حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۷
مهر ۹۵
یادم نمیاد دبستانی بودم یا راهنمایی، اما اون روز یکی از بهترین و دلنشین ترین و سبزترین خاطرات زندگیمه! از طرف مدرسه مارو برده بودن باغ ملی گیاه شناسی ایران ...  یادمه تمام مدت حسم مثل این بود که مارو بردن و از بهشت دیدن کردیم، اونقد با آب و تاب ازش تموم این سالها واسه خانواده ام تعریف کردم که اونا هم هنوز که هنوزه تحت تاثیر تعریفهای منن .
بازدید از این باغ برای عموم تا همین چند سال اخیر آزاد نبود ، و فقط حالت تحقیقاتی علمی داشت ، چند سالی هست که میگن به دلیل کمبود بودجه و افزایش هزینه ها درِ این باغ زیبا رو به روی عموم باز کردن... تو تموم دنیا باغهای گیاهشناسی وجود دارند که بهشون میگن botanical gardens و بازدید ازشون برای عموم آزاده و سالهاست که به همین منواله!!!  اما وقتی اسم ایران میاد ، پشت بندشم کلی بی فرهنگی میاد!! وقتی در یه باغ با این همه گونه های ارزشمند رو به روی ماها باز کردن خوبه که ما هم تو حفاظت ازش نقش داشته باشیم، رو درختها یادگاری ننویسیم ( دیده شد  :| ) سیگار نکشیم فیلترش رو نندازیم ( :| ) تخمه نخوریم پوستشو نریزیم ( :| آخه آشغال تخممممممه تو باغ به این مهمی و زیبایی ) یادم رفت بگم ، دیروز بعد از سالها باز رفتم به اون باغ که یکی از بهترین خاطره های زندگیمه و البته کلی برای رفتنش ذوق داشتم و خیلی خوشحالم که درش به روی عموم باز شد ، چون قبلا هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسه که باز بتونم برم توی اون باغ زیبا ... 
 
 
البته وقتی از طرف مدرسه برای بازدید ما رو برده بودن یه چند تا قسمتی که الان بازدید نداره هم برده بودنمون که یکیش گلخونهء کاکتوسها بود ، که واقعا حیف که اون موقع از موبایل خبری نبود و نشد از اون کاکتوسهای عظیم عکس بگیرم ، دومیشم باغ درختهای میوه بود.. 
مساحت این باغ ١٥٠ هکتاره که هر قسمتش رو به نوعی به یه اقلیمی اختصاص دادن ، مثل البرز و خزر ، زاگرس و توران ، آمریکا اروپا ، چین و ژاپن ، قفقاز و گونه های خاص اون مناطق رو توش کاشتن ... چند تا دریاچه و آبشار هم توی باغ هست و رفتن بهش میتونه یه روز عالی رو واسه ادم رقم بزنه ... 
در ادامه یه سری عکس ازش میذارم باشد که لذت ببرید ... 
۱۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۷:۲۶
آزیتا م.ز
۱۵
مهر ۹۵
یه زمانی بود من با قاطعیت میگفتم من اصلا آدم حسودی نیستم اما بعدا فهمیدم که نه خب همهء آدمها یه نقطه های حساسی دارن که ممکنه اونجا که میرسه کم یا زیاد حسودی کنن! از اون به بعد گفتم من آدم کم_حسودی ام خخخخ 
دو دسته هستن که من بهشون بسی رشک می ورزم ، اولی اونایی که باباهایی خیلی خوب دارن، یه باباهایی هستن که خیلییییی بابااند ، اونا!! که البته الان نمیخوام این بحث رو باز کنم ، دومی هم اونایی هستن که هر چی میخورن اصلا چاق نمیشن و یه وزن ثابتی دارن... که البته کار به اشتهاشون ندارم ، منظورم اون استعداد ذخیرهء چربیه که بدنه این افراد کلا در این زمینه بی استعداده. آقا من آنچنان به این دسته حسد میورزم که خدا عالمه!!! یه همچین موهبت الهی ای اونقد ارزشمنده که از نظر من اگه این فرد تمام ناکامیهای دنیا رو هم تجربه کنه بازم ناکام از دنیا نرفته! چرا؟ چون از بزرگترین و دم دستی ترین لذت دنیا که خوردن و آشامیدنه کمال استفاده رو برده بدون تحمل هیچگونه رنج و عذاب وجدان خوردن زیاد یا آب کردن چربیهای اضافه!! 
 
