امروز قرار بود روز شلوغی باشه و من باید سر حال میبودم اما متاسفانه شبش خوب خوابم نبرد و صبح اوووونقدر خوابم میومد که موقع بیرون اومدن از تختخواب زمینو گاز میگرفتم خخخخخ... به هر بدبختی بود حاضر شدم باید ساعت 8:30 آماده و صبحانه خورده منتظر اتوبوسی میشدم که قرار بود بیاد دنبالم.. چون دیر رفتم پایین بدو بدو رفتم یه صبحونه سرپایی خوردم که البته چیز زیادی هم واسه خوردن نبود... بعد رفتم تو لابی... که یه خانم تابلندی وارد لابی شد که لباس سبز رنگی با آرم شرکت روی پیراهنش بود... موهاشو دکلره کرده بود که توی زنهای تایلندی زیاد مرسوم نیست و خیلی شبیه به خانمهای ایرانی آرایش کرده بود که من تا بحال اونجا ندیده بودم... (الان خیلی پشیمونم چرا ازش عکس نگرفتم )از اونجایی که گفتم توی تایلند هیچ خارجی ای نمیتونه لیدر تور رسمی بشه و ایشون لیدر تور امروز بودن و اتفاقا فارسی هم صحبت میکرد البته بیشتر توضیحاتی که لازم بود بده رو فارسی بلد بود و کلماتی که لازمش میشد اما بازم خیلی خوب صحبت میکرد.
سوار اتوبوس شدم من سومین نفری بودم که سوار اتوبوس شدم، بعدم تو کوچه پس کوچه های پاتایا راه افتادیم تا بقیه رو سوار کردیم تقریبا اتوبوس پر شده بود ، همه ایرانی بودن و خیلی رفتار سردی داشتن که جالب اینجاست تا آخر تور با اینکه تقریبا 12 ساعت باهم بودیم همین رفتار سرد و نچسب همراهشون موند و هیچ تغییری هم نکرد. وقتی همه سوار شدن ، خانم لیدر تور میکروفون اتوبوس رو گرفت و شروع به صحبت کرد خودش رو ساسی معرفی کرد و پشت بندشم خوند مث ساسی مانکن ، حسین مُخته :))) من با خوندن سفرنامه ها متوجه شده بودم که این لیدر تورها واسه خودشون اسمهای مستعار انتخاب میکنن که ایرانیها بتونن راحت صداشون کنن.. اینم ساسی بود دیگه... بعدم کل برنامه تور رو به فارسی با اون لهجه بامزه توضیح داد که از این قرار بود که مث خودش واستون میگم: اول میریم باغ وحشِ ببرکه اونجا سه تا شو(show) با دستشم هی ایما اشاره میکرد ،شوی تمساح شوی فیل شوی ببر...فیل سواری واسه جای دیگه ، اونجا فقط شو نگی ساسی فیل چرا سوار نمیکنی فیل سواری جای دیگه ..ورودی مجانی ، رایگان ( که البته منظورش از مجانی این بود که ما قرار نیست بجز پولی که برای تور دادیم پول دیگه ای بدیم) داخل باغ وحش ،ببر ، باید پول بدی عکس بگیری باهاش ولی شوی تمساح شوی فیل شوی ببر مجانی ، رایگان ( اونقد حرفهاشو تکرار میکرد که دل ضعفه میگرفت آدم :)))) ) بعد از باغ وحش میریم آکواریوم ، آکواریوم کوچیک نه بزرگ بعدا نگی ساسی این چی بود کوچیک بود ... آکواریوم کوچیک ،قشنگ ،ماهی خوشگل .. بعد میریم دهکده زنهای گردن دراز ، اونجا خانمها هستن گردن دراااااااااز حلقه انداخته... اونجا فیل هست، فیل سواری میکنی، مجانی،رایگان ..