حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۹
خرداد ۹۵
بیخود نبود اسمش رو گذاشته بودن بهشت گمشده، بدون شک بهشت باید یه همچین جایی باشه ، سبز با یه هوای مطبوع همراه بادی که رطوبتش پوست رو طراوت میبخشه با گلهای قرمز و زرد و سفید و صورتی و از همه مهمتر بنفش :)) که زمین رو فرش کرده باشن .. با ابرهایی که یهو ناغافل بیان پایین تا دستت بهشون برسه ..
چند ساعت در  این بهشت بودن از کم هم کمتره ، حس کسی رو دارم که غذای خیلی خوشمزه ای رو بهش نشون دادن اما اجازه ندادن ازش بچشه ... اسم ماسال رو زیاد شنیده بودم ، ماسال بهشت گمشدهء گیلان ... که البته الان خیلیها پیداش کردن، من که با تور و اتوبوس رفته بودم اما خیلیها با ماشین خودشون اومده بودن ، ما از کنارشون رد میشدیم و حسرت میخوردیم :)) اولین بار بود که دلم میخواست منم شخصا رفته بودم اونجا ، شلوغی تور و عجله تو زمان، اصلا مهلت نداد یه جرعه هم از اون طبیعت بکر و جنون آمیز سر بکشم ، اونجا میشد ساعتها نشست و به حرکت ابرها زل زد ... 
ییلاق اولسبلنگاه در ارتفاعات کوههای ماسال قشنگترین جایی بود که تابحال تو ایران دیدم، اولسبلنگاه به زبان تالشی ، زبان محلی اون خطه یعنی جای مرتفعی که درخت ممرز( گونه ای درخت که در شمال ایران در ارتفاعات بالای ٦٠٠ متر میروید) در آن میروید. به جز اون حشره های گنده و عجیب غریبی که وقتی رفته بودیم وسط دشت گلها که عکس بگیریم و یهو بخودمون اومدیم دیدیم ، به ازای هر گلی که اطرافمونه ٥ تا حشرهء گنده یه چیزی بین سوسک و ملخ با رنگهای براق و قیافه های عجیب هم دورمون رو احاطه کردن و پا به فرار گذاشتیم ، بقیه اش بدون شک بهشتی بود روی زمین ... خدایا همینجا عاجزانه ازت خواستارم لااقل تو بهشت برین ، نسل حشرات رو رواج نده خخخخ
قرار بود شب رو توی کلبه های چوبیه همین ییلاق سپری کنیم که گفتن بخاطر وجود همین حشرات عزیز که با بارندگی تعدادشون بیشتر شده ، برنامه تور عوض شده و برای همین هول هولکی از ییلاق دیدن کردیم و همونجوری که پشت وانت بالا رفته بودیم در حالی که در پوششی از ابر احاطه شده بودیم پشت بر وانت پایین برگشتیم و سوار اتوبوس شده با سرعت ٥ کیلومتر در ساعت و دید دو متر در مه از گردنه سرازیر شدیم تا شب رو در اقامتگاهی نزدیک فومن قلعه رودخان بگذرونیم .. 
 
 
در ادامه مطلب سفرنامه ای تصویری از این سفر دو روزه براتون میذارم... چون این سفر بیشتر از اونی که شنیدنی باشه ، دیدنی بود . 
قبل از اینکه به سمت ماسال بریم ، دو ساعتی در ساحل و جنگل گیسوم گذروندیم ، قایق سواری کردیم و تو جنگل کلی عکس گرفتیم ، جنگلی پر از درختهای کاج و تنومند پوشیده شده از خزه .
 
 
جنگل گیسوم
 
 
 
ساحل گیسوم 
( عکس از وسط دریا) 
 
بعد به سمت ماسال رفتیم ، نزدیک ظهر بود که رسیدیم به رستوران پایین کوه ، بوی غذایی که اونجا پیچیده بود ادم رو دیوونه میکرد ، منوی انتخابی ما، کوبیده، جوجه، شامی و میرزاقاسمی بود که من شامی رو انتخاب کردم و همراه ماست و کره و برنج محلی سرو میشد که خیلی خوشمزه و دلچسب بود.
 
 
بعد از اون کسانی رو که میخواستن برن به اولسبلنگاه پشت دو تا نیسان آبی بار زدن و راه افتادیم به سمت بالا، اونقد هوا خنک بود که وقتی خورشید پشت ابر پنهون میشد با وجود اینکه سویشرت پوشیده بودم یخ میزدم ... 
 