۲۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۰۹:۳۱
آزیتا م.ز
۱۳
مهر ۹۵
شما هم وقتی سبزیجات متنوع تو خونه دارید ، حس خوبی دارید؟ یا فقط من اینجوری ام؟؟ :))) اگه کیلو کیلو مرغ و گوشت تو فریزر باشه اما یخچالم خالی از سبزیجات باشه ، حس میکنم هیچی نداریم تو خونه •_• 
 
 
 
دو شب پیش مهمون داشتیم ، یه زن و شوهر جوان  که برای کار تحقیقاتی آقاهه ، شش ماه رفته بودن سوئد ، بعد سر میز شام تعریف کردن که اون یه هفتهء اول قبل از اینکه گوشت حلال پیدا کنن ، همش نودل میخوردن ، بعد که گوشت حلال پیدا کرده بودن همش ماهیچه میخوردن!!!! من گفتم چرا؟؟ گفت اخه اونجا نون یا مثلا نوشابه خیلی از اینجا گرونتر بود ولی گوشت هم قیمت اینجا بود و خوراک به صرفه ای محسوب میشد واسه خوردن ... اما علامت سوال بزرگی در ذهن من نقش بست که اتفاقا نپرسیدمش چون دیدم صلاح نیس! اونم این بود که وقتی این همه تنوع در خلقت میوه جات و سبزیجات هست چرا آدم بدون گوشت در مضیقه باشه !!؟؟ درسته ذائقه ما ایرانیها به خوردن گوشت خیلی عادت کرده اما از نظر من تنوع غذاهای سبزیجاتی خیلی خیلی بیشتر از غذاهای گوشتیه!! اونقدری هست که آدم یه هفته فقط نودل نخوره :))))تازه چطور همش ماهیچه خوردن خسته کننده نیس اما غذای سبزیجاتی خوردن خسته کننده میشه؟؟  پیش خودم فکر کردم اگه من جای اونا بودم و یه هفته دسترسی به گوشت نداشتم چه میکردم !!؟ اتفاقا از این فرضیه خیلی خوشم اومد ، حس کردم چقد آدم رو وادار به نوآوری در آشپزی میکنه ... یه اصطلاح انگلیسی هست که میگه ( think out of the box) که یعنی خارج از چارچوب فکر کن یا به شیوهء جدید فکر کن ... خوبه که ما یاد بگیریم در تموم موارد ریز و درشت زندگیمون جدید فکر کنیم، جدیدتر از نوعی که بهمون یاد دادن ، یا به خوردمون دادن یا شرطی شدیم!! ، شاید اون موقع بعد از سالها ببینیم که از خودمون آدم مدرن تر ، منعطف تر، آگاه تر و حتی بهتری ساختیم .. باز رفتم بالا منبر..، نمیدونم  چی میشه از سبزی میرسم به راه زندگی ، ولی میرسم دیگه ، شما سخت نگیرید خخخخ
۲۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۱۳:۱۵
آزیتا م.ز
۱۲
مهر ۹۵
١٠٠٠ روز از روزی که وبلاگم تو بلاگفا ف. یلتر شد و اومدم به بلاگ گذشت ، یادمه اون روزها چقد اومدنم به بلاگ مخالف داشت ، همه غر میزدن نمیتونیم از لیست دوستان بلاگفا بخونیمت ، اینجا شکلک نداره ، اینجا بی روحه و هزار دلیله دیگه واسه غر زدن ، اما من اینجا موندم ، تا جایی که خیلیها بلاگی شدن ... :) 
درسته که این روزها خیلی کمتر از سابق مینویسم اما وبلاگم همیشه واسه من یجای محبوب بوده ، شاید این روزها خیلی کم کامنت میگیرم اما از اینکه خونده میشم لذت میبرم ، تک تک شماهایی که هنوز منو میخونید واسم مهمید و وقتهایی که یه مدت سر و کله ام پیدا نیست ، نسبت به شما عذاب وجدان میگیرم... شاید نوشتنهام کم شده اما از همون بچگی نوشتن واسه من یه امر حیاتی بوده ، نمیتونم ننویسم. یه چیز جالب ، شایدم خنده دار در مورد من اینه که من هیچوقت تو زندگیم دفتر خاطرات نداشتم حتی اون موقع که مُد بود!واسه یه بارم تو دفترچه یا سررسید ننوشتم... دبستانی هم که بودم واسه دوستام داستان مینوشتم ، هر چند وقت یبار میدادم بخونن، بعضی از داستانهاشم دنباله دار بود، هنوز اسم شخصیتهای داستانهام یادمه :)) انگار از همون موقع واسم مهم بوده که چیزهایی که مینویسم رو کسی بخونه :)) مرسی که هنوز هستید با این همه قطع و وصلیه من خخخخ !! 
 
