هیچوقت گشنه به بازار نرید و اگر رفتید بدانید و آگاه باشید که حتما پول یک غذا در پاچۀ تان خواهد رفت! و اگر نه به دیدِ تفریح به قضیه نگاه کنید و یک غذای خوب و به صرفه را انتخاب کنید و بزنید بر بدن...
گشنه که به بازار بروی همش تجسم یک هات داگ خوشمزه را در سر میپروانی! ذهن آدم خُل است وقتی گشنه هستی مدام دلش آت و آشغال میخواهد ، لطفا به ذهنتان توجه نفرمایید... :)
راستی اون کتونی ای بود که گفته بودم تو سالن ورزشیِ خراب آباد جاش گذاشته بودم، خوشبختانه همانجا سر جاش بود و دوستم شنبه اول وقت رفت و گرفتش ، فردایش هم داد اتوبوس بیاره تهران... دوشنبه بود که برای گرفتنش باید میرفتم ترمینال جنوب تا از قسمت انبار تحویلش بگیرم...چون این روزها بی کتونی و بی باشگاه روزِ من شب نمیشود... فکر نکنید سفر وقفه ای در رژیم و برنامۀ ورزشی ام انداخته! نخیر !! کم کار که نشدم هیچ ، پرکارترم شدم! خلاصه میگفتم رفتم تا ترمینالِ جنوب، حالا بماند که آنجا برای خودش تگزاسی بود... که جنگی از انبوهِ مزاحمان گذشتم و سه سوته برگشتم سوار مترو شدم... برگشتنی به سرم زد حالا که تا این پایین مایینا اومدم یه سر برم بازار تهران... خلاصه کتونی به دست از ایستگاه 15 خرداد اومدم بالا...
گفته بودم هیچوقت گشنه به بازار نرید :))) سر ظهر بود و منم حسابی گشنه... تصمیم گرفتم وعدۀ تقلب رو همون روز بخورم! (در رژیم غذایی در هفته یک وعده میتوان هر آنچه دوست داشت خورد تا به متابولیسمِ بدن شُک وارد بشه و بخاطر عادت به رژیم کند نشه)
همیشه اسمی از رستورانهایِ مَشتیه بازار تهران شنیده بودم اما هیچوقت پیش نیومده بود که برم... رستورانهای شلوغی که نه بهتره بگم خیلی شلوغی که غذاهای محبوبشون زود تموم میشه و مردم واسه خوردنِ غذاشون صف میکشن...
همینجا تو صف :)
دم در بیرون بر هم سفارش میگرفتن که اونم خودش واسه خودش محشر کبرایی بود
رستوران مُسلم در خیابان پانزده خرداد یکی از اون رستورانهاست... از همون دم درش واسه تو رفتن صف بود..
اگر از غذا خوردن در جاهای شلوغ بیزارید هیچوقت نمیتونید طعمِ غذاهای خیلی خوشمزۀ همچین رستورانهایی رو بچشید! رو در و دیوار نوشته بود "مشتریانِ گرامی نگرانِ شلوغی نباشید بالغ بر 100 پرسنل مجرب در حال خدمت رسانی به شما میباشند" یه جای دیگه نوشته بود " کمتر از 10 دقیقه غذای موردِ نظرتان روی میزتان خواهد بود " خلاصه که یه ده دقیقه ای طول کشید تا با صف از پله ها بالا بریم تازه برسیم به سالن رستوران ... واقعا اونقد شلوغ بود که یه نفر مث این ملوانها که میرن بالای دکل کشتی و داد میزنن خُشکــــــــــــی خُشکـــــــی... بالا پله ها ایستاده بود و جای صندلیهای خالی رو بلند بلند اعلام میکرد :)
یک صندلیِ خالی یا یک غنیمت :)))
خلاصه که مکانیزم سفارش گرفتن و صندوق هم خیلی جالب و حساب شده بود... من غذای تیپیکال یا همون غذایی که ابتدا این رستوران باهاش معروف شده یعنی ته چین مرغ رو سفارش دادم... باید اضافه کنم که نسبت به حجم و کیفیتِ غذایِ ارائه شده ، قیمت غذا واقعا معرکه بود...
ته چین و مرغ و یه عالمه چلویی که خورده نشد :|
الانم نیگاش میکنم دلم میخواد خخخ
باید بگم که این غذا یکی از بهترین غذاهایی بود که تا همین الان تو رستورانی خورده بودم... عطر کره و زعفرونش آدمِ شکمویی مثلِ منو دیوونه میکرد و حجمش واقعا بی اغراق دو نفره بود .... در ضمن کمتر از 5 دقیقه سر میز ، جلوی من حاضر شد و سرویس دهیِ پرسنل با اون همه شلوغی فوق العاده بود... آدم باور نمیکرد که تو اون همه ازدحام بازم پرسنل هر ده دقیقه بیان بپرسن چیزی لازم ندارید ؟؟؟ 0_O خخخخ به نظر من موفقیت تو هر کسب و کاری هیچ رازی نداره جز کیفیت :)
با این سالاد که توش پره کلم بروکلیِ محبوبِ من بود وکیلویی 7 تومن من امروز خریدم کل غذا شد 19500 تومن
خداییش دو نفر رو مث بنز سیر میکرد خخخ
خب همۀ اینا رو نوشتم که بگم واسه من فرق نمیکنه که تو شهرِ خودم باشم یا به شهر یا کشورِ دیگه ای سفر کرده باشم ، غذا قسمتی از فرهنگِ هر جاییه.. این نظرِ منه و غذای خوب خوردن یکی از لذتبخش ترین و در عین حال در دسترس ترین لذتهای زندگیه... حتی اگه تنهایید حتی اگه هیچ دوستِ پایه ای واسه بیرون رفتن ندارید ... میتونین خودتون و شکمتون رو به یه ضیافت دعوت کنید :)
اگه خواستین تور رستوران گردی بذارید ، رستوران مسلم توصیه میشه :)
+ راستی خاطر نشان کنم که با خوردنِ یک همچین ناهار پرملاتی بنده تا فردا ساعت 11 صبح قشنگ سیــــــــــــر بودم :))) یعنی تا این حد به صرفه بود..خخخ