۲۰
ارديبهشت ۹۵
در طول مسیرِ رسیدن، به روستای گرمه از کنار میدون ٨٥ واقع در شهرستان خور رد شده :دی که البته نمادی از آب انبارها میباشد و اسم اصلیش میدون آب انباره اما مثل اینکه در بین مردم محلی هم معروف به میدون دو پِستون میباشد( تور لیدر خودش تعریف کرد)بعد از دو دور طواف میدان ،که متاسفانه من سمتی بودم که موفق نشدم ازش عکس بگیرم ، راه رو به سمت گرمه ادامه دادیم!
روستای گرمه
در طول مسیر داوود توضیح داد که قلعه ١٨٠٠ ساله بعلت سستی بنا قابل بازدید نیس و فقط میتونیم از دور باهاش بای بای کنیم .
از دور واسه قلعه بای بای کردیم
البته گفت در فاصله ٩٠ کیلومتری اینجا قلعه ای وجود داره که هنوز سکنه داره و مردم توش زندگی میکنن و تبدیل شده به یه اقامتگاه برای توریستها ولی بعلت دوری و زیق (ذیق) وقت ما نمیتونیم بریم ببینیم و بعد علت نام گذاری نخلستان سوخته رو توضیح داد! چند سال قبل برف زیادی تو این منطقهء گرمسیری میاد و درختان نخل این نخلستان کاملا میسوزند و سیاه میشند درست مثل موقعی که درختی آتیش میگیره و اما الان توش دوباره نخل کاشتن اما قد نخلها کوتاهه و معلومه که چند سال بیشتر عمر ندارن. و اما چشمه ای که در بالای روستا قرار داشت با آبی زلال که نسبت به دمای محیط ،آبش خنک بود اما نه اونجوری که فکر کنید مثل چشمه های مناطق کوهستانی آبش تگری باشه و اما ماهیهای Garra rufa یا همون دکتر ماهی تو آب این چشمه زندگی میکردن که البته نژادشون کاملا ایرانی بود و مثل اینا که تهران و جاهای دیگه میبینید ریزه میزه نبودن( نژادشون چینی و مالزیاییه) و خیلی هیکلی بودن ، بنظر من یکی از لذت بخش ترین تجربه ها بود که پاهای داغت رو تو هوای گرم بذاری تو آب خنکی که ماهی ها توش وول میخورن و به پات نوک میزنن ، دلم میخواست یه ساعت همونجا توی اون قسمت مسقف غار مانند بمونم اما وقت خیلی کم بود و بیشتر از ده دقیقه یه ربع نمیشد اونجا موند.پس بسختی و مشقت از آرامشی که ماهیها ایجاد کرده بودن دل کنده و از آب اومدم بیرون.
از خود روستا بگم که نقطهء سبزی بود وسط دل کویر، از نظر من خیلی زیبا بود پر از درختهای نخل و انار و گز و اطراف جاده هاش گیاه های خودرویی در اومده بود که بعد از شکستنه تخمش فهمیدم بارهنگه!
الکی مثلا من حواسم نبوده :))
بارهنگ
انار
مردمش خیلی چهره های ساده و سختی کشیده ای داشتن ، نعناع و پونه و اویشن و زیره و کشک و قر قوروت و صناع دستی ای مثل کلاه و سبد که با برگ نخل بافتن رو بساط کرده بودن و میفروختن. کشکی که ازشون خریدم خیلی ترش و خوشمزه بود با دونه های زیره ای که توش داره ، اوووووم ...
ناگفته نمونه که تموم طول مسیر میشد صدای لیدر تورها رو شنید که فریاد میزدن مامور داره میاد بالا ، اماکن تو راهه ، حجابتون رو رعایت کنین که مشکلی پیش نیاد ..اقا اماکن خانم اماکن ...
ساعت مقرر پای اتوبوس بودیم تا به سمت بزرگترین دریاچه فصلی نمک دنیا به طول ٦٠٠ در عرض ٤٠٠ کیلومتر حرکت کنیم و غروب آفتاب رو تو افق اونجا به تماشا بشینیم .
ادامه دارد...
۹۵/۰۲/۲۰