بعد رستوران ایرانی پارسیان ، اونجا ناهار .. ناهار انتخابی جوجه کوبیده قورمه سبزی میگو... ناهار مجانی ،رایگان ... بعد از ناهار میریم مزرعه مار ها... شوی مار... فیییس فیسسس. (صداشم در میورد خخخ) اونجا فروشگاه هست ،چیزهایی که از مار درست شده ، دوست داشتی بخر نخواستی نخر ... شوی مار مجانی رایگان.. بعد تست چای.. چای خوشمزه ، برای سلامتی خوب... تست چای مجانی رایگان ، بعد تست میوه... میوه خوشمزه ، خوردنش مجانی رایگان...هر چی خواستی بخور ولی نمیتونی با خودت بیاری .. بعد میریم شهر عشق میموسا شهر فرانسوی، نگی ساسی کدوم شهر فرانسه، شبیه شهر فرانسوی ساختن ، الکی ،مثلش... اونجا نقاشی سه بعدی ، موزه خیلی قشنگ اول نقاشی سه بعدی بعد اونجا شوی پِلِی بویها با لباس خوشگل مجلسی ، لبااااس قشنگ، عرووووووس... میخونن میرقصن ... شو مجانی رایگان بعد همونجا شام... بماند که اون وسطاش چقد شوخی میکرد و شوخیهاش خیلی بامزه بود و معلوم بود چقد ایرانیها رو میشناسه .. بعدم همه این حرفها رو ده باره دیگه تکرار کرد...
فکر میکنم باغ وحش ببرها یجورایی یه شهر دیگه بود تو اتوبان رفتیم تا رسیدیم ... پیاده شدیم دم درش روی لباسهامون برچسب زدن که یعنی ورودی دادیم و داخل شدیم ، محیطش واقعا قشنگ بود پر از گل و دکورهای قشنگ..
اولین برنامه شوی تمساح بود که وقتی ما رسیدیم دیدیم همه نشستن و برنامه شروع شده ، یجایی مثل استادیوم که کلی ادم نشسته بودن ... البته چیز زیادی از دست ندادیم... یه خانم و اقا بودن که هی دم تمساحها رو میکشیدن و این ور اون ورشون میکردن با یه چوب میزدن به دندونهای تمساحها و ته هیجان شو هم این بود که سرشون رو یه لحظه میبردن داخل دهن تمساحها..
بعد نوبت شوی ببر بود توی محوطه به سمتی که ساسی میگفت راه افتادیم.. قبلش رسیدیم به یه قفس بزرگ که توش یه ببر بود. گفت اینجا میتونید نفری 200 بات بدید و با ببره عکس بگیری.. معلومه که می ارزید 23 هزارتومن بدی اما بری نزدیک یه ببر واقعی و بهش دست بزنی و باهاش عکس بگیری... خودشونم موبایل ادمو میگرفتن و برات عکس میگرفتن جدای از اینکه با دوربین خودشونم میگیرفتن و برات چاپ میکردن...
بعدش به طرف سالنی راه افتادیم که قرار بود شوی ببر باشه ... ساسی عکسامون رو گرفته بود و گفت بهتون نمیدم و خودم نگه میدارم تا اخرش چون شما گم میکنید بعد هی میخواید بگید ساسی عکسم گم شد چکار کنم :)))) تجربه داشت اساسی خخخخ
واسه شوی ببر کلی منتظر شدیم هوا گرم بود... یه قفس بزرگ بود که هفت هشتا ببر با مربیشون واردش شدن و برنامه اجرا کردن مثل برنامه های سیرک دیگه که البته من زیاد دوست ندارم و همش یه حس ناجوری نسبت به ببرا داشتم که اینجوری اونا رو خار و خفیف کرده بودن عاخییییی...
