حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۰۱
آذر ۹۳

اولین باری که تئاتر جدی رفتم رو هرگز فراموش نمیکنم، میگم جدی چون قبل از اون تئاتر کمدی از اینا که پر از ساز و آوازه زیاد رفته بودم! اما خب اون یک تئاتر جدی بود ، هملت شکسپیر! در یکی از سالنهای کوچیک تئاتر شهر، سالن سایه، همان شد که من هنوزم که هنوزه سالنهای کوچیک رو برای تئاتر دیدن بیشتر ترجیح میدهم! من بعد از اون هملت، ٥ تا هملتِ دیگه هم دیدم، اما اون شب هرگز فراموشم نشد! مطمئنا دلیلش اینه که اون اولین باری بود که با نور پردازی و موسیقیِ رخنه کنندهء زندهء یک تئاتر درگیر شده بودم! از اون به بعد خیلی از دوستام رو که اهل تئاتر رفتن نبودن، با تئاتر آشنا کردم و چه لذتهایی که از تئاتر دیدن نبردم! 

همیشه وقتی میشنیدم بازیگرا تو مصاحبه هاشون میگن ، تئاتر رو بیشتر دوس داریم یا هیچی تئاتر نمیشه ، پیش خودم میگفتم : هه ، حالا یه چیزی میگن واسه خودشون، ولی از وقتی که تئاتر مرا با خودش برد تازه فهمیدم اونا چی میگن :)

اگه تئاتری هستین ک هیچی ، اگه نیستین حتما بشین! تو این کشور که سرگرمیهای لذتبخش خیلی کمه ، یه تئاتر خوب میتونه کلی انرژیِ خوب به آدم بده ، مخصوصا که تو کافهء تئاتر کسی رو ببینی که خیلی دوسش داری :))) 



من بازیگرهای زیادی رو تو همین تئاتر شهر دیدم، اما هیچکدومشون ، به مهربونی و با حوصلگی و متانتِ این گوهر خانمِ خیراندیش نبودند :) از بچگی دوسش داشتم و کلی باهاش حال میکردم ، الان که از نزدیک دیدمش بیشتر دوسش دارم از بس که گوهره ، گوهر :)




امروز که شنبه است هیچی، چون تئاترها کلا یه روز تعطیلن اونم شنبه هاست ، مث موزه ها که یه روز تعطیلن اونم دوشنبه هاست! از فردا که تئاترها باز میشن تصمیم بگیرین ، تحقیق کنین و یه تئاتر موافق سلیقه و بودجتون انتخاب کنید و بزنید بر بدن ، یه سایت خوب برای اینکه ببینید چن تئاترهای تو تهران در حالِ اجرا هستن تیوال هستش، البته این روزها من شنیدم تو خیلی از شهرستانها هم تئاتر رونق گرفته ازشون غافل نمونین و برین زحمتهای زیادی که واسه به اجرا در اومدن یه نمایش کشیده میشه رو ببینین و ازش لذت ببرین :)




نمایش مرگ یک فروشنده تو سالن اصلیه تئاتر شهر تا آخر آذر ماه در حال اجراس! نمیتونم بگم بهترین تئاتری بود که تا حالا دیدم اما واقعا خوب بود و بازیگراش خیلی خیلی خوب ایفای نقش میکردن، در موردش چیزی منو آزار میداد و این مسئله کاملا شخصی بود، روند و فضای داستان منو اذیت میکرد ، خیلی جاهاش منو یاد زندگیه خانوادگیم و مخصوصا پدرم مینداخت واسه همین کمی تو مدت طولانیه ١١٠ دقیقه ایش آزرده شده بودم ، اما خب نمیشه انکار کرد که لذت وافری بردم :)

خوشحالم که جمعه را گذراندم با تئاتر و گوهری که بر بدن زدم :)))))


موافقین ۳ مخالفین ۱ ۹۳/۰۹/۰۱
آزیتا م.ز

نظرات  (۲۳)

