حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo

۵۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۰
فروردين ۹۳

وقتی خاکستری باشی، وقتی از غصه نفست هر پنج دقیقه بگیرد، وقتی کتفِ چپت تیر بکشد، وقتی صبح با حالت تهوع از خواب بیدار شوی... وقتی تکِ تکِ سلولهای بدنت غمگین باشند آن وقت است که حتی مهمانیِ رنگها در میدانِ تره بار تجریش هم حالت را جا نمی آورد.. گوجه سبز و چاقاله بادوم هم خوشحالت نمیکند! توت فرنگیها کج و کوله به نظر میایند! عطر سبزیِ تازه خُرد شده هنوز مست کننده است اما جای اینکه خوشحالت کند، غمگینترت میکند! اصلا انسان موجود عجیبی است ، وقتی غمگین است لامصب جون به جونش کنی آدم نمیشود! غصه موجودِ قُلدری است، همچین با چوب و چماق میفتد به جانت که اگر صد نفر کتکت بزنند اینجوری کوفته و خموده نمیشوی!!! 

همین الان

پُشتِ پنجره

۲۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۰۱
آزیتا م.ز
۰۹
فروردين ۹۳


بچه ها این پست رو که یادتونه؟


۲۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۰۱
آزیتا م.ز
۰۸
فروردين ۹۳

اگه خدا بخواد امروز ما قرارِ اولین و آخرین عید دیدنیمون رو بریم! بعله! یعنی میخوایم بریم خونهٔ تنها فامیلی که باهاش در ارتباطیم و اون کسی نیس جز یکی از خاله های مامانم! اوهوم! تعجب نکنید! من و داداشم در حالی که مامانمون نیس میریم عید دیدنیِ خالهٔ مامانم :) مهینُ رسول که اسمشون میتونه یه جورایی مترادفِ لیلی و مجنون قرار بگیره با این تفاوت که اینا به وصالِ هم رسیدن اما اونا نرسیدن، جز معدود زوجهایی هستن که من با دیدنشون میتونم بگم، خب، ازدواج میتونه چیزِ خوبی هم باشه!

۲۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۸ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۵۸
آزیتا م.ز
۰۸
فروردين ۹۳

از نظر من انسانی خوشبخت است که یک نفر را داشته باشد تنها فقط یک نفر را داشته باشد که وقتی حالش خوش نیست که وقتی ناراحت است که وقتی تک تکِ سلولهای بدنش افسرده شده اند ، شادش کند! و برعکسشم صادق است! نه آقا صادق ها نع! ینی بر عکسشم صدق میکند!

یعنی انسانی خیلی بدبخت است که کسی را داشته باشد که وقتی داری با تمامِ قوا سعی میکنی که خوب باشی که عین آدم زندگی کنی، استاد این باشد که اَه کند در حالِ روحیت! یه همچین آدمی ، خیلی بدبخت است! دیدم که میگم ها! دیـــــــــــــدم! تازه از اون بدترش این است که یک نفر هم نباشد ، تازه چند نفر هم باشند! لطفا فاتحه ای برایِ یه همچین آدمی ختم کنید! چون احتمالا از بدبختی مُرده است دیگر! دیگه خلاصه از ما گفتن بودُ از شما هم نشنیدن!


آزی در حالِ عرِ روحی

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۸ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۴۳
آزیتا م.ز
۰۷
فروردين ۹۳

خــــــــــــب دوستان و بازدیدکنندگان عزیزتر از جان!

این هم سری جدید فایل های صوتی بی حفاظ پروداکشن تحت عنوان "صدای ما را میشنوید؟"که تقدیم میشود به شمـــــــــــا!

اگر مورد پسندتان بود، این ماجرا ادامه خواهد داشت!


