حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۱
فروردين ۹۶

با اینکه بنظر میرسه که من خیلی سفر میرم و خیلی از کسایی که منو به نوعی میشناسن مدام به من میگن چقد سفر میری و فلان ، باید عارض شم که شاید من نسبت به اونایی که اصلا مسافرت جز زندگیشون نیست سفر زیاد میرم اما اصلا اونقدی نیست که دلم میخواد باشه ، شاید اگه دست خودم بود و میتونستم به تنهایی واسه زندگیم تصمیم بگیرم یه هیچهایکر (افرادی که همیشه در سفرن و تو سفر زندگی میکنن و سفر ارزون میرن ) میشدم ... حتما تا حالا کل که نه ولی بیشتر ایران رو دیده بودم شاید اصلا لیدر تور میشدم که همیشه تو سفر باشم... خلاصه میخوام بگم چقد سفر رفتن واسم مهمه ... 

همینجوری بود که چندین و چند ماه دنبال همسفر بودم به همه دوستهای دور و نزدیکم گفتم بلکه یه نفر پیدا شه باهام بیاد که اینبار تنها نرم اما نشد که بشه ... واسه همینم دوباره عزمم رو جزم کردم که تنهایی راهی بشم ، از اونجایی که زمستون بود و دوست نداشتم مقصدم هم سرد باشه ،میموند چند تا کشور گرمسیری که ما ایرانیا راحت میتونیم بهشون سفر کنیم .اول میخواستم برم هند ، یه مقداری در موردش خوندم و تورها رو بررسی کردم اما بعد از اینکه چند تا سفرنامه از هند خوندم نظرم عوض شد، حالا چرا؟ چونکه از آخرین سفر خارجی ای که رفته بودم یه سال و نیم میگذشت بعد با انجام دو تا اسباب کشی و از دست دادن پدرم تو این حین احساس خستگی روحی و جسمی میکردم و با تحقیقاتم نسبت به هند مخصوصا رفتن به سه شهر دهلی آگرا و جیپور متوجه شدم که هند رفتن درسته که خیلی هیجان انگیز و جالبه اما با توجه به شرایط کشورش یه سفره راحت و ریلکسیشن نیست ، حس کردم که اون موقع روحیه رفتن به هند رو ندارم ... از اونجایی که سال 93 هم مالزی رفته بودم ، تصمیم گرفتم برم تایلند... 

 

۱۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۴۸
آزیتا م.ز
۰۱
فروردين ۹۶

سلام :)

سلام کردم چون خیلییی وقته که ننوشتم ، یهو بی مقدمه نوشتنم نمیومد ! هیچ بهونه ای هم واسه ننوشتنم ندارم جز اینکه خودم تنبلی کردم و حسش نمیاد ، تازه از این ننوشتن خودمم خیلی ناخرسندم! اما دیدید گاهی آدم میفته تو یه سیکله از فردا این کارو میکنم از شنبه از بعد از سفر ، بعد از تولدم بعد از عید... یه چرخهء معیوب که هیچوقت فردای موعودش نمیرسه منم تو این مدت اوضاعم همین بود!
امیدوارم این غیبت کبری باعث نشده باشه که دیگه هیچکی اینجا رو نخونه ، همیشه گفتم بازم میگم من هیچوقت دفتر خاطرات نداشتم چون دغدغه ام نوشتن نبوده که از وجناتمم معلومه :))) از روز اول وبلاگ رو انتخاب کردم چون خونده شدن واسم مهمتر بود... پس مرسی که هستید و میخونید و کلی پیام واسم فرستادید که کجایی و چرا نیستی ! درسته که از بی معرفتیه خودم بهشون جواب ندادم اما خیلی واسم مهم بودن خیلییییی :دی
حالا مقدمه بسه دیگه ! شماچطور مطورید؟ عید شما خجسته باشه، سال نو واستون مبارک باشه و 
صد سال بِهْ از این سالها و این حرفها:))
 