نووووووووووش جونت
هم گوهر ، هم تئاتری که بر بدن زدی 
من تا حالا تئاتر نرفتم 
چند بار تو حیاط تئاتر شهر دیدم چندنفر تئاتر خیابونی بازی میکنن، اصلا جذبم نکرد
من هنوز تو مرحله علاقه به تئاتر موزیکال و کمدی ام، هر چند اون رو هم هنوز تجربه نکردم 
پاسخ:
تئاتر خیابونی فرق میکنه، خیلی فرق میکنه 
بعد محرم و صفر حتما یه سر برو تئاتر کمدی مزه میده :)
۰۱ آذر ۹۳ ، ۱۲:۴۳ حسین ت.نیا
باید یک روز تو هفته رو مرخصی بگیرم برم یک تئاتر خیلی خوب
پاسخ:
آورین آورین :)))
نووش جوونت گوهری که بر بدن زدی:))))

من همیشه تئاترو خیلی دوست داشتم,با اینکه هیچ وقت نرفتم!!! شاید بگی ازوناشه ها!!
ولی بوخودا همیشه دلم میخاسته به طور زنده یه داستان رو از نزدیک ببینم^_^
پاسخ:
اخی... کاش تهران بودی میرفتیم باهم حالا اون ورا یه سرچی بزن ببین چی پیدا میکنی :)
اگه یه روز از من بپرسند بعد از عشقت چیو خیلی بیشتر دوست داری میگم تئاتر! اما خب تا حالا توی سالن های تئاتر شهر موفق به دیدن تئاتر نشدم. اصولا تو اون سبکی زندگی می کنی که من آرزو دارم زندگی کنم برای همین امیدوارم همیشه هر جا رفتی من بفهمم و لذتببرم:))))))
پاسخ:
عاغا میگم عشق کیلو چند! زندگی را دمی نیس ، خوش باش و دریاب ؛)
پس خیلی خوبه که من تو وبلاگم هر جا میرم زود راپورت میدم ؛))
هادی عامل اینجا چیکا میکنه :)))



پاسخ:
خب کارشو میکنه
دیگه :))
۰۱ آذر ۹۳ ، ۱۴:۴۲ حاج آقا یا حاج خانوم
عاشق تاترم اما مقعیت رفتن....
پاسخ:
موقعیت رفتن جور کن :)
۰۱ آذر ۹۳ ، ۱۴:۴۳ حاج آقا یا حاج خانوم
شایدم تو یکی دو هفته اینده به زور یه جای خالی برا تاتر بزارم، خیلی دلم خواست
پاسخ:
به زور بچپون خخخخ
۰۱ آذر ۹۳ ، ۲۰:۰۶ مهندس جون
من زیاد اهل تیاتر نیستم :///
گوهر را دوست میدارم :))) خوبه که دیدیش امضا گرفتی؟خخخ بی امضا در اومده باشی وای وای وای
پاسخ:
نه کلا با امضا گرفتن هیچوقت ارتباط برقرار نکردم :)
من کلا با هنر نمایش بیگانه م ... سینما، تلویزیون، تئاتر و... کلا هر چیزی رو که به نمایش مربوط بشه من نمیتونم بفهمم. سخت عاجزم از درک این مقوله از هنر:-)

پاسخ:
عجیبه اما من برعکسم :)
اره بعد از ارشد میرم تو کار سرچ ببینم این دور و بر چی هست:))
پاسخ:
آورین :)
سالن سینما ، سالن تئاتر و . . .
اگه داشتیم خوب بود ، نداریم و این خوب نیست! :(
پاسخ:
:( بده بد
آره خانم خیراندیش عشقهههههههههههههههه! :))
نه این سانتال مانتالای ... !
تئاتر هم مثل فیلمه؛ اگه خوب باشه باید دید اگه نه، نه! 
آدم وقتی میره تئاتر و یا فیلمی میبینه که پشیزی نمیارزه به خوده فحش میده! من که اینجوری ام. 
پاسخ:
اوخ اوخ از فیلم و تئاتر بد نگو ک دلم خونه خون خخخ
۰۲ آذر ۹۳ ، ۱۵:۰۱ یه آبانـــــــــی (تیام)
دلم برات تنگ شده خاله ..





