حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۰۵
تیر ۹۳

به نظر شما یه روزی میاد که مامان من بفهمه یه دخترِ ٢٧ ساله بزرگ شده، نه اصن بزرگ هم نه! دیگه بچه نیس! اونم دختری که سالهاست تنها زندگی میکنه و کلا هم از اول هم خیلی مستقل بوده! 

مامان من یک استثمارگره کوچک است که میپندارد همهء کائنات باید از رویِ دستورالعملِ اون بچرخد! نمیدونم این کلمهء درستی برای توصیف رفتار مامانم هست یا نه؟ اما زندگی با مامانِ من ینی نداشتنِ هیچگونه محدوده و کار شخصی! جواب پس دادن حتی برای آب خوردن و نیمرو درست کردن وتغییر شکل دادن از حالت انسان به یک گوشِ ٢٤ ساعته...

آزیتا در طی چند روز چند سال پیر شده، تا یک ماه دیگه احتمالا به دلیلِ کهولتِ سن دار فانی رو وداع میگه....

حالا شما هِی بیاید بگید آزیتا چی شدی!!! تنها معضل زندگیِ من که هنوز روش درستی برای مقابله باهاش پیدا نکردم مامانمه... من به تنهایی از عهده اش بر نمیام واقعا احتیاج به کمک دارم!!! مامانم الان تو ذهن من شکلِ یه قفسه...


+متاسفم که از شنیدن نصایحِ رایج دربارهء رابطهء مادر و دختری معذورم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۰۵
آزیتا م.ز

نظرات  (۱۳)

۰۵ تیر ۹۳ ، ۱۸:۴۶ عسلی بانو
قراره پیشت بمونه ؟!
چطور الان برای انجام کارات ازت توضیح می خواد در حالی که کلا پیشت نیست و میزاره تو تنها زندگی کنی! عجیبه! 
۰۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۲۷ حسین ت.نیا
خواهر بزرگه مادر من خیال میکنه مادرم هنوز بچه است مادرم هم خیال میکنه کنه من بچه ام!!!
درست بشو نیست آزیتا باز خوبه تو یک ماه درگیری من که 27 ساله درگیرم :|
اگه راهی پیدا شد خواهری کن به من هم بگو
۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۱:۴۴ مریم سادات
اوووه عزیزم چه معضل بدی:((
امیدوارم باموفقیت پشت سر بذاریش:))
۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۹:۴۹ هَشت حَرفی
شما میتوانی از مستقل بودن خود استفاده نموده مستقل بروی یک پسر خوب حدود 28 یا 29 یا 30 ساله پیدا نمایی بعد اینگونه شوهرکنی :)) اونم شوهرااااااا شووووووهر (لهجه ی آذربایجانی)
ای خواهر ،این مامان منو چی میگی پس.
از وقتی ازدواج کردم ، منو با عروس اشتباه گرفته و داره واسه من مادر شوهر بازی در میاره ، یه سره رو اعصاب من پاتیناژ میره .
۰۶ تیر ۹۳ ، ۱۱:۲۸ دل زنده خان
خب مگه نمخاد بره ممالک غربی؟
۰۶ تیر ۹۳ ، ۱۱:۳۵ دل زنده خان
تازشم حدااقلش الان مستقلی،منظور کار و خونه ایناس،خیلیا نه تنها مامانشون بلکه کل خانوادشون اینجوری ان و تووو ی خونه هم هستن
بعدشم ب قول امیر شوور کن،باو بکش پایین این فیتیله سخت گیریتو: دی
پاسخ:
و اما تو چه میدانی؟
هیییییییچ...
شاید یه روز همه رو نوشتم
کاملا حست رو درک میکنم. بابای من هم همین رفتار رو داره. باز خدارو شکر تونستی مستقل شی و نهایتا سالی یکی دوبار باید با مامانت بسازی
نمیدونم کی براشون این موضوع تعریف میشه که ما هم یه زندگی شخصی داریم که جز به خودمون به هوووچ کس مربوط نیست :|
حالا جالبیش اینه که بابای من اینجوریه که بهش میگی بابا ماست سفیده ها! میگه: نخیییرررممم! ماست که سفید نیست! سفیده!!!  

اصن من ... :|

سلام
خب میتونی با یه روش این حساسیت ها ش رو کمتر کنی

هر چی که بهت میگی و ازت میخواد هر چند که بی منطق باشه رو بگو چشم!!!!بگو باشه!!!تمام حرفها و خواسته هاش رو قبول کن!
اکا در عمل اونایی که میدونی بهتره رو فقط انجام بده!

اگر پیگیری کرد بهونه بیار و به بعد ارجاع بده!
اینطوری حساسیتش از بین میره و کمتر گیر میده!!!

احتمالا در مقابل حرفاش موضع میگیری و جوابشو میدی!
این باعث تشدید رفتارش میشه!×
پاسخ:
هه
این روش در مقابل مامان من خیلی پیش پا افتادست و جواب نمیده وگرنه من هزار راه نرفته رو رفتم 
به هر حال مرسی:)
میشه احساستو درک کرد...
ولی گاهی اوقات از دست ما هیچی بر نمیاد جز سوختن و ساختن.....!!!!!!!!!
فقط این محکم بودن آدمه ک گاهی باعث پیروزیش میشه....
محکم باش....:)
و بازم خدا صبرت بده ولی ایجور وقتا جای احترام مشخص کردن حد و مرز البته کاملا محترمانه جواب میده

طنزت عالی بود

یعنی همه مامان ها اینطورین (از جمله خودم) و نمی دونند؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">