تشکر ویژه از Ali.A واسه یادآوری روز هزارم وبلاگ :)
۲۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۰۰:۳۴
آزیتا م.ز
۰۹
مهر ۹۵
بطور عجیبی تو چند ماه اخیر زندگیم رفته رو دور تند ، یه حسی که انگار من هر چی تندتر میدوام که یکم جلو بیفتم شاید یه روز استراحت کنم ، اونم تندتر دنبالم میاد ، هم احساس خوبی داره هم اینکه گاهی حس میکنم خسته ام ، میخوام مثل رضا صادقی داد بزنم وایسا دنیا من میخوام پیاده شم خخخخخ اما از طرفی هم نباید وایسم یا پیاده شم ، دلم میخواد زودتر برم و برسم !!! 
چشم انداز چند ماه روبه روم خیلی استرس زا و بلبشو میباشد و هر بار هم که با مامانم حرف بزنم  کوهی از استرس رو سرم آوار میشه !! از بس که خداوند مامان منو عجول و بی صبر و طاقت آفریده!! جدای از مسائلی که به خودی خود مضطرب کننده هستند یک سری مسائل بلاتکلیف ذهنی هم هست که مزید بر علت میشن .. 
خلاصه خواستم بگم این روزها خیلی مُستَرِس ( اسم فاعل از ریشه استرس :))))) یعنی ته ترکیب ادبیه) هستم در عین اینکه زندگی هم بدجوری رو دور تنده و البته منم انرژی دارم ، اما از اونجایی که اینرسی سکون در ماتحت انسانها بر انرژی جنبشی غلبه داره ( فیزیک یادت هست؟) ترجیح منم اینه که زندگی کمی آرام تر با اینجانب رفتار کنه و از مادر محترمه هم که البته اینجا رو نمیخونه و کاش میخوند چون سختترین کار دنیا برای من حرف زدن با مامانمه ، تقاضا دارم که اینقد منو هول نکنه :| .... 
.
.
.
 
 
 
اصلا این شر و ورهای بالا رو فراموش کنید و به من بگید تا حالا سوشی خوردید؟ عایا دوست داشتید یا نه؟ اگه اره چرا ؟ اگه نه چرا؟ چرا بعضیا عاشق سوشی اند؟؟ :| چرا من درکشون نمیکنم ؟!!! :/ دیشب تو جشنواره غذای خیریه رعد بالاخره طلسم سوشی رو شکستم و خوردم ، خب البته مزه همون سالمون خامی رو میداد که قبلا خورده بودم .. هیچ چیز جذابی هم واسم نداشت .. چرا نصف مردم دنیا واسه سوشی میمیرن ؟؟
 
 
 حالا امروز روز اخر جشنواره غذای خیریه رعده اگه دوست داشتید برید تا ساعت ١١ شب هم هستن ... یکم واسه اطلاع رسانی دیر شده ، ببخشایید!در هر حال جمعه عصر فرصت خوبیه بنظرم. 
 
 
دیشب خیلی دلم میخواست از این همبرگرها بخورم ، جمع موافق نبود، نخوردیم اما بوش دیوونه کننده بود ، شما برید جای من بخورید واسه من تعریف کنید ... :دی 
۱۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۳:۰۱
آزیتا م.ز
۰۴
مهر ۹۵
تمام ٥٠ کیلومتر روی صندلی عقب ماشین به زور دراز کشیده بودم و از پنجره بالا سرم همونقدری که معلوم بود زل زده بودم به اون همه ستاره ای که تو آسمون شب معلوم بودن، اون همه ستاره ای که ممکنه تو هیاهوی شهری سالهای سال نبینیشون و از یاد ببریشون ... فکر کنی که نسل ستاره ها منقرض شده در حالی که اونا همیشه اونجا بودن و هستن و خواهند بود اما این تویی که تو شلوغی و دغدغه هات ستاره ها رو گم کردی! 
حس کردم چه خوبه که الان دراز کشیدم و دارم ستاره ها رو میبینم ، مهم نیس چند تا چیز نگران کننده وجود داره که یهو حالمو بهم میریزن ، چند تا نکته ناامید کننده همین الان تو همین ماشین کنارم هست ! حس کردم حالم خوبه ... الان مدت طولانی ای هست که همراه حسِ حالم خوبه حس هراس هست حس ترس... انگار هر بار حس کنی حالت خوبه دنیا همهء عزمشو جزم میکنه که بهت ثابت کنه ، نه اونجوری هم که فکر میکنی همه چیز روبه راه نیس، راحت نیس و قرار هم نیس که راحت ازشون گذر کنی... حالا حس ترس شده همراه همیشگیه حسِ حالم خوبه و بیخیال تلخیها... شاید همیشه همین بوده؟؟ اگه نه ، چرا سهراب سپهری هم وقتی خیلی حالش خوب بوده و در حال لذت بردن ، یهو گفته : نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه؟؟چه کسی پشت درختان است؟ 
اما من اینجوری ام ، هر چقدرم که بترسم از اندوهی که ممکنه از پس کوه سر برسه، نمیتونم حسِ حال خوب رو از خودم بگیرم ، وسط همهء دغدغه های روزانه و ماهانه و سالانه، شاید از اونم مهمتر ، میون همهء روزهای غمناک و غبارآلود ، چند دقیقه حس خوب داشتن شاید یه زنگ تفریح باشه برای ادامه دادن... 
 