دم در توالت بود خیلی خلاقانه ببری درست کرده بودن خخخ
بعد نوبت شوی فیلها بود که از همه جالبتر بود... یکم با طنز همراه بود و بامزه بود ..فیلها نقاشی میکشیدن میرقصیدن و ادمها رو ماساژ میدادن... یه چیز بده شوها این بود که مجری ای که تو بلندگو حرف میزد که به شو هیجان بده تایلندی حرف میزد در حالی که همه آدمهای اونجا توریست بودن.. بعدش میتونستی 200 بات بدی و فیلم با خرطومش تو رو بلند میکرد که عکس بگیری که من گرفتم ...پوست فیل خیلی زبره و موهای بلند سیم مانندی داره تجربۀ جالبی بود :) میتونستی موز بخری و بجای انعام بهشون بدی بخورن ، اگه پولم میدادی با خرطومشون میگرفتن میدادن به صاحابشون ..
بعد همه سوار اوتوبوس شدیم تا راهی آکواریوم بشیم.. اونجام یه آکواریوم نسبتا کوچیک بود ولی ماهیهاش خیلی خوشگل یودن .یه قسمت چند تا پرنده بود که میشد باهاشون عکس گرفت و یه قسمتم مال خزندگان بود بعدم که آبزیان... یجا هم میشد پول داد و به ماهیها با شیشه شیر غذا داد که توی شیشه میوه پشن فروت ریخته بودن و ماهیها میومدن رو سطح آب و پستونک رو میک میزدن حیف ازش عکس ندارم...
لاک پشتها خیلی بزرگ بودن تو عکس معلوم نیس
جغد تقریبا نصف هیکل من بود
دوباره با اتوبوس راهی دهکده گردن درازها شدیم که البته اونجا یه محوطه جنگلی بیشتر نبود و جای اصلی زندگی این نوع از تایلندی ها در شمال تایلنده جایی از تایلند که بکره و کمتر توریستی ایه اما اینا رو واسه جذب توریست اینجا مستقر کرده بودن... تا رسیدن به اون محل ساسی داستان این خانمهای گردن دراز رو واسمون تعریف کرد که این بود که قدیمها که این اقوام تو جنگل زندگی میکردن گاهی که مادر بچشو تنها میذاشته تو کلبه ، ببر میومده و گردن بچه رو پاره میکرده و بچه میمرده .. مادرها بری اینکه ببر نتونه بچه رو بکشه تو گردنش یه حلقه آهنی مینداختن و سالی یدونه به این حلقه ها اضافه میکردن که تو قدیم هم مردها هم زنها اینکارو میکردن ولی الان فقط واسه زیبایی و رسم خانمها اینکارو میکنن و نسلشونم رو به انقراضه...
شال دستباف میبافتن
وارد مزرعه شدیم اولش از روی یه سکو رفتیم تکی تکی سوار فیلم شدیم فیلهایی که کم سن تر بودن فقط یه نفر سوار میکردن فیلهای بزرگتر دو نفر که البته ماهوت یا همون فیلبان هم روی گردن فیلم مینشست... مسیر فیل سواری خیلی کوتاه بود و تو حین مسیر هم فیلبان میگفت بهم انعام بده تا ازت عکس بگیرم بعدم میپرید پایین و با موبایل خود ادم عکس میگرفت که همه عکسهاشم تار شده خخخخ
بعد رفتیم سمت چادر خانمهای گردن دراز که صنایع دستی میفروختن و ملت فقط با خودشون عکس میگرفتن ولی اونا دوست داشتن که در ازاش ازشون خریدم بکنن.. که من یه دستبند که میگفت با عاج فیله از یکیشون خریدم ... یه سری جاسوییچی و جاسیگاری و مجسمه چوبی ، بی تربیتی هم داشتن که خیلی بامزه بودن ولی نمیشه عکسشو بذارم :دی
کیف خوشگل فیلی :)
بعدش راهی شدیم واسه ناهار ، خیلی هم گشنه بودم، از قبل ساسی لیست غذاها رو گرفته بود که هر کی چی میخوره .. که من میگو گفته بودم به این امید که بهتر باشه .. رستوران پارسیان ته خیابون واکینگ استریت بود که البته روزها اونجا خبری نبود و وارد رستوران شدیم و نشستیم.. بعد دونه دونه غذا ها رو گذاشتن جلوی هر کس... مزخرفترین غذایی که تو تایلند خوردم همین بود نه ازش عکس گرفتم نه هیچی... 5 تا مثلا میگو که سوخاری شده بود با یه برنج سفت هندیه بدمزه.. میگوها اونقد ریز بود که وسط مواد سوخاری باید دنبالشون میگشتی و اندازه یه کرم ریز بودن.. و یجورایی غذا مواد سوخاری سرخ شده بود با برنج بدمزه که دل من از خوردنش درد گرفت..
