۰۷
ارديبهشت ۹۵
الان که این یادداشت را مینویسم ،داخل باغ جهان، پارک بانوان کرج نشسته ام ! بعد از مدتها دارم با خودکار روی یک کاغذ پاره که ته کیفم پیدایش کرده ام به معنای واقعی مینویسم از آن جهت که دم در موبایلم را تحویل دادم و با وسواس و دقت خاصی بازرسی بدنی شدم و داخل آمدم.کارکنان پارک همه زنانی با چهره های غمگین و خسته هستند که حتی در محیط پارک که برای سایرین از حجاب اجباری خبری نیست مجبور به پوشیدن لباس فرم باحجاب هستند، اما خودش، پارک بسیار قشنگی است قسمتی از یک باغ قدیمی که بازسازی شده و پر است از درختان بلند و قدیمی ، گلهای رنگارنگ و متنوع ، دریاچه و فواره !
از طرف مدرسه ای دخترانه بچه ها را به پارک آورده اند پس الان صدای جیغ از اقصی نقاط اینجا به گوش میرسد ، سرسره و تاب بازی میکنند و اندازهء سوار شدن به یک ترن هوایی هیجان انگیز در نهایت شدت جیغ میزنند :)))
ناگهان در این بین خانمی با شدت هر چه تمام در بلندگو چند بار فریاد میزند که ، خانمها حجاب خود را رعایت فرمایید ، آقایان برای کارهای فنی وارد پارک میشوند . چند دقیقه بعد با عصبانیت و داد و خشم بیشتر فریاد میزند خانمها حجاب را رعایت کنند ، آقایان وارد پارک میشنود ، بلندتر، آقااااایان وارد پارک میشنود . دختری ٧/٨ ساله که فرم مدرسه به تن دارد و مقنعه به سر، با حالت وحشت خاصی رو به دوستانش میگوید ، وااای آقاااایان وارد پارک میشنود . آقااایان...
خبری از عکس طبیعت و گل و آش ترخینه و آب هویج کرفس طبیعی و بچه قورباغه ها و درختهای توت و گردو و صنوبر و بچه های گوگولی نیس ! آن طرف دیوار عکس برداری ممنوع است.
۹۵/۰۲/۰۷