 
+ یادم هست خیلی وقته ننوشتم ... یادم هست بی معرفتیه اینجوری ننوشتن یادم هست شمارو یادم هست همه روزهای خوبه اینجا رو.. یادم هست ... 
۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۴
آزیتا م.ز
۳۰
مرداد ۹۵
چند وقت پیش که مریض شده بودم و یه سرگیجه مداوم داشتم و خیلی طول کشید تا رفت و آخرم نه دکترها نه خودم نفهمیدیم چم بوده ، یه چیزی که حالمو بدتر میکرد غذا خوردن بود ، مثلا صبح که از خواب پا میشدم و معده ام خالی بود حالم بهتر بود و سرگیجه هم خیلی کم یا اصلا نداشتم اما بالافاصله بعد از اینکه صبحانه میخوردم شروع میشد، این بود که کم کم میلم رو به صبحانه از دست دادم ، یه روزهایی میشد از صبح تا شام هیچی نمیخوردم که از شر سرگیجه خلاص بشم :/ بعد چند روز فقط میوه خوردم ، وقتی یکم میوه میخوردم حالم بهتر بود ... خلاصه اون روزها گذشت اما بی میلی من نسبت به صبحونه همراهم موند ... 
چند وقته که صبح ها جای صبونه شِیک میوه یا همون معجون درست میکنم و میخورم ، اولین بار فکر کردم شاید اینجوری زود گرسنه بشم اما بعد فهمیدم نه خیلی بیشتر و بهتر و سرحالتر نسبت به صبونه های معمول و طولانی آدم رو نگه میداره.. این فصلم که عالیه وفور میوه :)) مثلا انبه و شیر و طالبی و شیر ، انجیر و شیر یا همون شیر موز خودمون... یه چند تا دونه خرما و یه هفت هشت تا دونه بادوم پوست گرفته ، میریزیم تو مخلوط کن بعدم صبونهء خوشمزهء ما آماده است.. 
 
 
 
از اونجایی که بهترین زمانِ خوردن میوه ها وقتی که شکم خالی باشه پس گزینهء خیلی مناسبی واسه صبحانه هستن در حالی قند و ویتامینشونم صبحها آدم رو سرحال میکنه .. و از همه مهمتر اگه از خوردن صبحانه های تکراری خسته اید تا دلتون بخواد میتونید تو درست کردن مخلوطهای میوه ای خلاقیت به خرج بدید ... 
 
