حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo

۸۲ مطلب با موضوع «هویجوری الـــــــکی!» ثبت شده است

۰۱
فروردين ۹۳

دیدید وقتی عید میشه تلویزیون همش عکس گل و بستان میزاره آدم رو هوایی میکنه؟ :)))

حالا منم گفتم یکم واستون هنر نمایی کنم!!! بالاخره اینجام یه جور رسانهٔ ملیِ!!! خخخخخخخ


اردیبهشت 90 محمود آباد

خطم که از خودم :دی

شعرم که از فریدون جونِ مشیری ;)


امروز دلم عجیب هوای بیرون رو کرده، هوا چقدر بهاریه لامصب :)))

میگم دو تا ماهیمون مُرد!!! ماهی هم ماهیهای قدیم آخه این چه وضیه؟؟؟ ماهیهای قدیم لااقل یه چند روزی دووم میوردن!!! به من بود که اصن نمیخریدم!!!! عرررررر به احترام دو ماهیِ متوفی 2 ثانیه سکوت اصن :دی

دوستان عزیز توصیه های ایمنی ، نه چیز بهداشتی رو جدی بگیرید و از خوردنِ بیش از حدِ آجیل و شیرینی و شکلات جدا خودداری نمایید... جدا خود را بدارید ها!!! از من گفتن بود ;)

و در آخر باید یه نکته ای خدمتتون عرض کنم اونم اینه که ، تمامِ سعی خود را بکنید که در این ایام از خوشی پاره شوید!!! پارگی بدین وسیله اصلا مستحب است!!!

دیگه هم نمیگم سال نو مبارک!! بسه دیگه اه !!! زبونم مو در آورد خو ..... خودتون دیفالت تا آخر عید این جمله رو آخر هر پستی فرض کنید!:)

والسلام :)))

۱۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۵۹
آزیتا م.ز
۲۴
اسفند ۹۲

بشتابید

بشتابید

حدسهایِ خود را در صندوق بریزید :)

سوژهٔ این عکس چیست؟

تقلب نکنید!

خوب به عکس خیره شوید تا اشک از چشمانتان جاری شود!

سپس

از خودتان حدس دَر کنید!

این عکسِ .......... است!

جای خالی را با حدسِ خود پُر کنید :)

عاغا دندم نرم، چشمم کور، جایزه ام میدم ;)


+نظرها بازه... تا آخرش خودم حدس درست رو اعلام کنم یا جواب درست رو بگم :)

۴۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۱۰
آزیتا م.ز
۱۵
اسفند ۹۲
و عایا من اینگونه به نظر میام؟


مامانم یه جمله ای داره که از بچگی زیاد به ما گفته و اونم اینه که :
دوست آن است که آیِنه باشد!

دلم میخواد شما هم به من بگید که من از اون ور از پُشتِ این دنیایِ مجازی چجوری به نظر میام؟

لطفا هر آنچه در دلتان است بریزید رو دایره :)
هوچ خجالت نکشید.. :)

+از دیشب دارم فکر میکنم که حالا چرا نظرش رو خصوصی میگه... اگه از نظرِ خودش راضیِ ، چرا دوست نداره بقیه هم نظرش رو ببینن؟؟ !!! شما چی فکر میکنید؟ 
:)
۶۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۰۱
آزیتا م.ز
۱۳
اسفند ۹۲
 فقط خیلی کنجکاوم...;)




۲۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۰۵
آزیتا م.ز
۱۱
اسفند ۹۲

۲۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۰۴
آزیتا م.ز
۰۹
اسفند ۹۲

عاغا یه نفر هست با ویندوز 98 میاد وبگردی...وبلاگ منم زیاد میاد تقریبا هر روز میاد.....



جون خودش

جون خودم

جون عمش

جون عمم

بیاد بگه کیه؟؟؟؟

اونقده کنجکاوم بدونم کیه که داره از انقراض ویندوز 98 جلوگیری میکنه.....در نوع خودش اصن یه پا فداکاریه....

جون من بیا بگو.... این تن بمیره بگوووووو....

:)


اصن خصوصی بگو در گوشم :دی


+عاغا هِی میری، میای میخوای ببینی ملت چی گفتن...بیا و خوبی کنُ روشن شو دیگه.... اصن عرررررررررررررررررر

۲۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۰۲
آزیتا م.ز
۰۲
اسفند ۹۲

الان خیلی منتظرید که من بیام مطلب جدید بنویسیم؟!؟! الان بی تابانه و مشتاقانه نشستید هِی اینجا رو ریفرش میکنید ببینید تنور اینجا پُخت کرده یا نع؟!؟!؟! (آیکون خود محبوب پنداریِ مزمنِ الکی) cuddling girl smiley

خُب چه انتظاراتی دارید شما از منِ بیچاره!!!! شما از یک فردِ افقیِ در بستر افتاده انتظار دارید تنورش ره به ره پُخت کنه....همهٔ نویسنده ها احتیاج به ایده های جدید دارند، از این مهم تر یه نویسنده باید مغزش کار کنه تا بیاد شِر و وِر بنویسه تحویلِ جامعه بده!!!!!

