۰۷
ارديبهشت ۹۴
خودم میام در وبلاگم ، غمم میگیره! شماها چی میکشین!؟ بمیرم براتون :)))) الکی مثلا نوشته های من خیلی خواهان دارن ، خخخخ
یادمه یه روزهایی بود روزی دو تا پست میذاشتم یکی صبح یکی عصر تازه گاهی دلم میخواست سومی هم بذارم ، خودداری میکردم که ملت نگن چه پست دونه وبلاگش از پاشنه درومده :))) هعیییی جوونی کجایی که یادت بخیر ، الان از آخرین پست چِسقِله ای ( یعنی همچین پست درست و حسابی ای هم نبوده) که گذاشتم ،تقریبا دو هفته میگذره ولی دستم به نوشتن نمیره! میگن نویسنده ها برای نوشتن همیشه از یه احساسِ شدید بهره میبرن ، یعنی یا از غم و خشم ونفرت و دلتنگی یا از شادی و عشق و تحول و کامیابی ، انرژیِ نوشتنشون رو تامین میکنند! حالا من که خودم رو قاطی نویسنده ها نمیدونم ولی اینو میدونم که این روزها خط زندگیم مث خط ممتدِ مرگ ، صاف و یکنواخته ! نه اتفاق خوشایندی نه احساسِ اندوهناک شدیدی ، شایدم من دچار بی تفاوتی شدم یا میشه گفت سنسورهام سِر شدن دیگه حال و حوصله ندارن از جزئیات و ارتعاشاتِ ضعیف انرژی بگیرن. خلاصه که جونم براتون بگه همون یه ذره حسِ به اشتراکْ گذاری ، خواهیمونم با اینستا ارضا میشه و انگار بی حفاظ سرش بی کلاه مونده!
از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون دلم برای بی حفاظ پر رفت و آمدُ حوصلهء سرِ کوکه خودم تنگ شده ... تنها خبر جدیدی که این روزها از خودم دارم اینه که هفتهء پیش بنده با همان آنِ عمل کردهء نامبارک خودم ، در پیاده رو ، زمین خورده و آه از نهادم در آمده و هم اکنون به دردمندیه گذشته برگشته ام و بسی برای کانِ بیچارهء از دست رفتهء خود و آن همه رنج عملی که پارسال متحمل شدم و تلف گشته افسوس و غصه میخورم همی! سخته آدم نتونه طاقباز بخوابه خیلی سخته، اونوقت انتظار نداشته باشین من پست بذارم ، چون من مجبورم طاقباز بخوابم و با موبایلم تایپ کنم ، میفهمیــــــــید؟؟؟ اگه فکر نمیکردید رابطهء مستقیمی بین آنِ مبارک با پست در کردن هست، سخت اشتباه میکردید، بعله :))))
۹۴/۰۲/۰۷