خب از کجا شروع کنم نمیدونم ، پس همینجوری یهو شروع میکنم... اگه بگم من یهو تصمیم گرفتم برم ترکیه کاملا دروغ گفتم ، واقعیتش اینه که من از دوران نوجوانیم فکر میکردم اولین سفر خارجی که برم ، ترکیه است ولی خیلی اتفاقی اینجوری نشد... بعد هر بار میخواستم برم ترکیه یه اتفاقی میفتاد تا اینبار که هر چی اتفاق افتاد و نه توی کارم اومد ، پامو کردم تو یه کفش که الّا و بلّا اینبار فقط ترکیه. درسته که ترکیه نرفته بودم اما در موردش کلی اطلاعات داشتم بخاطر اینکه مامانم خیلی زیاد رفته بود و همۀ تجربیاتش رو با من قسمت کرده بود زین رو خیلی خوب در مورد بیشتر شهرهای توریستی اونجا اطلاعات داشتم...واسه سفرم شهر کوش آداسی رو انتخاب کردم ،هر چند معنیه این اسم میشه جزیرۀ پرندگان ولی من اونجا جز گنجشکهایی که میومدن از آب استخر میخوردن پرندۀ دیگه ای ندیدم :)))
فاصلۀ کوش آداسی تا ازمیر تقریبا یه ساعته و خودش فرودگاه نداره ... اما خوشبختانه از تهران به ازمیر پرواز مستقیم هست... درسته که هواپیمای هواپیمای کیش ایر به مقصد ازمیر از نظر کیفیت با اتوبوسهای امام زاده داوود برابری میکرد اما همینکه واسه آدمهایی مث من که بودجه شون به پرواز ترک نمیرسه ، موجود بود ، جای شکرش باقی بود... من ساعت سه نصف شب رسیدم ازمیر و ساعت 4 هم رسیدم به هتلم تو کوش آداسی... و از اونجایی که اتاق خالی نبود مجبور شدم تا ساعت 2 بعد ازظهر در لابی و محوطه و رستوران هتل آواره باشم... اما چون میشد از همه امکانات هتل استفاده کرد خیلی سخت نگذشت... وقتی وارد هتل شدم از اینکه اون هتل رو انتخاب کردم راضی بودم ، چون نسبت به هتلهای 5 ستاره دیگه ارزونتر بود قیمتش یکم میترسم که یه چیزی مشکل داشته باشه اما نداشت و اتفاقا فضای هتل خیلی ریلکس و اروم بود و بر خلاف بعضیها که میگفتنن کسل کننده است من خیلی دوست داشتم.
محیط روبه روی هتل یا به اصطلاح lounge
از قبل از سفر تصمیم گرفته بودم که تو این سفر همۀ پولم رو خرج تفریح کنم و دنبال خرید نرم و واقعا هم همین شد ... بجز یدونه کیف و کیف پول و یه تاپ و یه مقدار خیلی کمی خوراکی هیچ چیز دیگه ای نخریدم و همه پولم صرف تفریحات سالم شد :))) اونقد تو این سفر به من خوووووووووووش گذشت که بعدش از اینکه به زندگی عادی برگشتم تا دوماه افسردگی گرفتم .. :))) باور کنید گاهی خوشیه زیادی هم ضرر داره ...
این اولین سفر من بود که هتلش All inclusive بود... یعنی صبحانه ناهار شام و اسنک و نوشیدنی روی پول هتل بود و به صورت سلف سرویس سرو میشد... واسه همین از ایران با خودم شرط کرده بودم که نباید چاق بشم :))) با این مقدمه برم سراغ غذاها.. یکی از قسمتهای مهمه سفر! کلا غذاهای ترکیه خوشمزه اند و به ذائقه ایرانیها خوش میاد ، چند تا از غذاهای معروفشون همون دونر کباب یا کیاب ترکی خودمون ، بورک ، پیده و کوفته هستش... که پیده همون یه چیزی شبیه پیتزاست ولی نونش رو شبیه قایق درست میکنن و بورک یجور دستپیچه یه لایه خمیره که لاش پنیر یا سبزیجات یا حتی گوشت میذارن ، میپیچن و میذارن تو تنور، کوفته شون هم که مثل شامی ما میمونه ...یکی از عادتهای خوبی که ترکها دارن اینه که بیشتر بجای برنج کنار غذاهاشون از بلغور پخته شده استفاده میکنن... تنوع نونهاشونم که بی نظیره...
اینجا محیط رستوران هتل بود یه قسمت روباز هم داشت که خیلی باحال بود اگه سیگار کشندگان نیست و نابود میشدن :)))
بهشت من ،قسمت نونها
املت است ، صبحانه است دلم برایش تنگ است :)))
یک نمونه از شام هتل که البته من با سبزیجات فراوون سر میز عشق بازی میکردم واسه همین بشقابم پر از سبزیجاته
اون نونی که میبینین یکم روش سوخته همون بورک هستش
اینم قسمتی از میز دیوانه کنندۀ دسر بود که من رو هر روز و هر شب وادار به جنگ با شکم و ارادۀ خویش میکرد :|
روی کیک پرچم ترکیه رو زده بودن به منناسبت ترکیش نایت که جشن ملی ترکیه بود
ایشونم کوفته هستن... اوووووووم
یه چیز جالبی که تو هر کوچه و خیابون کوش آداسی میدیدی ، دستفروشهایی بودن که صدفِ آماده به خوردن میفروختن ، درست مثل دستفروهای ما که باقالی یا لبو میفروشن... منم برای اولین بار خوردن صدف رو تجربه کردم... صدفها دونه ای یه لیر بود و ریزترهاش نیم لیر.. پخته شده بودن و داخلشون ادویه و کمی برنج ریخته بودن واقعا هم نمیدونن چطوری برنج رو اون داخل گذاشته بودن در حالی که صدف شکسته نشده بود... روش آبلیموی تازه میچکوندی و یه لقمه اش میکردی... من که خیلی دوست داشتم... نا گفته نماند که یه شب هتل خوراک صدف سرو میکرد که من از اون هم امتحان کردم اما اصلا نتونستم قورتش بدم چون تقریبا نیمه خام بود و خیلی بو میداد ولی صدفهای دستفروشها خیلی خوشمزه بود اوووووم
هتل علاوه بر رستوران اصلی چد تا بار و رستوران دیگه هم داشت.. یکیش رستوران ایتالیایی بود که من اصلا وقت نکردم برم توش یکی یه رستوران بود مخصوص چینی ها که بقیه اقوام رو راه نمیدادن و غذای چینی سرو میکرد یه اسنک بار بود که تا ساعت 4 بعد ازظهر دو ساعت بعد از اینکه رستوران اصلی ناهارش تموم شده بود پیتزا و همبرگر و سیب زمینی سرخ شده سرو میداد و بارهایی که کل روز و شب نوشیدنی های مختلف سرو میکردن...
من یه روز بیرون بودم و برای ناهار دیر رسیدم واسه همین همبرگر زدم و الان خیلی خوشحالم که زدمش از بس که خوشمزه بود .. جاتون خالی... :))
از اونجایی که قسمت غذا در سفر خیلی مهمه یه قسمت از سفرنامه رو گذاشتم براش... بقیه تفریحات در قسمت بعد... امیدوارم قسمت همتون سفرهای خوش بشه ولی بعدش افسردگی نگیرید :)))