرکه پوشید...نه اینجا...کم مونده بود بگم عاغا فکر کردی حافظ خان کم الکیه عایا؟؟؟
تازه سفید پوشیده بودم داشتم جزغالیده میشدم اگه لباسم تیره بود که فاتِحَه :)))

حیاط حافظیه
مرداد 88
بعد میگم عایا این عدالت است که انسانِ شکمویی همچون من تا شیراز برود اما فالوده شیرازی نخورد؟؟ نه این عدالت است؟ خخخ تازه ما تو اون شیراز از گشنگی هم مردیم جایی رو که بلد نبودیم هر چی ام میگشتیم دنبال رستوران، نبود! کلا شماهایی که شیراز را خوب بلدید به من بگویید که عایا واقعا شیراز معضلِ رستوران دارد؟ یا در آن دو روز شانس درِ خانۀ ما را زده بود که هیچ رستورانی در دیدرسِ ما قرار نمیگرفت؟
بعد من میگم کسی قصدِ امر خیر نداره؟ اینکه مارا چند روزی شیراز دعوت کنه؟ الان اردیبهشته ها؟؟؟ خخخخخخ
کنون که میدمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت
گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت
چمن حکایت اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت
مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گر چه غرق گناه است میرود به بهشت
+امروز من فازم چیه ؟؟ :))
۳
۰
۹۳/۰۲/۱۹
آزیتا م.ز
پاسخ:
وای چه باحال...الان میخواستی دل منو بسوزونی؟ میدونم باحاله اردیبهش :| خخخخ
میگن یه فالوده فروشی معروف داره ، اونجا رفتید شما؟؟؟ :)
عه وا :(
پاسخ:
شاید جای معروفش رو نخوردی :)
پاسخ:
پس اون محله رو ما نجستیم :(
اگه عمری بود شاید بیام باهات چه کسی بهتر از شما :)
پاسخ:
بنده جزغالیده شدم ولی در جوار حافظ کلا آدم کیفور میشه اما اگه هوا ملس باشه آدم حتی میتونه عاشق بشه :)
پاسخ:
وایی بارون خوبه که حال میده :)
پاسخ:
کازرون رو فقط اسمش رو تو کتاب اجتماعیه دبستان شنیدم میدونم استان فارسه :دی
ولی خیلی نامردی این همه تعریف کردی یه دعوت الکی هم نکردی حالا من که پا نمیشدم بیام خخخخخ
بعدم به گمونم از خرداد گرم میشه نه از مرداد :D
پاسخ:
ما برای آمدن به همدان احتیاج به دعوتنامه نداریم اونجا وطن دوم ماست :)))\
پاسخ:
من خودم کلم پلو شیرازی درست میکنم از غذاهای مورد علاقمه بیا واست درست کنم تکخور خخخخخ
عاره والا منو گیر آورده بود ...خخخخ
پاسخ:
تو هم قهری باهاش... :|
ای خدا از دهانت بشنفه مصی جوووون
مااااااچ
پاسخ:
هعی وااااااااای من =/
آیکونه خیلی آب شدگیه دل آزی
عررررررررررر
پاسخ:
ما هیچجا نرفتیم نه بازار نه دوغ نه این چیزای خوشمزه عررررررررررر
یه روز کاملمون واسه تخت جمشید رفت یه نصف روزم که خسته کوفته تو شهر بودیم >:(
پاسخ:
آره مهسا جون خودمم چطور؟
پاسخ:
ایشالا که همیشه بهت خوش بگذره عزیزم، خدا قسمت کنه منم برم این بار اختیار سفرم با خودم باشه که حسابی کیفور شوم :)
پاسخ:
همون دیگه ادم باید بلد باشه :)
پاسخ:
اوه =/
مگه چند سالته؟؟؟ خب الان فصلشه دیگه متاسفانه :|
