۲۷
تیر ۹۵
دیروز رفته بودم امور دانش آموختگان ادارهء کل امور دانشجویان وزارت علوم ، از اسمش که احتیاج داره یه تریلی وظیفه حملش رو به عهده بگیره که بگذریم ، اولین مکان دولتی ای بود که یه عالمه کارمند خوش اخلاق اونجا دیدم، با اینکه اکثرشون سرشون شلوغ بود و تند تند مشغول بودن اما با لبخند و روی گشاده و صدای عاری از زور و اجبار جواب آدم رو میدادن، حتی باورم نمیشد که خانومه با لبخند بخاطر معطلی چند دقیقه ای من ازم دوبار عذرخواهی کرد، دم در آبجوش و چایی و لیوان کاغذی بود ، اون ور آبسردکن با آب تصفیه شدهء خنک ، احترام به ارباب رجوع داریم مگه؟ آیکون آزیتا با شاخهای در اومده :)))
اولین اتاقی که رفتم توی طبقه سوم متعلق به یه خانم بود که سریع نظرم به گوشهء اتاقش جلب شد، پر بود از گلدونهای بزرگ و کوچیک و رنگ و وارنگ با گیاههایی که به شدت سر حال بودن ، پیش خودم فکر کردم چه خانم باحالی که اتاقش رو که بیشتر ساعات روزش رو اونجا سپری میکنه اینقد سبز کرده ، بعد رفتم به اتاق بعدی و بعدی و بایگانی و چند تا اتاق دیگه، چی دیدم؟؟!!! همهء اتاقها پر بود از گلدونهای سبز سرحال ... خدای من، گیاه نگه داشتن تو امور دانش آموختگان وزارت علوم یه سنت بود انگار... همهء گیاهها هم معلوم بود سالهاست که اونجا هستن و حسابی رشد کردن و حالشون خوبه، میگن گیاهانی که صاحبهای خوش خلق دارن خوب رشد میکنن و باز میگن آدمهایی که کنار خودشون گیاهان سبز دارن خوش خلق میشن، کدوم؟ شایدم هر دو...

ای اون کسی که کاری کردی که منو انداختی تو دردسر مدرک المثنی گرفتن ، از هیچ دعا و نفرین بدی که بلدم برات فروگذار نیستم اما بازم جای شکرش باقی که اداره امور دانش آموختگان از اون اداره هایی نبود که برای رفتن بهش باید کفاره پس داد.
سبز باشید :)
۹۵/۰۴/۲۷
:|