در چند روز اخیر روزهای شلوغی رو پشت سر گذاشتم، همیشه روزهای آخر اقامت در تهرانم به انجامِ کارهای واجب و خرید اجناس ضروری ای که در خراب آباد یافت نمیشه ، میگذره! و از اونجایی که تهران به من نمیسازه حسابی خسته و کوفته میشم! تهران از وقتی به من نساخت که آسمون آبیش به خاطره ها پیوست و خونه های ویلاییِ خیابونِ نیاورون که یه روزی خیابونه محبوب من بود رو خراب کردنُ بجاش پاساژ و رستوران و کافه های پر مدعا ساختن و شیرینی فروشیهای چُس کلاس دار توش باز شد! و یه ترافیک همیشگی... تهران از موقعی به من نساخت که من تو همهء تاکسیهاش حالت تهوع گرفتم و شبها محتویاتِ دماغم شبیه محتویات دودکش شومینه شد! از اون روزی که کنکور داشتم و مدام در حاله مردن بودم و دکتر شبیری که از بچگی منو میشناخت بهم گفت آزیتا تو به هوای تهران حساسیت داری وگرنه چیزیت نیست ! تو فقط ریه هات با هوای کوه سازگاره! دانشگاه یجای خوش آب و هوا قبول شو... و همینگونه شد که تهران به من نساخت و از اون روز نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم! هعییییییی
هوای پریروز تهران در حالی که من داشتم تو تاکسی بالا می آوردم :|
دیروز تو بازار سبزی فروشهای تجریش ، فروشندهه بهم گفت خانوم دکتر کرفس تازه نمیخوای! این معنیش اینه که من دیگه از قالب شلختهء مهندسی خارج شدم! این که یه نفر که نمیدونه چی بی چیه تو رو عوض مهندس ، دکتر صدا کنه ، یعنی اینکه تو آراسته تر بنظرش اومدی! به این فکر کردم که اگه من جای یه مهندس عمران بیکار الان خانوم دکتر بودم، عایا وقت داشتم برم بازار سبزی فروشها و خرید کنم؟ من هیچ وقت آنِ لازم برای در اون حد درس خوندن و دکتر شدن رو نداشتم ، با اینکه معلم زیست اولین دبیرستانم خودشو کشت که به من بفهمونه من دکتر موفقی میشم ، اما امیدوارم آنِ لازم رو برای یک نقاشِ آکادمیک شدن داشته باشم! این روزها تصمیمِ جدیدی گرفتم که شدیدا به آن و همت احتیاج داره!
+ رویِ سخنم با مخاطبان خاموش و آنانی است که حال کامنت گذاشتن ندارند!!! بترسید و بهراسید از آن روزی که من همهء پستهایم رمزی شود و جز به آشنایان و روشنان رمز ندهم! تصمیم با خودتان است! یا خاموش بمانید یا روشن شوید و رستگار! :)))
۳
۱
۹۳/۱۱/۱۰
آزیتا م.ز
پاسخ:
Wooooooow چه کامنت باند بالایی، میخواستی همه خاموش بودنهات رو جبران کنی :) مرسی که به من این همه لطف داشتی! و مرسی که حسابی نشونی دادی که من رو خوندی و دنبال کردی :)
٦ ماه یبار خیلی طولانی نیست ، بالاخره تا از مخاطب واکنشی نباشه نویسنده انگیزهء دوباره نمیگیره :))
پاسخ:
به به... من فکر کردم شما به کل اینجارو فراموش کردی :))
پاسخ:
یه سوسویی میزنی شما چند وقت یبار :)))
پاسخ:
دکتر تغذیه رو ترجیح میدم :)
پاسخ:
:)) چه کنیم دیگه مردم به زور عادت کردن
پاسخ:
نه همهء اینها از بی انصافا شروع شد که واسه یه پست بلند بالا ١٠٠ تا بازدید شد ولی ١٤ تا نظر بیشتر نگرفت :)))
پاسخ:
شروه چیست؟ با رسم شکل توضیح دهید:)
پاسخ:
کی خستست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دشـــــمن :)))
پاسخ:
نه نمیخندم خیلیها مث تو خسته اند :)))))
پاسخ:
:))))) آدم خاکی رو عالی اومدی هر چند خندهء تلخ من از گریه غم انگیزتر است :|
پاسخ:
چاکریم ، حقیقتا محتاجیم به انرژی و دعا
پاسخ:
خب بد نیست روشن بشین یکم :|
پاسخ:
یبار کامنت گذاشتی .... خوبه منم حس پست نداشته باشم؟ عادلانه است عایا؟
والا شرمنده در جریانی که در سفر بودم این هفته حتما میذارم :)
پاسخ:
خخخخخ تمثیله جالبی بود! والا دیگه هر چی نویسنده با این وضع کمرش هُل میده اینا پاشونو از رو ترمز بر نمیدارن که! اصلا به فکر کمر نویسنده نیستن!