ایشالا زود بهتر میشی منم تو 16 سالگی گرفتم دهنم سرویس شد >:(
پاسخ:
چیز زیادی از دست ندادی ما کلا از این چیزا نداشتیم
پاسخ:
هعی وای من آیکونه آزی در حال غش کردن :)))))
ممنون که آدرس فالوده فروشیه خوب دادی... اگه عمری باشه خیلی دلم میخاد شیراز ندیده از دنیا نرم :))))
مرسی
پاسخ:
من خوزستان کار میکنم الان دارم اینجا مِمُرم خخخخ
ممنون عزیزم لطف داری :):-*
پاسخ:
تو بزرگسالی واقها داغون کننده است :|
پاسخ:
اوکی دیگه جشن الفبا رو ختم کلام کن بانو جان
پاسخ:
منم جدی بیام فراخوان میزنم دارم میام شیراز :)))))
پاسخ:
شما هم که فقط منتظری اسم خوراکی بیاد :)
پاسخ:
واییی ترنج جون خاطرهٔ تو که از مال منم بدتره ایشالا با یه خاطرهٔ خوب ریفرشش کنی :))))
و این مَچِد که لینکشو دادی فوق العاده بود چقد قشنگ بود :) مرسی :)
پاسخ:
کباب... صبح تا شب کولر روشنه :)
چه خوب پس نطقتان را وا کردم :))))
آخی دل به دل راه داره :-*
پاسخ:
الان میخوای بگی همدانیِ لارژی هستی؟؟؟ :)
پاسخ:
هنوز جامپینگش واسه خانوما آزاده یا اونجام خراب شد؟
پاسخ:
چه بی خاصیتن اه :(
تو رو خدا اون ضبطتتو خاموش کن خیلی رو مخیه
پاسخ:
عه چه با حال پس کلی بهشت گردی کردی :)
مرسی که گفتی
پاسخ:
ممنون از اطلاعاتت ایشالا برم حالا :)
پاسخ:
نگفتم احساساتت جریحه دار شه...
خب فقط راجع به هوس کردنت کامنت داده بودی خخخخخخخ
ایشالا میری :)
اره میگفت فقط باید تو خونه خدا یا اماکن متربکه سراپا سفید پوشید خخخخ
پاسخ:
خخخخخخ
کتک میخوردی هم حال میداد ها :)))))))))
منم با توریستهای خارجی زود گرم میگیرم اونام خیلی فرندلی هستن اتفاقا :) چند تا دوستم بینشوون پیدا کرم که هنوزم دوستیم :)
پاسخ:
بنده ب اندازه کافی ترغیب هستم خخخخخخخخخ منتها فعلا نمیشه برم :)
کاشوم اره الان خوبه :)
پاسخ:
اووووووووووووووووووو مرسی چه این همه اطلاعات دقیقه خوراکی ممنون عزیزم حتما اگه یه روز بخوام برم شیراز باید بیام به کامنتهای این پست رجوع کنم :)
:*
پاسخ:
بعله آفتابش کلا تیزه اما اون بوی بهار نارنج که آدم رو مست میکنه و من در آرزوشم رو میشه تو بهار حس کرد :))
پاسخ:
5 سال پشت سر هم چه باحال :))
حیف اردیبهشت نرفتید ولی عیدها هم جز شلوغی هواش عالیه
پاسخ:
:)
ایشالا همش بری اینجور جاها :)
:-*
پاسخ:
و اما بر عکس من... اصلا با شهریار هیچوقت نتونستم ارتباطی برقرار کنم هیچوقت
پاسخ:
فقط 24 ساعت اونم روز جمعه...هیچجاشو ندیدم و خیلی دلم میخواد ببینم :|
پاسخ:
عه خوشا بحالتان پس... جای ما هم صفا کنید :)
من توی اردیبهشت رفتم شیراز! خیلی یهویی یه سفر مجردی با دوست فابم پا داد و رفتم... خیلیییییییییییییییییی خوب بود خیلییییییییییییییییی
هواش مطبوع بود و عطر بهار نارنج پراکنده
فالوده اش فرقی با فالوده ی معمولی ما نداشت :| حتی بی کیفیت تر هم بود.
آخی یاد اون وقتا افتادمااا :(((