 
 
نیسانها تا محلی که میگفتن مخفی گاه میرزا کوچک خان بود و اونجا کشته شده بالا رفتن که تقریبا ٤٠ دقیقه یا بیشتر تو مسیر بودیم و کمی اونجا توقف کردیم . 
 
 
 
بعد هم پایین اومدیم ، همونجور که گفتم یهو ابرها پایین اومدن و همه جا رو مه گرفت.
 
 
 
 
از قسمت شب در اقامتگاه میگذرم چون حالم بد بود و اصلا نتونستم برای شام برم ، آرزو میکنم تو زندگیم دیگه از این شبها نداشته باشم . و حیف شد که نتونستم از محیط زیبای اقامتگاه که اطرافش پر بود از پونه های خودرو و گل و سبزه استفاده کنم .
فردا صبح بعد از صوف صبحانه که من املت خوردم راهی ، قلعه رودخان شدیم که باز هم من به علت بی حالی و کسالت بالا نرفتم و همون در ابتدای پله ها در اون محیط زیبا وقت گذروندیم، چای محلی گسی اونجا خوردم که هنوز مزه اش تو دهنمه... تو فصلی که هوا شرجی نباشه و حالمم خوب باشه واقعا دوست دارم یبار برم و مسیر ١.٥ کیلومتری تا قلعه که میگن حدود ١٥٠٠ تا پله داره رو بالا برم. 
 
 
 
همون ٥٠ ، ٦٠ تا پله ای که رفتیم بالا ، مشاهده میشد که بیشتر سطل زباله ها تا خرتتاق پر بود که البته چون دو روز تعطیلی بود میشد توجیهش مرد اما همونجا ما داشتیم میرفتیم بالا که یه خانمی در رانی رو باز کرد و خشابش رو زارت پرت کرد رو پله های سنگی جلوی پای ما در حالی که پشت سرش سطل زباله بود منم به سطل اشاره کردم و گفتم سطل اونجاست ها، آشغالتون رو پرت میکنن وسط راه، خیلی براش عجیب بود واقعا ، با یه اکراهی گفت چی؟ منم دوباره جمله م رو تکرار کردم ، اونم بِر بِر منو نگاه کرد! زباله نریزیم مرسی اَه
 
 
 
ساعت ١٢:٣٠ همه باید دم اتربوس جمع میشدیم که بریم برای ناهار و برگشت به تهران که یه خانواده که ١١ نفر بودن ، همه رو یه سلعت علاف کرده بودن و در نهایت وقتی هم اومدن با جملهء فداسرم که دیر اومدیم خیلی قشنگ از جمع عذرخواهی کردن :| یکم فرهنگ هم خوب چیزیه واقعا !!!!!! 
منوی ناهار : کوبیده، جوجه، زرشک پلو با مرغ، باقلا قاتوق و ماهی با پلو بود که من ماهی خوردم خوب سرخ شده بود و من دوست داشتم اما وسط ناف گیلان برنج خارجی بدمزه سرو شده بود که خیلی ضد حال بود و من اصلا نخوردم :/ 
 
 
 
به سمت تهران حرکت کردیم تو رودبار توقف کوتاهی داشتیم برای خرید سوغاتی و اینا و در نعایت من ساعت ٩:٣٠ خونه بودم ... از همین تریبون از خدا میخوام که لطفا منو تو سفر مریض نکن ، و موکولش کن به این همه وقت تو خونه نشستم . مرسی اَه خخخخخ 
 
+ به علت بدحالی چند روز با تاخیر نوشته شده، تایم سفر ١٣ تا ١٥ خرداد 

نظرات  (۲۰)

۱۹ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۲۶ دچــ ــــار
ابراش واقعا یه چی دیگس:)
پاسخ:
ابراش انگار زنده بودن میشد بگیریشون حتی :))
وای چه جای قشنگیه. .خوش بحالت که رفتی و دیدی :)))
راستی بهتر شد حالت؟ایشالا دیگه پیش نیاد برات ؛ )