+ سلام، بفرمایین ، امرتون؟ :))))
پاسخ:
ما به نیم سوزشم راضی ایم :)))))
اصفهان تا حالا نیومدم و عاشق اینم که یبار بیام و چند روزی بمونم
پاسخ:
فعلا یه تهدید رفتم ببینم چند نفر میان بالا تا بعد با رمز ؛)
شما لطف داری که میگی هر کی یبار بخونه خواننده دائم اینجا میشه :)
درسته که خستگی تو همه هست اما عایا نویسنده مستثنی میباشد؟ نه! و همانا نویسنده انرژی اش را از مخاطبین میگیرد! :)
نه بابا حالا نگفتم سرب داغ تو دهنتون میریزم یا از مو دارتون میزنم که فقط گفتم از نوشته های نه چندان خوندنیه من محروم میشید خخخخخخ
پاسخ:
والا نمیدونم، هیچ بقالی نمیگه ماسته من ترشه ، اما من میگم:) من خیلی از نظر خودم خوشگل نیستم اما بقیه میگن در صورت رفتار و لحن و حالت صورتت جذابیت و انرژیه خاصی نهفته است! شاید چون معمولا سعی در شادابی داریم! و از اونجایی که عاشق سادگی و طبیعی بودن هستم به ترکیب صورتم اصلا دست نزدم نه ابروهامو مدلش رو عوض کردم و نه بقیه! آرایش غلیظ هم نمیدونم چیه! کلا خودمم و خودم بیشتر به طراوت پوستم اهمیت میدم تا به گونه ارایش :) فکر میکنم مهم ترینش لبخندیه که همیشه رو لب دارم
پاسخ:
کم کم داشت یادم میرفت به غورعان! اسم شما نیمه خاموش نیست اسم شما ستاره هالیه هر هفتاد سال یبار
پاسخ:
این دختر به هیچ کجا نمیره فعلا یه گوشه گیر کرده خخخخخخ
فقط تهدید بهتون کاریازه چه میشه کرد :)
پاسخ:
شما حس میکنی پس زنده ای، خخخخ لاکن حستان اشتباه بوده است :)))))
پاسخ:
با یه کامنت اومدی رستگار بشی؟ نه واقعا؟ :))))
پاسخ:
خیلی لطف کردی که توضیح دادی، من عاشق چیز جدید اموختنم :):*
پاسخ:
عه! حافظت رو گربه خورده؟ شما جز خیلی نورافکنها حساب میشی رمز رو تقدیمت میکنم خخخخخ یکم برو اون ور تر کور شدم نورت زیاده
پاسخ:
سلام
چه اسامیه جدیدی :)))
پاسخ:
خب عاشقشی چون کم میتونی بیای! عشق با فراق زنده است ، تا بوده، وصال مرگه عشقه :)
پاسخ:
چه آبگوشته بزباشی شود خخخخخخ
پاسخ:
ممنون نظر لطف گوشِ شماست البته :))))
پاسخ:
خوبه تبریک برای وبلاگت پس ادرسش کوووو؟
لایف استایل چو لایف استایل بیند خوشش آید :)))
پاسخ:
خواهش میکنم، فدات بشم ، همیشه خوب باشی :*
پاسخ:
و لذا خیر... چون حجت بر شما تمام کردیم :)))
پاسخ:
نوکرم ، اختیار دارید :)))))
پاسخ:
نوشابه پپسی برات باز کنم یا فانتا؟ اگه سون آپ میزنی تعارف نکنی یه دفعه؟ :))))))))
شانس اوردی کتک نخوردی ها هر چند چوب آزی شفاست :)))))
پاسخ:
خخخخخخخ :) بچه اوبادان و مرامش :))))))))
پاسخ:
اوه مای گاااااااد ، دنت سِی :))))
پاسخ:
سلام
قبل از گشتن از خودم میپرسیدی من حافظم خیلی خوبه شما تا حالا کامنت نذاشتی :؛)))))
بسی خرسندیم الان گذاشتی :)))
پاسخ:
سلام
نیمه روشن حساب میشی خیرش رو ببینی :)
پاسخ:
لطف مزید و بخشندگیه مفرط خود را میرسانید :)))
پاسخ:
با اجازت دیروز اوندم، شهر ما کمتر خراب است منم که همش خونه ام
شما از نیمه روشنهای روبه پیشرفتی :)))))
پاسخ:
گردن ما از مو نازکتره... ولی شما بنظر خشمگین میای... :))))
پاسخ:
بالاخره باید یه تکونی به شما تنبلا میدادم یا نه! :))
پاسخ:
بعله یکیش فیلهٔ مرغ بود، دومیش که خیلی مهمه نونه... نونه سبوسدار و مرغوب چونکه من از نونه بی سبوس متنفرم مخصوصا نون لولشه نا مرغوب... سومیش سبزیه تمیز شده و خرد شدهٔ تازه است ... و انواغ و اقسام چیزهلی ارگانیک و این حرفها... مثلا چی دیدی جنوب که اینقد نایاب بوده؟؟؟ بعید میدونم!
