خیلی بد اخلاقه ... خیلی هم ترسوئه... بی خاصیت ترین موجودیه که من تا حالا دیدم... یه سه سالی هست که گاهی واسه یه هفته ای مهمون من میشه... بیشتر از اونی که دوسش داشته باشم دلم براش میسوزه... تا اندازه ای حرص در بیاره... کلا موجوده کسل کننده و بی مصرفیه... انگار خونوادش فقط از سر وظیفه و عادت نگه داریش میکنن... به نظر میاد کلا منتظر مرگشن... به هر حال که پیش من مهمونه... مهمونم حبیب خداست. منم وظیفمه ازش پذیرایی کنم! :O)
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
این شما و این شایان
حتی این عکسم به سختی ازش گرفتم نزدیکش که میشی دیوونه میشه از ترس :|
حرف که هیچی ، حتی از خودش صدا هم در نمیاره... هیچ حرکت جالبی انجام نمیده ، بعد از 10/12 سال خونگی بودن حتی رو دستم نمیاد از کنار قفسش که رد میشی سکته میکنه... اصلا قابل مقایسه با طلایِ من نمیباشد... حالا مامان باباش رفتن ترکیه، این گنده دماغم یه هفته ای مهمون من کردن :)
تو زندگیش فقط
میخوره، میپیه و میترسه خخخخ
* میپیه = پی پی میکنه
چ خنگ ِ