بعدش دوباره به سمت خارج شهر رفتیم که بریم مزرعه مارها... دیگه بعد از ظهر شده بود که وارد شدیم ، محیطش واقعا زیبا و بی نظیر بود حیف که فرصت کم بود و نمیشد آدم با خیال راحت لذت ببره، اولین برنامه شوی مار بود که یه آقا با مارهای کبری بازی میکرد و رامشون میکرد تا سرشون روو بیارن پایین و این بوسشون کنه بعد هم کله مار رو تو دستش گرفت و مار رو بین تماشاچیا گردوند تا دست بزنیم... واقعا پوستش زیبا بود مثل شیشه لیز و صیقلی.. دلم میخواست بیشتر میتونستم دست بزنم :دی
بعدم جلوی چشم ما زهرشو توی یه استکان گرفت... بعد رفتیم قسمت فروشگاه و ساسی محصولات رو توضیح داد که همشون از فراورده های مار بودن .. و خیلی تعریف میکردن که اصله و خوبه... من اونجا یه کرم و لوسیون مو خریدم که البته گرون بودن ولی خب دوست داشتم امتحان کنم که البته هنوزم استفادشون نکردم که نتیجه رو اعلام کنم..
بعد رفتیم به یه سالن دیگه که چای های مختلف تو قوری اماده بود و از همه خوردیم ، چای پاپایا ، زنجبیل و یه سری اسمهای دیگه که یکیشون طعم گل گاوزبون میداد یکی چای سبز ... همشون معلوم بود که طبیعی هستن اما حیف که شکر افزوده داشتن و نخریدم.. بعد رفتیم زیر یه آلاچیق بزرگ کنار دریاچه که روی هر میز میوه های خرد شده قرار داده بودن برای تست ، وقتی میخواستم تور رو بخرم ، محمدرضائه گفته بود که اونجا میوه های استوایی همشون هست و میتونی تست کنی، به همین خاطر من خیلی هیجان این قسمت رو داشتم اما بعد که سینی ها رو دیدم فهمیدم که فقط یه سری میوه ارزون و در دسترس هستن که همه رو من خورده بودم و خبری از میوه های عجیب غریبشون نبود .. اما به هر حال بخش خوشمزه و لذتبخشی بود..
موزهای انگشتی که عاشقشونم از بس خوشمزه اند و مقدارشون مناسبه
از موز به چپ:
تمر هندی
پاپایا
آناناس
هندونه
دراگون
یه جور پرتقاله که اسمشو نمیدونم
اون وسطم خربزه است
دیگه دم غروب بود و باید میرفتیم واسه مرحله آخر ..مزرعه مارها فوق العاده زیبا بود و دل کندن ازش سخت بود .. سوار اتوبوس شدیم و راه افتادیم.. چند دقیقه نگذشته بود که من متوجه شدم کیسه کرم و لوسیونه که اینقدم پولشو داده بودم نیست ، هراسون دوییدم پیش ساسی و بهش گفتم اونم خیلی خونسرد بدون اینکه جواب منو بده تلفن زد و به تایلندی حرف زد گفتم تا فلانجا دستم بود بعدش یادم نیس...خلاصه هی استرس داشتم که گم بشه... رسیدیم به شهر عشق میموسا.. ساسی گفت باید 100 بات بدی که راننده بره تا اونجا و کیستو بیاره گفتم مهم نیست باشه...