 
۴۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۵۵
آزیتا م.ز
۲۸
مرداد ۹۵
تو پست دیروز عکس نوشیدنی جو گذاشتم گفتم یکم در موردش بگم شاید ندونید. همه جای دنیا آبجو بدون الکل یا همون none alcoholic beer گرونتر از بقیه مدلهای الکل دار هستش چون یه مرحله اضافی به تولید کننده تحمیل میکنه تا الکل تولید شده تو فرایند ایجاد آبجو رو ازش بگیره ، در نتیجه این مدل نوشیدنی جو یا همون ماءالشعیری که ما تو ایران فراوون داریم گرونترین مدل آبجو هستش !
این نوشیدنی بخاطر اینکه از جو تولید میشه سرشار از انواع ویتامین ب است که واسه پوست و مو مفیده و البته بخاطر استروژن یا هورمون زنانه ای که داره چاق کننده است اما برای خانمها بیشتر از آقایون مفیده در حالی که بیشتر خانمها از خوردن دلستر ساده یا کلاسیک امتنا میکنن که سخت در اشتباهن! آبجو طعم دار اونم با این طعمهای عجیب و غریب فقط تو ایران تولید میشه اونم بخاطر اینکه مردم از اسانس استقبال میکنن تا مزهء اصلی ، دلسترهای طعم دار نسبت ضررشون به خاصیتشون خیلی خیلی بیشتر ، مملوء از اسانسهای شیمیایی و شیرین کننده های مصنوعی و یا شکر هستن که خودشون عامل حساسیت ، سرطان و ... پس اگه میخواید دلستر طعم دار بخورید همون بهتر که نخورید، خیلیها فکر میکنن نوشابه نمیخورن جاش دلستر میخورن یه گام برداشتن به سمت خوردن غذای سالم ، اما همونجور که گفتم دلستر طعم دار هیچ کم از نوشابه نداره! خیلی وقت بود تو دلم مونده بود اینو بگم ، کلا هیچ چیز اسانس دار نخورید! لطفا موقع خرید توجه بنمایید دوستان جان!
یادمه سالها پیش پسرخاله خودم صورتش پر از جوشهای وحشتناک بود و هیچ دکتری هم نمیتونست کاری کنه که یه دکتر بهش گفته بود بیخودی قرص و فلان نخور برو خودتو ببند به ماء الشعیر ، اون زمان بهنوش تولیداتش تو شیشه های قهوه ای بود و فقط هم همون نوشیدنی جو اصلی بدون اسانس رو تولید میکرد ، پسرخالم خودشو بست به نوشیدنه اینا باورتون نمیشه یک ماه بعدش صورتش چقد خوبتر شده بود چند ماه بعد که کلا صافه صاف شده بود یه چیزی شبیه معجزه اصن...
 
پدر خودم برای دفع سنگ کلیه ماءالشعیر میخورد که اونم خیلی مفید واقع شد... 
تنها بدی که آبجو داره گازشه که اگه اونم نداشت همش میشد خاصیت ، اما کلا در خوردن هر چیز اعتدال رعایت کنیم عالی میشه ! 
یه چیز جالب دیگه که واسه سرو کردن نوشیدنی جو بهش دقت میشه تو تمام دنیا البته بجز ایران خخخ اینه که آبجو باید خنک و تگری سرو بشه و از اونجایی که توش یخ نمیریزن باید خودشو سرد سرو کنن، قانون سرو نوشیدنیها اینه که تو بعضی نوشیدنیها نمیشه یخ ریخت بعضیها رو با یخ مختصری سرو میکنن و بعضی رو مثل کوکاکولا با یخ فراوون! مثلا شراب(wine) گرم سرو میشه ، و تو رستورانهای باکلاس یا هتلها شیشه اش رو قبل از سرو میذارن تو سطل یخ که فقط یکم از گرماش کم بشه وگرنه زیاد خنک نمیشه، کلا طعم شراب وقتی گرم باشه مشخص تر و دلچسب تره، حالا نیاید بگید استغفرالله اینا چیه میگه، اونایی که دوست دارن که هیچ اونایی هم که دوست ندارن صرفا جهت اطلاعات عمومی بخونن. 
 