نکنه میخوای بری بمبئی یا دهلی وگرنه تو ایران از تهران الوده تر نداریم :))))
پاسخ:
منم تا حالا این همه اسم نا آشنا تو یه پست ندیده بودم :))))
پاسخ:
حالا هر چی که هست 4 دیواریه اختیاریه والاع :))))
خدا رو شکر خراب آباد خیلی بهتر از اهوازه اوضاش
پاسخ:
لطفا علاجی برای بیماریه ذکر شده بیابید... اینجا گشادان تنبیه میشوند :)))))
پاسخ:
سلام
من چند باری اوندم وبلاگت ولی دیدم نوشته ای از خودت توش یافت نمیشه منم واسه نوشته های کپی پیست کامنت نمیدارم :/
پاسخ:
هیچ عذر و بهونه ای مقبول نیست !!!! هر معلولی که تونسته تا وبلاگ بیاد بقیه اش میتونه بری کم کاریه خودتون رو بپای معلولیت نذازید :)))))
ممنون خخخ
پاسخ:
جای خوب هست که بشه توش زندگی کرد من کلا تو تهران بخاطر هوا ساقطم
پاسخ:
قبول ندارم که از تهران الوده تر باشه.... باید به امار هواشناسی رجوع کنیم :)
اینکه فراموشکارهای خوبی هستیم که توش هیچ شکی نیس :\
پاسخ:
بعله تایید کردم ، لدفن آموزش بدید بقیه هم استفاده کنن
پاسخ:
ممنون از توضیحات مبسوط
ما را خاموش بپذیر...ازین شادکده محروم نکن...در حال حاضر و در قبل تر از حاضر و در قبلتر از قبل تر از حاضر قبلی بی تعارف تنها شمایی که می شه با خوندنت از شادی بیشتر از غم نصیب برد...
(الان اینا التماس نبود احیانا...شبیه التماس شد..خخخخخخخخ ..عیب نداره)
ولی من از بس خاموش خوندمت دوستات رو هم میشناسم..مهدی خان..مهندس جون...نگین و مهندس بهشت که از دوستای خودم هم هستن...
گوجه..که باهاش رفته بودی بیرون..و الان چندوقته نیست و یه هو همین دو-سه روز پیش تو یه پستی نظر گذاشته بود و خیلی خوشحال شدی...
از مستر لهجه یا همان برادر جانتان که خیلی دوستش داری...
آقای همکار هم بماند که ترجمه اش از بس مهم بود که وبش رو حذفید...
از دوستی که فوت کرد و تمام نظراتش رو تو وب آقای همکار می دیدم...
و چقدر هم سعی داشت حالش رو خوب کنه..
دکتر ماهی..(به نظرم آدم قلقلکش می گیره..)
اون لاکای خوشگل که آدم از دیدنشون ذوق می کنه...
قسمتای آزی پز و سبک جدید تغزیه برای صبحانه و میان وعده و الخ که من خیلی دوستش دارم...و همه صفحاتش رو ذخیره کردم..
آزی به نظرم تو دختر قوی هستی...زندگیت اینقدر فراز و نشیب داشته که نه موقع غم هات و نه شادی هات نمی تونم به خودم اجازه بدم که کامنتی بزارم چون می دونم که بیشتر و بهتر از من خیلی چیزا رو می دونی...تجربه ای ندارم که بخوام همدردی کنم یا هم پای شادی هات حتی شادی کنم...چه برسه به اینکه بخوام موقع غم و ناراحتی دلداری بدم!!!!!!
اما لذت می برم از خوندنت...و موقعی که حالم خرابه حس خوبی بهم می دی..
برای همین ترجیح می دم 6 ماه یه بار روشن بشم..:))
مرسی بابت بودنت و زنده نگه داشتن بی حفاظ...
:))