 
عکس  حوالی بابلسر باغ میوه
 
من هر چی فکر کردم ببینم سال ٩٥ سال بدی بود 
یا خوب به نتیجهء مطلق نرسیدم ، ولی چند روز پیش به یکی از دوستام گفتم درسته پدرم فوت کرد و خیلیهای دیگه ، اما نامردیه اگه بگم سال بدی بود فقط خیلی سال شلوغی بود اونقد بالا پایین و بازی داشت که من یه روزم نتونستم بی خیال خوش یا بد رو مبل لم بدم خخخ ، خرافاتی نیستم اما خدایی سال ٩٥ مثل نمادش میمون خیلی ورجه وورجه داشت خیلی زود گذشت و خیلی شلوغ بود . 
اتفاقی که هشت سال منتظرش بودم بالاخره تو این سال افتاد ، کلی سفر کوچیک و بزرگ واسه من بهمراه داشت ، بالاخره اینکه دههء دوم زندگی منم توش تموم شد و حالا من در ابتدای سی سالگی ،سالی جدید رو شروع میکنم در حالی که سخت با خودم کلنجار میرم که صبورتر بشم و در مقابل مشکلات قویتر ، تصمیم دارم امسال تمام تلاشمو بکنم برای حل یه سری مشکلاتی که سالهاست با ماست ، نمیخوام چند ساله دیگه برگردم و به خودم نگاه کنم و ببینم که در مقابلشون به راحتی کنار کشیدم و شکست خوردم  میخوام ببینم که تلاشمو کردم حتی اگه برطرف نشدن... 
همهء سالها همین بوده ، مخلوطی از دقایق شادی و غم ، سخت و آسون ... امیدوارم امسال برای همه ما دقایقی که حس خوشبختی میکنیم زیاد باشه!! تن و روانمون سالم باشه ، جیبامون پر پول تا بتونیم ازش لذت ببریم... امیدوارم زندگیامون از گزند شیطانهای انسان نما، از حسد و تنگ نظری و بدخواهی ،از زخم زبونها در امان باشه ... اگر فکر میکنیم که دورمون رو چیزهای منفی احاطه کردن اولین قدم اینه که خودمون مثبت باشیم و از منفی بودن و منفی نگری دور شیم!! امسال هم مثل هر سال به خودم میگم که باید خوب باشم و خوبیها رو ببینم تا کمتر غصه بخورم و بیشتر شاد باشم... 
شاد باشید و دیر زی خوانندگان جان :-*
 
 
+ راستی ده روز مونده به عید رفته بودم سفر ، حتما تو برنامم هست که سفرنامه اش رو بنویسم چون خیلی سفر جالب و خوبی بود و نمیخوام خودمم فراموشش کنم! پس منتظر سفرنامهء کشور باحاله تایلند باشید :)
۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۰۵
آزیتا م.ز
۲۱
دی ۹۵

به زیبایی و خیرکنندگی آسمون خوزستان هیچ جای ایران ندیدم و دیگر هیچ..

 

عکس از خودم همین غروب

+ صرفا جهت تلطیف پست قبل :دی

۲۰ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۲۲:۵۵
آزیتا م.ز
۱۸
دی ۹۵

لعنت به غم ته نشین شدهء قلبم، لعنت به حرفهای نگفته به حرفهای نشنیده، لعنت به همهء نرونهای بدنم همون سلولهای همیشه پر از درد... چراغ خاموش ، سکوتِ خالی... یک روح سنگین ناراضی یک جسم ملتهب ارضا نشده... لعنت به من که هیچ کاری نکردم که کاری نمیکنم ، که گم میشم، که حتما یک روز میاید که تمام میشم... از بس که مرده ام و نشستمُ نگاه کردم.

۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۰۰:۳۲
آزیتا م.ز
۳۰
آذر ۹۵

آقا چه بساطیه ، هر سال بیش از پیش باید شاهد نوآوری ملت در مناسبتهای اینچنینی مثلا همین شب یلدا باشیم. چند سال قبلا تَرَک حتی یلدا مبارک هم مُد نبود، حالا از شونصد روز جلوتر یلدا مبارک رو با شعر و آواز میفرستن واسه آدم، هندونه هم که رسما شده نماد یلدا!!! آخه هندونه رو چه به زمستون چه به یلدا؟!! نه از نظر سلامتی نه از نظر قیافه هیچ رقمه این هندونه به یلدا نمیخوره که نمیخوره!!! مگه انار و کدو و لبو چشونه که لنگ هندونه رو از وسط تابستون کشیدن آوردن وسط چله زمستون مثلا :| حالا اینا هیچی!!  سبزی پلو با ماهی چی میگه تو شب یلدا؟؟ اینم صیغهء جدیده ک امسال رونمایی شده ... آقاااا این سبزی پلو با ماهی رو بذارید همون سر جاش ، شب عید نوروز خیلی خوشمزه و باوقار بمونه ، چرا لوسش میکنید؟؟ این صحیحه اخه؟ :/ تازه اینا هیچی شب گذشته در پیج یکی از دوستان شاخ اینستاگرام صحنه ای دیدم که اصلا چند دقیقه مات و مبهوت مانده و چندی بعد سر به بیابان که البته موجود نبود که بذارم زین رو سر به دسشویی گذاشتم خخخخ . عکس درختواره ای تزئین شده رو گذاشته بود ، زیرش نوشته بود اینم از درختِ شب یلدای ما!!!!!! •_• بیچاره یلدا از کِی تا حالا درخت دار شده؟؟ قبلا واسه شب یلدا عروسک ننه سرما درست میکردن ، حالا شما درخت تزئین میکنید؟!!!!!! بابا درسته که فاصلهء شب یلدا با شب کریسمس چند شب بیشتر نیس ولی این دلیل نمیشه یلدا درخت دار بشه خب!!  شما که وسعت میرسه هم یلدا رو جشن بگیر هم کریسمس به ما چه اصلا،  ولی یلدا رو با کریسمس قاطی نکن توروخدا ...  هم اکنون ما یلدایی داریم که با تابستون ، شب عید نوروز، کریسمس قاطی شده، حالا بگردیم خود یلدا رو بیابیم

 

چند تا توصیه ایمنی کنم و برم،اول اینکه بسیار نیکوست که تو شب یلدا اصلا شام نخورید چون حجم تنقلاته واردشده به شکم مبارک زیاده ، شام خوردن باعث سوهاضمه میشه! حالا اگه تنقلات نخوردید که شام رو با خیال راحت بخورید. دوم اینکه هندونه نخورید ، آقا هندونه تو زمستون همون قد که تو تابستون مفیده، مضره.. نخورید، اگرم خوردید خیلی خیلی کم بخورید... سوم اینکه خوش بگذرونید به هر بهونه ای، چه یلدا چه کریسمس :)) اینطور نباشد که عکسهای اینستاگرامی مان پر از شادی باشد اما دلمان تهی.. والا به غورعان.. چهارم من فقط خیلی با یلدا حال نمیکنم یا شما هم اینجوری اید؟؟ :)) الان بعضیا میان میگن تو ذوق نداری که از یلدا خوشت نمیاد، اما به ذوق ربط نداره ، به این ربط داره که از بچگی یلدا منو یاد خانوادهء از هم پاشیده کمبود دوستان صمیمی و تنهاییه مضاعف میندازه!! هر چی فکر میکنم از شب یلدا خاطره باحالی یادم نمیاد...انار با گلپر بخورید کدو با عسل ، کامتون شیرین لبتون خندون ، فالتون میمون تا برنامه بعد خدانگهدارتون ( چه شعری گفتم به به :))) )
۲۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۱۲:۵۶
آزیتا م.ز
۲۸
آذر ۹۵

اومدم یه تشکر ویژه از قارچها و بروکلی داخل یخچالم بکنم که طی ده روز گذشته سالم موندن و از اونجایی که من سه بار اوردمشون بیرون تا باهاشون غذا درست کنم ولی در کمال بی حوصلگی دوباره به طرف یخچال برگشته ، و با گفتن کلمهء فررررردا راهی مکان اولیه نمودمشون.. ایشان به امید رسیدن فردا و غذا شدن مانده بودند ( نتیجه اخلاقی : امید خوب است ) بالاخره بار چهارم ، فردای موعود رسید، و من کمال و جمال تشکر رو از سبزیجات نامبرده دارم که  سالم ماندن و با خراب شدنشان منو دچار یاس فلسفی نکردن.. 

 

 

در ادامه خدمتتون عارضم که این عادت که اکثریت قریب به اتفاق ما داریمش و در هنگام تنهایی ، خودمون رو تحویل نمیگیریم ، گشنه میمونیم یا غذای درست حسابی واسه خودمون درست نمیکنیم بسیار عادت ناپسندیه که بنده گرچه در گذشته ( زمان دانشجویی) به آن مبتلا نبودم اما در این روزها بسیار مبتلا شدم، و به قول دوستی که هر بار بهش میگم به خودت و سلامتیت برس ، بلند میگه : آزیتا، انگیزه، انگیزه، انگیزه، منم در جواب بهش میگم: میفهمم، میفهمم، میفهمم ... همه چیز به انگیزه بر میگرده اما از اونجایی که زیبایی باید در نگاه ما باشد نه در آن چیزی که بدان مینگریم( سخنی از بزرگان) انگیزه هم باید از ما باشد نه از طرف نیرویی خارجی.. بنده با آگاهی بدین موضوع بسیار از خود ناراضی ام که وقتی تنهام حتی حوصلهء پختن یک غذای حاضری در قامت نودل هم ندارم، همانا شرم بر من، شما مث من نباشید .
۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۵ ، ۱۵:۴۷
آزیتا م.ز
۲۶
آذر ۹۵

