۰۶
تیر ۹۳
یه آتیشی زیر خاکستر بود... شش ساله که که زیر خاکستر بود... تا فوت میکردی یه شعله ای میکشید... گُر میگرفت... دوباره میخواستیم همه چیز رو نسوزونیم یکم روش خاک میریختیم... اما هر چیزی حدی داره ، هر آدمی هم یه ظرفیتی داره...
دیشب گذاشتم باد بیاد بزنه زیر خاکسترها.. بزار همه چیز بسوزه... همهٔ چیزهایی که استخوون لایِ زخمِ بسوزه... ریشه ای که چرکی شده همون بهتر که بخشکه...
۹۳/۰۴/۰۶