آزی: آقای همکار این متن رو ایمیل کرد واسم و گیر داد که بذارش تو وبلاگت.من اصلا برام اهمیتی نداشت که بخوام جوابی به کسی بدم، اما آقای همکار خواهش کرد منم قبول کردم!
بخونید
قضاوت با خودتون :)
سلام
من آقای همکار هستم.
واسه پست "گوشهای خود را به ما بسپارید (9)" یه بنده خدایی به اسم "رهگذر" این کامنت رو گذاشت: "خاک بر سر خودت و اون همکار گوه تر از خودت فک کردین خیلی با نمکین چندشای
عوضی اینا حرفای بی پرده نیست اینا حرفای از سر زیادی فشار اومدن به شما
عوضیاست".
این کامنت خیلی من رو ناراحت کرد و خواستم جوابم رو به ایشون داده باشم.
آقا یا خانوم رهگذر
نمیدونم چرا امثال شما تا میخوان دو کلمه حرف بزنن
چهار تا فحش و بد و بیراه هم قاطی جملاتشون میکنن! به هر حال شمایی که
ادعای نجابت و دینداریت میشه لطفا این حدیث امام رضا رو فراموش نکن که: "نزد خداوند، کافر خوشرو از مومن ترشرو عزیزتر است!"
خوبه به جای جمع آوری دوستان تو این محیط صمیمی بریم تو فیسبوک و امثال فیسبوک، عکس های لخت خودمون رو بذاریم و با هم بلاسیم؟ تا
تفکرات امثال جنابعالی وجود داره و تا با این لحن صحبت میکنید معلومه که
میریم تو سایت هایی که نیاز به آنتی فیل.تر داره تا از لحن صحبت امثال شماها
دور باشیم.
به جای اینکه به یه فایل صوتی که خودمون با کلی اغراق بهش
گفتیم +15 فحش بدی، برو یه سری به سایت ها و وبلاگ های +18 بزن تا بفهمی دنیا دست
کیه! تا بدونی ما اینجا دور هم جمع شدیم تا غم ها و شادی های همدیگه رو با
هم تقسیم کنیم. تا کمی مشکلات زندگی رو فراموش کنیم و بفهمیم زندگی هرچند
هم سخت باشه ولی میشه خندید! تا کماکان امید داشته باشیم و امیدوار زندگی کنیم.
امثال من و خانوم م.زاده(آزی) از صبح تا
شب داریم تو یه خراب آبادی که بیش از 1000 کیلومتر از تهران فاصله داره جون
میکنیم تا امثال شماها دلشون خوش باشه که چرخ صنعت و تولید مملکت در حال چرخیدنه! حالا به نظر جنابعالی اینجا به دور از همه امکانات، به دور از یه ذره آسوده آرمیدن، به دور از حسرت یک لحظه زندگی بدون استرس بابت از سرویس خارج نشدن واحدهای تولیدی، به دور از آسایش و رفاه با دوستان و آشنایان بودن، داریم جون میکنیم تا باعث افتخار باشیم، عوضی بودنه؟! گه بودنه؟! حالا تو این شرایط سخت نیایم یه سرگرمی درست و حسابی درست کنیم تا دلمون خوش باشه؟! نیایم خودمون خودمون رو بانمک فرض کنیم تا لحظه ای استرس های کاری فراموش بشه؟! تا کماکان با امید کار کنیم و روحیه خودمون رو برای تولید و افزایش تولید حفظ کنیم؟.
هیچ میدونی روزی چند تا کامنت خصوصی دریافت میکنیم که "به جای رفتن و لاس زدن تو فیسبوک اینجا سر خودمون رو گرم میکنیم"، "به جای زانوی غم بغل کردن از شماها امید رو یاد گرفتیم و تلاش میکنیم"، "مرسی که من رو از تو خیابون علاف بودن و سوار ماشین پسرها شدن، پای سیستمم میخکوب کردید" "مرسی که از افسردگی بعد از طلاق نجاتم دادید" و ... !!!
به نظرت من واسه چی میام ادا در میارم؟ فکر کردی خوشم میاد؟ فکر کردی شخصیتم اینجوریه؟! نه عزیز من، فقط و فقط به خاطر اینکه خانوم م.زاده چند تا از این کامنت ها رو به من نشون داد که بفهمم بهتره اون خشک بودن و اتو کشیده بودن و ادعای شخصیت شدنم رو بذارم کنار تا یک دل دردمند شاد بشه!
ببین دوست عزیز، خواهشا وقتی حرفی میخوای بزنی و احتمالا "نهی از منکر" کنی، فحش نده! چون این دوره زمونه وقتی یکی کم میاره، سخن به ناسزا میگه! پس اگه میخوای تو زندگیت کم نیاری و موفق باشی نذار کسی بفهمه که کم آوردی.
سخن آخر اینکه "فکر میکنید به من فشار اومده"؟! راجع به این حرفت کلی واست نوشته بودم ولی بهتره سکوت کنم. سکوت خیلی معنا داره، خیلی !
و اما سخنی با خوانندگان این وبلاگ: "من بیدی نیستم که با این بادها بلرزم! ولی اگه روزی خانوم م.زاده گفت که آقای همکار از ایران رفته و از فایل صوتی تو وبلاگ من و افزایش تولید تو شرکت هم خبری نیست، بدونید به خاطر امثال این دوست عزیزمون، خانوم یا آقای رهگذر بوده! به قول خانوم م.زاده کمی خودشیفته فراهانی میشم و میگم که اگه مغزی دیگر اینجا را ترک کرد، فقط و فقط به خاطر ناسزاهایی بوده که شنیدم. من نه از اوضاع سیاسی گله دارم و نه از اوضاع اقتصادی و نه از اوضاع فرهنگی. ولی چند نفری بودن که به من خیلی توهین کردن و متاسفانه این کامنت "رهگذر" هم اون خاطرات رو برای من زنده کرد".
ادامه مطلب هم، کلامی از "حاج آقای همکار"!