دریافت
حجم: 2.08 مگابایت


صدا پیشگان:

آقای همکار

مستر لهجه

آزی

۲۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲ ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۳۵
آزیتا م.ز
۰۷
فروردين ۹۳

شهر شهــــــرِ فرنگ است، از همه رنگ است! آدمهایِ این دنیا با اینکه خیلی بهم دیگر شباهت دارند در عین حال میتوانند پُر از رفتارهای متفاوت باشند! از نظر من ذاتِ آدمها یا بهتر بگویم DNA همۀ انسانهای روی زمین طوری خلق شده است که خوب بودن برایشان خیلی سخت تر از بد بودن است! آدمها خیلی راحت میتوانند بد باشند، عصبی باشند! لج کنن! خودخواهی کنند! گَنده دماغی کنند و به معنای واقعی خیلی راحت میتوانند در یک شرایط نه چندان بد زود اخلاقشان عن شود! اما بر عکسش چطور؟ حالا اگر یک آدمی دَمَق شد! یا چیزی بر خلافِ میلش شد که حالش گرفته شد! خر بیارُ باقالی بار کن! مگر درست میشود؟! مگر خوب میشود؟! 



یک شهرِ فرنگِ دیجیتالی

دیشب :)

۲۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۴۸
آزیتا م.ز
۰۶
فروردين ۹۳

خب اون کاری که گفته بودم آقای همکار اومده بود که انجام بدیم ، چیزی نبود جز ضبطِ چند عدد کلیپ صوتی به اتفاق گروه و عوامل بی حفاظ پروداکشن خخخخخخ

و اینگونه بود که ما در استودیوی پارکِ جلوی خونمون چندین و چند عدد کلیپ صوتی پر کردیم :))

و

همچنین 

الوعده

وفا

همین امروز

تا حالا صدامون رو داشتید ، اینم تصویر :) از راست به چپ:

خانوم خوجگله، آقای همکار، مستر لهجه و خودم :دی

لازم به ذکر است که این عکس توسط شخصِ شخیصِ Self Timer دوربین گرفته شده!

لدفن سوال نفرمایید :))

۶۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۳۹
آزیتا م.ز
۰۶
فروردين ۹۳

آقای همکار یه چند روزی تهرانِ، امروز تصمیم گرفتیم واسه انجامِ یه کاری بیاد دمِ خونهٔ ما(تو پست بعدی میگم برای چه کاری)، آقای همکار همیشه شلخته پلخته میاد سر کار! حالا این دفعه تیپ زده، موهاشم واسه عید که رفته سلمونی مرتب کرده، ریشهاشم که بعد قرنی شیش تیغه کرده، یه بشکه ادکلن هم که خالی کرده رو خودش،خلاصه کلی خوشتیپ کردُ یه دسته گل مامانی خریدُ  اومده دم در خونمون زنگ زده.

داداشم در رو واسش باز کرده،یه نگاهی به سر تا پاش انداخته و خیلی با خِشانت گفته: بفرمایید!
آقای همکار هم دست و پاش رو گم کرده و اومده باکلاس حرف بزنه گفته: واسه یه امر خیری مزاحم شدم!!!!

داداشم: Shotgun animated emoticon



آقای همکار: scared and sweating emoticon


من بعد از شنیدن ماجرا: Giggle animated emoticon

۲۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰۶ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۴۸
آزیتا م.ز
۰۵
فروردين ۹۳

صبح با آمدن یک دوست قدیمی شروع شد و چه چیزی بهتر از این ؟ :) وقتی اومد باهم صبحانه خوردیم قرار شد بریم بیرون اما از بس گل گفتیم و گل شنُفتیم که وقت گذشت بی آنکه گذر زمان مشخص باشه! اومدیم بریم بیرون دیدیم گشنمونه خو! از اونجایی که من یک لوبیاپلویِ آماده به خوردنِ دست نخورده در یخچال داشتم!!بسی مشعوف گشتیم و لوبیاپلو رو زدیم بر بدن ;)


شونصد سال بود لوبیاپلو نپخته بودم :))

۲۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۵ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۱۶
آزیتا م.ز
۰۴
فروردين ۹۳

جهت خالی نبودن عریضه Bihefaz Production تقدیم میکند ^_~




دریافت
حجم: 1.78 مگابایت

صداپیشگان:

آقای همکار

آزی

۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۳۱
آزیتا م.ز