دیروز دختری سیاهپوش از رو به رو به سمت من میدویید  هر چی نزدیک تر شدم ، تندتر می اومد ، مستقیم اومد سمت ماشین، محکم کوبیدم بهش ، پرت شد، باورم نمیشد تو اون  تاریکی، گاز دادم رفتم، رفتم تو تونل ، سرعت ماشین کم نمیشد ، چشمم کامل باز نمیشد ، مثل وقتیکه اول صبح بیدار شده باشی، به زور یک چشمی رانندگی میکردم، تو خواب از خواب پریدم اما تو واقعیت نه.. خوشحال شدم ، خوابم برگشت به عقب ، اینبار دختر به سمتم اومد یا نیومد ، نمیدونم اما بهش نزدم... کاش این رانندگی هم به کابوسهام اضافه نشه.. :| 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۵:۱۶
آزیتا م.ز
۲۵
آذر ۹۵

صدای تگرگ از کانال کولر آمد ناگهان باریدن گرفتم، انگار که صد سال است چیزی ننوشتم ، انگار از اول چیزی نمی نوشتم.. انگار ماهها چیزی در مغزم یخ زده بود که با صدای تگرک تَرَک برداشت... از صبح سه بار تاریخ را نگاه کردم ، الان دوباره یادم نمی آید، ٢٥ آذر است ... ٤٦ روز پیش برادرم پشت تلفن گفت : بنده خدا فوت کرد، چرا نگفت بابا رفت؟ چرا نگفت بابا مُرد!؟ پشت تلفن یخ زدم ، بعد لرزیدم، بعد گیج شدم! سالها به مرگ پدرم فکر کرده بودم، قبلتر ها بیشتر! صدبار سکانسش را دیده بودم، هر بار نفهمیدم چه حسی است؟ اینبار اما دیگر واقعی بود... باز هم نفهمیدم چه حسی دارم؟ غوطه میخوردم بین احساسات متناقض... گریه کردم، خسته شدم، خاک سنگین بود، سبک شدم، دردی بنام پدر ، تمام شد. 

حالا انگار خیلی دور خیلی نزدیک گذشته ، این  روزها در بی حسی عجیبی ام، انگار هزار سال است کسی را دوست نداشته ام، نه دلتنگم نه بی تابم، بوی اسفند در خانه پیچیده، دود کردم، نکند بی حسی ام چشم بخورد، بی حسی بهتر از بغض است.. چند هفته پیش بود که درد عجیبی سراغم آمد ، برادرم فریاد میزد  و من انگار نمیشناختمش، بغض داشتم سرم دور زمین میچرخید، یک چیزی درونم تکه تکه میشد... حالا که لمس شده راضی ام، 
 
 
 
 
ابر سنگینی آسمان را گرفته اما صدای تگرگ که آمد دوباره کسی قلم دستش گرفت، توی سرم مینوشت مینوشت...سر درد گنگی دارم..برایم بی اهمیت است... افسرده نیستم ، غمگین نیستم، دلتنگ نیستم، انگار هیچ چیز نیستم ..اپراتور مخابرات کاری از دستش بر نمیاید، گفتم باران که میاید چرا سرعت نت به زوال میرود، خندید اما جدی گفت مسخره شاید باشد اما حقیقت است دقیقا همینطور است .
 خوشحالم که پاییز در حال تمام شدن است... نه برای اینکه پاییز را دوست ندارم برای اینکه به بهار نزدیکتر میشوم.. بهااار
۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۰۵
آزیتا م.ز
۲۴
مهر ۹۵

چند وقت پیش که رفته بودم کویر مصر ، درست موقعی که وسط دریاچه نمک بودیم و چند تا بطری آب معدنی خالی پرت شده تو طبیعت رو دیدیم، دوستم گفت جایی نیست که آدم ملحق بشه و طبیعت رو از آشغال پاکسازی کنه؟! بعد از اون من اومدم و کلی تو این صفحات اینترنت دنبال تور پاکسازی طبیعت گشتم که هیچ خبری نبود و هر چی پیدا کردم مربوط به قبل بود و تعدادشون هم خیلی کم بود ، تا اینکه بالاخره یه گروه بنام "رفتگران طبیعت " رو پیدا کردم... 