واقعا فرهنگ بعضیا خیلی جالبه!
پاسخ:
فوق العاده بود قسمت شما هم بشه
تا یکم بهتر شدم اینو نوشتم :)
با اجازه تو وبلاگم اد میکنموتون
پاسخ:
نظر لطفتونه
ماسال واقعا جای باحالیه ما هر سال میریم پیش یکی از فامیلامون تقریبا هر دفعه هم جاهای جدید میبرنمون:)
پاسخ:
خوش بحالتون والا :))) تا باشه از این فامیلها
نرفتم تا حالا .. ایشالا 3.4 ساله دیگه منم میرم ببینم خیلی مشتاق شدم ..
خیلی جای خوشگلی عه
پاسخ:
تو ایران باید همه جا رو زودتر رفت از بس که محیط زیست رو به داغون شدنه :(
سلام
واقعا زیبا و دیدنیه
خدا رو شکر جای خوبی رفتی و واسه روحیت خوبه اما یه سری شرایط بد رخ میده و هست کلا که ادمو آزار میده اما بازم میشه انرژیهای منفیو کنار زد و لذت برد از اونی که هستش ان شالله سلامتیتو به زودی به دس بیاری و با حال بهتر و شرایط نیکوتر بری به بهشت گمشده
الهییی آبجیم غصه نخور ان شالله توام یه روزی البته به زودی با ماشین شخصی خودتون میری و کلی کیف مکنی
حشرات بد و بی ادب، آبجیمو اذیت کردین، دوسشون ندارم[ابراز بیزاری شدیداللحن]
وایییی چه جنگل زیبایی ضمنا یه زن خوشل و مهربونم اون وسطه شکوه و زیبایی جنگلو اصن چن برابر کرده[افتخار شدید]
ایییششش دوس ندارم شامیش که معلومه ترشه یه کمیم به تلخی میزنه، برنجشم که شفتس[آیکون سبز]
ممنون بابت عکسا خیلی خوب بودن به آدم انرژی مثبت میدادن
پاسخ:
ممنونم ایشالا شما هم برید واقعا زیباست
شامیش اصلا تلخ و ترش نبود خیلی خوش مزه بود ، برنجشم زغالی درست کرده بودن و واقعا لذیذ بود ، عاشق برنج شفته ام می ارزه به هزارتا برنج ماکارونی طور خارجیه بدبوی بدمزه ... 
در مورد ابهت جنگل هم بطف داری به من
ممنون از کامنتتون :)
از صبر و تحمل من در نخوردن مخلفات و باجهای آب داری که بهم دادی برای کامل شدن عکس غذاهایی که گرفتی هم یادی میکردی:)))))
پاسخ:
:))))))) 
یادم رفت خدمت حضار عرض کنم بنده چندین و چندتا ماچ آبدار باج دادم که اجازه بدی اون چند تا خیار و زیتون به عکس برسه :))))))
ممنون از صبر و شکیبایی و ماچ خوشمزهء شما :دی
اینم شانس توعه گیره یه دوست شیکمو افتادی:)))
خواهش میکنممممم اصلا من از قصد حمله میکردم که تو ماچ باج بدی بس که دوس بِداری ماچم میکردی^_^ :****
پاسخ:
اتفاقا حال میکنم مث خودم با اشتها میخوری :))) اونقد بهم مزه میده ، خود منو ندیدی همه کله ماهیها رو جمع کردم خوردم :)))))))) 
اخ ماچات خیلی شکلاتیه وای دلم خواست خخخخخ
ایشالا قسمت بشه یه روزی بچه‌های وبلاگستان بریم این‌جا و حسابی خوش بگذرونیم و شکم چرونی کنیم D:
از حشرات دوری گزینم :|
ایشالا همیشه به سیر و سیاحت ;)
پاسخ:
ایشالا قسمت دوستان بشه :)) 

حشراتش حشره بودن :|| بس گنده و عجیب

مچکرم :)
واقعا هم که بهشت گمشدههههه است ^__^
من بابامو راضی کنم تابستون بریم اینجا :)
یادمه ما هم که رفته بودیم ساحل گیسوم که به قول مامانم که هنوزم میگه :ساحل گیسو ، یه میم هم داشت آخرش :))))) توی اون قسمت جنگلش پرررررره پشه بود!! اونا ریز بودن ولی مثه یه دسته ابر سیاه :| آخ پشه، هعی پشه خخخ

عقش خوبی؟ حالت چوطوره؟ توی تلگرام آیدیتو ندارم بعد ازینکه دیلیت اکانت کردم، یک پیام بهم بدیو :*
پاسخ:
تابستون فصل گیلان رفتن نیس هوا خیلی شرجیه و پشه و حشره پره خیلی اذیت میکنه ادم رو یا باید بهار بری یا پاییز، یه موقع نباید بری که نتونی ازش لذت ببری :))) 