ما رو به سمت ساختمونی راهنمایی کردن که باید دم درش کفشامون رو در میوردیم و وارد میشدیم ، ساسی اعلام کرد که نیم ساعت وقت داریم داخل موزه نقاشیهای سه بعدی بمونیم بعدش باید بیایم سمت آمفی تئاتر برای دیدن شوی پلی بویها که البته ردیف اول VIP برای گروه تور ما رزرو شده بود..
نقاشیهای سه بعدی واقعا معرکه بودن که تو سه طبقه کشیده شده بودن... خیلی واقعی و جذاب کنار هر کدوم یه عکس راهنما بود که با هر کدوم چطوری عکس بگیری که واقعی از آب در بیاد...
بعدش خیلی عجله ای رفتیم سمت صندلیها... بعد از یکم شو شروع شد .. که جند تا آهنگ معروف پخش شد و رقصنده ها خیلی حرفه لب میزدن و میرقصیدن با اون لباسهای قشنگ و زرق و برقیشون...
یکی از قسمتها حالت طنز داشت و تک نفره اجرا میشد که مثلا یه خانم حامله بود و گریم خیلی زشتی داشت و مثلا دندون نداشت ، سیاه و بهم ریخته بود... میومد به طنز آواز میخوند که مثلا بابای بچش گم شده بعد هی با مردهایی که نشسته بودن شوخی میکرد که مثلا میدونم تو باباشی و فلان ، بعد ردیف اول چون گروه ما بود و همه ایرانی دست آخر گیر داد به یه آقای خیلی جوون که با زنش اومده بود و معلوم بود تازه ازدواج کردن و خیلی کم سن هستن و خانمشم با حجاب بود .. اینم هی با اقاهه شوخی کرد که تو بابای بچه ای همه میخندیدن و اینا که یهو دست اقاهه خورد به شکم بازیگره و بادکنک زیرش ترکید همه از خنده غش کردن ، بازیگره هم لُپ آقاهه رو بوس کرد و رفت....و نمایش تموم شد.. بعد مارو به سمت رستوران هدایت کردن که روی میزها سالاد چیده بودن بعدش واسمون فیله مرغ سوخاری اوردن ، اوه این حتی از ظهری هم بدتر بود از بس که سفت و سرد بود من یکم سالاد خوردم و یدونه از فیله ها و سه تای بقیه اش موند...همون یه فیله دهنمو زخم کرد از خشکی. از قضا همون زن و شوهره کنار من نشسته بودن ... دیدم زنه بُغ کرده نشسته لب به غذا نمیزنه.. هی شوهره بهش میگفت یچیزی بخور اینم جواب نمیداد.. اولش نفهمیدم بعدش دوزاریم افتاد که دختره با پسره بیچاره قهر کرده ... من مونده بودم به پسره چه ربطی داشت که بازیگره باهاش شوخی کرد ... خلاصه اونقد بدعنقی کرد که پسره هم غذا کوفتش شد و نخورد .. خخخ منم همش تو فکر بودم که خدایی چرا آخه باید قهر کنه که اخرم نفهمیدم ... باهوش باشید تو عکسهای همین پست عکسشون هست ;)
شام مزخرف که تموم شد همه خسته و کوفته سوار اتوبوس شدیم ساسی عکسها رو داد و کیسۀ منم همینطور بعدم هر کسی دم هتلش پیاده کردن...
اووووووووونقد خسته بودم که رو پام بند نبودم مخصوصا که همون صبح هم احساس کوفتگی داشتم خلاصه شیرجه زدم تو رختخواب و خوشحال از اینکه یه روز دیگه دارم که تو پاتایا بگذرونم خوابم برد... برای فردا برنامه ام این بود که بعد استراحت کامل خودم شخصا برم لب اسکله و با قایق برم تا جزیره مرجانی کو لان...