حالا در راستای پست قبل که از ریختن زباله و بی فرهنگی ملت نالیدم گفتم بد نیست که این گروه رو اینجا معرفی کنم ، شاید کسانی هم باشن که مثل ما دلشون بخواد این کار رو انجام بدن ولی ندونن که چجوری؟

این گروه با همین عنوان تو تهران و خیلی از شهرستانها فعالیت داره و معمولا هر جمعه و روزهای تعطیل برنامه پاکسازی دارن که از قبل جا و ساعتش رو مشخص میکنن و توی کانال تلگرامشون اعلام میکنن. البته یه سایت به همین نام هم وجود داره که من امروز که چکش کردم دیدم خیلی آپدیت نیست در حالی کانال تلگرامشون هر هفته به روزرسانی میشه و برنامه ها توش قرار میگیره ... متاسفانه من هنوز خودم قسمت نشده با این گروه جایی برم ، یا از تنبلی خودم یا از اینکه هر بار جور نمیشه ... اما بالاخره این کار رو انجام میدم... چون بنظرم عمل کردن خیلی ارجحیت  داره به حرف زدن و غر زدن ... این گروه اعتقاد داره که با پاکسازی طبیعت علاوه بر اینکه  اون منطقه تا حد بسیار زیادی تمیز میشه بقیه افراد هم با دیدن کار گروه متاثر میشن و به نوعی در دراز مدت فرهنگ سازی میشه... به امید روزی که همۀ ما خودمون به قدری به محیط زیستمون اهمیت بدیم که نه گروهی نه ارگانی برای پاکسازی و جمع آوری زباله از طبیعت و محیطمون لازم نباشه...

 

 

 

 

کانال تلگرام رفتگران طبیعت تهران

https://telegram.me/RTtehran

اینستاگرام :

https://www.instagram.com/rttehran

کانال تلگرام رفتگران طبیعت ایران:

https://telegram.me/RTiran

 

میتونید باهاشون تماس بگیرید و آدرس کانال شهر خودتون رو ازشون بگیرید البته توی کانال ایران برنامۀ اکثر شهرها رو قرار میدن ولی برای اطمینان میتونید سوال کنید.

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۱۶:۱۳
آزیتا م.ز
۲۳
مهر ۹۵
دیروز که بعد یه سفر دو روزه برگشتم به خونه ، فهمیدم که این جمله که میگن هیچجا خونه خود آدم نمیشه خیلی درسته اما از اون درست تر جملهء " هیچجا توالت خونهء آدم نمیشه " است ... خخخخ البته بجز حموم و توالت هتلهای ٥ ستاره اونم از نوع خارجیش نه ایرانی که خدایی بهتر از تولت خود آدم میشه ، بقیه اصلا نمیتونن حس دسشویی خونه آدم رو به آدم بدن ، توالت خونه یه آرامش و فراغ بالی داره که هیچجا نداره :))))
از بحث شیرین توالت بیایم بیرون ، شما چطورید ؟ خوبید؟ با تعطیلات چه کردید؟ رفتید دنبال هیئت و نذری یا نشستید تو خونه و صدای طبل گوش دادید؟ یا اینکه مث من فرار کردید به دل طبیعت ... دیروز که رد میشدم ، هیئت سر خیابونمون داشت بساطش رو جمع میکرد و داربستها رو باز میکرد ، واسه تکیه شون چند تا درخت نخل هم کنده بودن اورده بودن اینجا زده بودن، عایا این درست است که ادم واسه ده روز چند تا درخت رو از ریشه در بیاره فقط واسه قشنگی :/ ، چرا هر سال همه چی بدتر میشه عایا؟ نذری بخوریم آشغالش رو بریزیم واسه رفتگرها وسط خیابون ، اسمش میشه عزاداری؟ من که خسته شدم از بس که ناله زدم از این چیزها، تنها کاری که میتونم بکنم اینه که این روزها دور بشم تا نبینم... شما چطورین؟ خوبین خوشین؟ در سلامتی کامل به سر میبرید؟ 
 
 
در گویش مازندرانی به برکه آبَندون گفته میشه :) 
۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۳ مهر ۹۵ ، ۱۰:۳۸
آزیتا م.ز