تو اینستاگرام هم فکر کنم گفته بودی فراموش کردم اونقد بدحال بودم پیام میدم ، امروز یکم حالم بهتره
چقدر قشنگه اینجا واقعا محو این همه زیبایی اینجا شدم مرسی آزیتا جان بابت این پست وعکسای زیبا که منو حداقل با اینجا آشنا کردی:*
پاسخ:
خیلی زیبا بود تازه همیشه اون زیبایی واقعی تو عکسها نمیفته :)
خواهش میکنم
۱۹ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۸ گمـــــــشده :)
چه سفر باحالی
همیشه به سفر
ولی نفهمیدم ماسال جزو کدوم استانه/
پاسخ:
یعنی نگفتم؟؟!! الان خوندم دیدم نوشتم ماسال بهشت گمشدهء گیلان .. لطفا دقت خوبش را در خوانش اقدایش دهید خخخخ
خیییییلی زیبا بود
مرسی ازی که ما رو به سفر مجازی میبری:)
پاسخ:
خواهش میکنم ممنون که میخونید
۲۰ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۲۷ امیرحسین احمدی‌نیا
منم با دوستام از اصفهان به عنوان کوله گرد پیاده رفتیم تا بهشت گمشده ای که میفرماین و پیاده برگشتیم. از اونجایی که چندتا دانشجوی بدبخت هم بودیم در طول مسیر از این چیز خوشمزه ها نخوردیم از بختی که یارمون بود مثلا :| اغلب با تخم مرغ و نون پنیر و کپسول مولتی ویتامین و امگا 3 و سبوس برنج و ماست و شیر سر میکردیم. در کل یکی از بهترین تجربه های کوله گردی بود :)
پاسخ:
شما جوونی قوی ای :)) خب کوله گردی کردن کار سختیه آفرین بر شما ... البته این رستوران ها هم اصلا قیمت بالایی نداشتن 
به به هوای خنک بهم میخوره با دیدن عکسات((((:

یه رُمان خوندم به اسم دالان بهشت همین بهشت گمشده باید باشه

سفرنامه هاتو دوست دارم ازی
یه جورای مارو هم به سفرمیبری
مرسی یه عالمه :*
پاسخ:
یعنی اون بالا که یخ بود یخ :)) 
خواهش میکنم ممنون که میخونی
انقذه من دنبال اسم ساحل گیسوم گشتم که نگووووو :دی بالاخره یافتم که اون عکس دوستم که خودشم نمیدونست کجاس اسمش چی بوده :دیییییییی
همسفر خوب پنجاه درصد از سفر رو میسازه و چه خوبه که تو یه خوبشو داری :)
خدا قسمت کنه منم یه پاییز برم و ببینم این بهشت رو :دی
پاسخ:
چه جالب عکس گرفته بوده نمیدونسته کجا گرفته خخخخ
ایشالا بری با یه همسفر خوبم بری :)
آزی فک کنم بخاطر شامی بودااا، تو هروقت گوشت میخوردی اینجوری میشی انگار. یادمه کباب هم میخوردی مریض میشدی.

چقدر خوشگل بود... حیف که من دوسال توی رشت بودم ولی اونقده از هوای بارونیش بدم میومد که فقط سریع برمیگشتم خونه...ولی طبیعتش وااااقعا خوشگله...
بعد اون برنج اولیه وای لامصببببب با روح و روانم بازی میکنه! عاق طبخ برنج به این سبکم! شفته و بدون روغن...
پاسخ:
من کباب کوبیده میخوردم حالم بد میشه چون بینش خوب پخته نمیشه ولی این چون تو آب جوشیده بود حسابی پخته بود ... ب
بعد شب هم یه اتفاقی واسم افتاد که بعید از غذا و اینا باشه :// فعلا که نه حالم خوب شده نه معلوم شده چرا بده فقط کلی خرج موند رو دستم :(
منم عاشق برنج نرم و خوش عطر شمالم اصلا کسایی رو که دوس ندارن یه ذره هم درک نمیکنم
حیف که اینقد از رشت بدت میومد و از زیبایی هاش لذت نبردی من واقعا دوسش دارم بجز تابستونش میشه بقیه فصلها توش حسابی گردش کرد
سلا
آبجی حالت خوبه؟
ان شالله سلامتیتو به دس بیاری
پاسخ:
سلام
ممنون
فعلا که نه چندان اما امیدوارم بهتر بشم
چه باحال بود. و چه خوب تر نوشتیش! :)
پاسخ:
چه خوب که خوندی :))
عجب
منم اونجا بودم ... ماسال ، اولسبلنگاه ، یه خونه توی ده گرفته بودم
پاسخ:
خوش بحالت 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">