:*
پاسخ:
منم




:*
 منم بسیور تاتر دوز میدارم اما امان از وفور امکاناتِ شهرم که اصلا آدم نمیدونه چجوری برنامه ریزی کنه واسه تاترش خخخخخخ:)
پاسخ:
اوخیییی خخخ
" صدای آهسته ی برف" آخرین تئاتری بود که رفتم، تقریبا یک ماه پیش. و فکر نمی کنم تا مدت ها بتونم هیچ تئاتری برم. از بس که مزخرف بود! یعنی اصلا باورم نمی شد که بیلط خریدم اومدم که دو ساعت خوابیدن و غذا خوردن حرکت اهسته ی 4 تا آدمو ببینم!
پاسخ:
اخ اخ اره تئاتر و فیلم بد تا یه مدتی ادمه سرخورده میکنه میدونم چی میگی
عکس، تئاتر، سینما، سه تار بخش بزرگى از زندگى منه...
پاسخ:
به به :)
سلام آزی جون. از آقای همکار خبر داری؟
پاسخ:
آقای همکار سُر و مُر و گنده سرجاشه
۰۳ آذر ۹۳ ، ۱۰:۲۶ مهندس بهشت
خوج به حالت من مگوهر خیر اندیش رو خیلی دوستش دارم
پاسخ:
منم خیلی خیلی خیلی :))
۰۳ آذر ۹۳ ، ۱۰:۵۶ هَشت حَرفی
منم چند وقت پیش رفتم یه جایی که اصغر فرهادی بود تا بگم واسم رو صفحه اول کتابش امضا بزنه. باس یه عکسم باهاش میگرفتم میگفتم : « من و اصغر»
:)))))))))))))))))))))))))))
خر شدم یادم نبود :))))
پاسخ:
عععععععععع ععععععععع ععععععععععع اخه این چیزیه ادم یادش بره ؛)
چقدر خوب و عالی
من هم تماشای تئاتر را دوست دارم.
پاسخ:
:) خیلی خوبه
من بخاطر همون مشکلی که درجریانش هستی با رسانه های صوتی نمیتونم ارتباطی برقرار کنم
پاسخ:
اوم :|
اوخی... عب نداله :)
حسودیم میشه آزی.
ما اینجا نه سینما داریم ونه تیاتر!
:(
پاسخ:
منم وقتی خراب ابادم همین مشکل رو دارم :(

سلام بانو ! :)

من خواننده خاموش وبت هستم الان با دیدن ای عکسه خاستم اعلام حضور کنم!!

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای !!

واقعا خوشبحالت که رفتی تئاتر...من خیلی عاااااااااشق سینما و هنر و بازیگری و خصوصا تئاترم.همیشه اخبارشو دنبال میکنم..واقعا این عکسِت یجوری دلمو برد..حسرت خوردم..ای کاش منم تهران بودم و دستم باز بود برا سر زدن به اینجور جاها حتی تنهایی با خودم و فقط برا دل خودم اما چه میشه کرد توی این شهرستان کوچیکی که حتی سینما هم نداره و هیچ مدیر و  مسئول و بزرگی اینورا مسیرش نمیخوره..خیلی دلم سوخت..

کاش یه روزی مستقل بشم و بتونم بیام توی یه شهر بزرگ و واس تنگ دلی هام یه راهی پیدا کنم !

.

.

.

ببخش سرِتو درد آوردم...راستی خیلی قشنگ مینویسی و تو این مدت که خواننده نوشته هات بودم،چون خیلی تنهام،خیلی نوشته ها و وجودت رو به خودم نزدیک دیدم..عین یه دوستی شدی برام که هم هستی هم نیستی..هروخ دلم میگیره یا ناراحت و اشک ریزانم یا خوشحال یا وقتی از دانشگاه میام حتی شده توی راه خونه تا دانشگاه داخل اتوبوس هم ،با گوشی هرلحظه و هرلحظه سر میزنم و آپ های جدیدت رو میخونم خوشبحالت که اینقد تجربه ها و سفرهای قشنگی رو داری برا خودت....

حداقل مث من نیستی که ..... :((

دوستی هستی که همیشه پیشم هستی و نیستی !! زندگی کردم با لحظات و خاطراتت!چون خودم هیچکدوم از این ها رو ندارم و نخواهم داشت،با خوندن نوشته هات انگار منم بودم دربین اون لحظات !

امیدوارم تا حالا که شاد بودی،بازم شاد و همیشه خوشحال باشی و بمونی دوستــــم ..! :)

پاسخ:
آخیییییی مرسی که برام نوشتی و خوشحالم ک تونستم یکم رفیق تنهاییات باشم
ایشالا یه روز میرسه ک تو هم به ارزوهای کوچیک و بزرگت برسی :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">