شما الان فکر میکنید ،مغزِ من کار میکنه عاخه؟؟؟؟ خب اشتباه فکر میکنید دیگه!!!! این روزها، گلاب به روتون روم به دیفال، یکی از معضلاتِ عدیدهٔ من، دستشویی رفتن است Pissing animated emoticon و بنده برای اینکه از این عملِ شنیع خودداری کنم، سعی میکنم، حداقل مقدارِ ممکنه آب مصرف کنم..،زین رو نه تنها آب به مغزم نمیرسه بلکه حتی خون هم نمیرسه!!!! و از اونجایی که 75% مغزِ بیچاره را آب تشکیل داده  الان احتمالِ قریب به یقین چیزی ازش نمانده!!!! silly face smiley

بعد شما از یه چنین مغزی انتظار کار کردن دارید عایا؟؟!؟!؟! نه واقعا شما یه همچین انتظاراتِ بیجایی دارید؟؟؟؟ همینه دیگه این کمرِ من زیر همین انتظارات شکست، الان افتادم تو رختخواب، زخم بستر گرفتم، تنورمم تعطیل شده!!! عاخه خدا رو خوش میاد؛ آدم، سرِ بچه مردم این بلا رو بیاره؟؟؟ نه خدا که هیچی، بندهٔ خدا رو حتی خوش میاد!!!!!!! نه میاد؟؟؟؟ میــــــــــــــــــــاد؟؟؟؟؟ بوووووگــــــــــــــو خجالت نکشhappy smiley

۲۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۵۸
آزیتا م.ز
۲۳
بهمن ۹۲

دیشب عروسیِ یکی از همکارها بود...من و آقای همکارم دعوت بودیم...اول میخواستم نرم!!!! عاخه تنها بودم ....پیش خودم گفتم همه زن و شوهرند دیگه!!!! من پاشم برم چیکار اونجا!!!! بعدش آقای همکار زنگ زد ، رای ام رو زد!!! از بس اصرار کرد که برم!!!!هیچی دیگه ما هم پا شدیم با همون موهای وزوزی و یه پیراهنِ مهمونیمون که اینجا موجوده، همینجوری فِرتَکی رفتیم عروسی..... اونجا همه سر وصدا....جیغ و دست و هورا!!!! لامصبام همه جُفت :|


هیچی دیگه منو آقای همکارم که نشسته بودیم داشتیم در و دیوار رو نیگا میکردیم که یهو خواهر عروس که از قضا دوست خودمم هست اومد ، زورکی مارو بلند کرد ، برقصیم!!!! گفت شما دو تا که صبح تا شب دارید، تو سرِ هم میزنید ، حالا اینجا اومدید ،دست به سینه نشستید؟!؟! ما هم که به زور، قِر رو تو کمر نگه داشته بودیم، زرت پریدیم وسط ....حالا نرقص ، کِی برقص!!!! خخخخخخ....اون وسط یه نامردی هم عکسمونو انداخت که داشتیم ، باهم میرقصیدیم، که گذاشتم ادامه مطلب!!! حالا عکسه لو نره...پامون حراست وا نشه خوبه !!!!!! :S

عه وا خاک به سرم ، یکی هم فیلم گرفته..........وااااااااااای ......فیلممون پخش شد تو اینترنت وااااااااااای! (لینک فیلم اینجا)

۴۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۲۰
آزیتا م.ز
۰۳
بهمن ۹۲

اومدم برم بیرون، بوتمو پوشیده بودم که یادم افتاد موبایلم تو خونه جا گذاشتم، یه لنگشو در آوردم، فکر میکردم که گوشیم رو مُبلِ...لِی لِی تا مبل اومدم دیدم نیست...کُل خونه رو لِی لِی کُنان..گَز کردم تا یافتمش!


حالا به نظرتون این چه نوعی از گشادیسمِ که طرف حاضرِ کُلِ خونه رو لِی لِی کنه، اما یه بار کفششو در نیاره دوباره پا کنه!؟ :))))))))



+عاغا همکار گرامی خر شد!!! به افتخارش یه کفِ مرتـــــــــــــــــب :)))) و احتمالا فردا ضبط داریم، و شب به سمع شما میرسد!

۳۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۳۸
آزیتا م.ز
۲۴
دی ۹۲
تَق تَق تَق تَق تَق تتَق تَققق تَتَتقتَق

اشتباه نکن، صدای بالا و پایین رفتنِ قوطیِ کنسرو در قابلمۀ آبجوش است!

به بی حالی مبتلام! منتظرم که ،کنسرو بخورم، به چند نفر فکر میکنم، ناراحت نیستم ، خوشحالم نیستم، دلم میخواست مغازه میرفتم، نرفتم!!حمام! نرفتم! جارو!نزدم! فقط مُدام به چند نفر فکر میکنم! از دستِ یکیشان دلخورم! از دستِ خودم بیشتر! من نباید به کسی فکر کنم که به من فکر نمیکند! من نباید به کسی فکر کنم که نمیخواهد به من فکر کند! خودم موجودِ ابلهی است! جایِ شیر در یخچال خالی است! و این برایِ من خیلی نگران کننده است! فردا سالاد الویه دارم اما آبلیمویی در کار نیست!خیارشور هم! من باید عصر ، به مغازه میرفتم اما تمامِ عصر را نشستم زُل زدم، و به چند نفر فکر کردم! اگر سالاد الویۀ فردا خوشمزه نباشد...هیچ دلیلی ندارد، جز این چند نفر و یکیشان بیشتر! و این موضوع هیچ ربطی به بیماریِ گشادیسمِ من ندارد..متوجهید؟! هیـــــــــــــــــچ ربطی ندارد...

تَق تَق ...صدایِ قوطی است، وگرنه کسی درِ خانۀ مرا نمیزند!
۳۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۴ دی ۹۲ ، ۲۱:۳۲
آزیتا م.ز