 
نوشیدنی جو هم بدون یخ سرو میشه اما تگری ، خودش رو که سرده سرد میکنن و واسه اینکه گواراتر باشه لیوانهایی که قراره تو اونا سرو بشه هم میذارن فریزر، اره لیوان خالی رو میچینن تو فریزر ، بعد موقع سرو آبجوی خنک رو میریزن تو اون لیوانهای یخ زده ، اینجوری نوشیدنی هم دیرتر گرم میشه هم گواراتره، این روش رو میتونید تو خونه با همین دلسترهای صفر درصد ایرانی امتحان کنید اون وقت میبینید چقد بهمه بیشتر میچسبه :) ! فقط لدفن اسانس دار نباشه، اگه خیلی با مزه اش مشکل دارید میتونید کمی لیموی تازه توش بچکونید ... در کنار آبجو بخاطر طبع سردی که داره پسته که طبعش گرمه میذارن تا موقع خوردنش کمی طبعش معتدل بشه و البته خب خیلی هم بیشتر میچسبه... تا برنامهء بعدی خدا نگهدار :))))
۲۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۲۸ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۲
آزیتا م.ز
۲۷
مرداد ۹۵
امروز یکی از دوستام سر صبحی بهم پیام داده بود که خجالت نمیکشی یه ماهه وبلاگ رو بی خبر ول کردی رفتی ، چه وضعشه و فلان ...ارل خیلی برام جالب بود که امار روزاشو داره دوم راست میگفت، خودمم هر روزی که کامنتها رو ریفرش میکردم و احوالپرسیها و جویای حال بودن بعضی از دوستان باوفا رو میدیدم ، یجوره بدی عذاب وجدان میگرفتم ! عذر تقصیر... 
بقول دوستم اسباب کشی که سخت نیس ملت چند نفری دست به دست هم راحت اسباب کشی میکنن ، بقول راننده وانته چند شب پیشا وقتی منو در حال از حال رفتن از خستگی و کمر درد دید گفت والا نمیفهمم اسباب کشی که تفریحه -_- اما واسه من از بچگی اسباب کشی سخت بوده، نه اون موقع چد نفری بودیم یه مامان بیچارم بود و یه اسباب کشی نه الان خودم چند نفری ام... کار ندارم اسباب کشی کلا خر است ، تنهایی و دست تنها خرتر است! همچین رُس آدم رو میکشه که نفهمی از کجا خوردی... 
خداروشکر این یه ماه بدو بدو تموم شد اما هنوز من تو استرسش موندم ، هنوز مونده به اون آرامشه برسم ... میگن کائنات موجودات رو با نقطه ضعفاشون امتحان میکنه از اول آرزوم بود سالها تو یه خونه زندگی کنم اما تقدیر تو چشمام زل زد گفت برو بَبَ از بچگی این نوزدهمین خونه ایه که توش ساکن شدم... و مطمئنا آخرین خونه هم نیس ... تقدیر من اینجوریه که به زودی از اینم برم جای دیگه شرط میبندم.
 
 
 
آقا آبجو صفر درصده با پسته بزنید خنک شید... 
همین الانه الان
۱۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۲۸
آزیتا م.ز
۲۷
تیر ۹۵
دیروز رفته بودم امور دانش آموختگان ادارهء کل امور دانشجویان وزارت علوم ، از اسمش که احتیاج داره یه تریلی وظیفه حملش رو به عهده بگیره که بگذریم ، اولین مکان دولتی ای بود که یه عالمه کارمند خوش اخلاق اونجا دیدم، با اینکه اکثرشون سرشون شلوغ بود و تند تند مشغول بودن اما با لبخند و روی گشاده و صدای عاری از  زور و اجبار جواب آدم رو میدادن، حتی باورم نمیشد که خانومه با لبخند بخاطر معطلی چند دقیقه ای من ازم دوبار عذرخواهی کرد، دم در آبجوش و چایی و لیوان کاغذی بود ، اون ور آبسردکن با آب تصفیه شدهء خنک ، احترام به ارباب رجوع داریم مگه؟ آیکون آزیتا با شاخهای در اومده :))) 
اولین اتاقی که رفتم توی طبقه سوم متعلق به یه خانم بود که سریع نظرم به گوشهء اتاقش جلب شد، پر بود از گلدونهای بزرگ و کوچیک و رنگ و وارنگ با گیاههایی که به شدت سر حال بودن ، پیش خودم فکر کردم چه خانم باحالی که اتاقش رو که بیشتر ساعات روزش رو اونجا سپری میکنه اینقد سبز کرده ، بعد رفتم به اتاق بعدی و بعدی و بایگانی و چند تا اتاق دیگه، چی دیدم؟؟!!! همهء اتاقها پر بود از گلدونهای سبز سرحال ... خدای من، گیاه نگه داشتن تو امور دانش آموختگان وزارت علوم یه سنت بود انگار... همهء گیاهها هم معلوم بود سالهاست که اونجا هستن و حسابی رشد کردن و حالشون خوبه، میگن گیاهانی که صاحبهای خوش خلق دارن خوب رشد میکنن و باز میگن آدمهایی که کنار خودشون گیاهان سبز دارن خوش خلق میشن، کدوم؟ شایدم هر دو... 
 
 
ای اون کسی که کاری کردی که منو انداختی تو دردسر مدرک المثنی گرفتن ، از هیچ دعا و نفرین بدی که بلدم برات فروگذار نیستم اما بازم جای شکرش باقی که اداره امور دانش آموختگان از اون اداره هایی نبود که برای رفتن بهش باید کفاره پس داد. 
سبز باشید :)
۲۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۱۳:۲۴
آزیتا م.ز