حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo

۱۰۰ مطلب با موضوع «سوز و گدازهای آزیتا» ثبت شده است

۱۰
ارديبهشت ۹۳

اگر روزی دختری داشته باشم، حتما قبل از اینکه به سنِ عشق و عاشقی برسد، کتابِ داستانِ زندگیِ خودم را خواهم نوشت! آن وقت کتاب را بطور خام و بدون سانسور دستش خواهم داد تا بخواند. خوشم نمیاید از آن مادرهایی باشم که مدام در گوشِ بچه هایشان نصیحت زمزمه میکنند ... که مطمئنا بچه ها برایِ نصیحتها تره خُرد نخواهند کرد که هیچ...آن وقت مادرشان هم به چشمِ یک زهرماری نگاه میکنند که ره به ره در حالِ حالگیری میباشد...مینویسمُ دستش میدهم تا خودش بخواند که ببیند وقتی دلِ آدم جوان است چقدر احمق است...که وقتی دلِ آدم جوان است چقدر تشنۀ محبت است ، درست مثل بچه ای که با یک آدامس خر میشود...با یک کلامِ محبت آمیز خر که هیچی عاشق میشود...که آن روزها که آدم جوان است چقدر عشق جدی به نظر میاید..چقدر خوشایند خود نمایی میکند..که آدمها مثل آب خوردن عاشق میشوند و میپندارند با این عشقشان میتوانند دنیا را فتح کنند ...درست در آن لحظات چنان قدرتی در خودشان احساس میکنند که خیال میکنند کُل کائنات فقط در حالِ چرخیدن به دور محورِ همین عشق هستند..عشقی که اگر باشد همه چیز است و اگر نباشد هیــــــــچ! آدمها وقتی جوانند فکرهایِ خامی میکنند...در کتابم خواهم نوشت که من هم روزی چقدر عاشق بودم ، مینویسم که همه حق دارند عاشق شوند...همه حق دارند در یک حماقتِ خودخواسته غوطه ور شوند و از آن لذت ببرند و حتی خود را تباهِ آن کنند..مینویسم که مادرت این چیزها را میفهمد..که مادرت هم روزی عشقِ جوانی اش را جدی گرفته بود..که چه شبهایی برایش زاری کرده بود که چقدر برایش دعا کرده بود که فکر میکرده اگر این عشق نباشد او هم نیس..که فکر میکرده با این عشق ، بی شک خوشبخت ترین دخترِ دنیا خواهد بود!! اما چه.. اما عشق زیبا بود ، دل انگیز بود..مثل غروب خورشید که از طلوعش زیباتر است...که آدم را مسخ و مسحور میکند اما بعد از هر غروبی تاریکیِ شب است...دخترم به غروبها دل نبند با غروبها عاشق نشو...بعد از غروب همه چیز در تاریکیِ عمیقی فرو میرود..و من طاقت رنج کشیدنِ دلِ کوچولویِ تو را ندارم!


شوش دانیال
90.11.1



در ادامه میتونید شعری از خودم با صدای خودم رو به سمع و بصر برسونید...

۴۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۱۷
آزیتا م.ز
۲۴
فروردين ۹۳

از همه لوله هایی که آب میدهند ، بیزارم! از تمام شیرهایی که چکه میکنند نیز هم! نشتی دادن ، ینی یک خرابیِ بزرگ! اصلا از قدیم گفتن کسی کارش درست است که جایی بشیند که نم زیرش نرود یا اصلا کسی که نم پس ندهد هم در آینده لابد کار دُرُست میشود! اصلا هر چی نمُ نشت است گند میزند به زندگیِ آدم! یک سوراخِ کوچک همچی نمه نمه گه میزند به یک زندگی که اصن نمیفهمی از کجا خوردی!

۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۴ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۲۰
آزیتا م.ز
۱۹
فروردين ۹۳
۲۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۳۲
آزیتا م.ز
۱۵
فروردين ۹۳

دیدید وقتی وبلاگ نویسها ناراحتن، دلخورند یا غمگینند تند تند آپ میکنند!؟ بیشتر مینویسن؟ اما آزی برعکسِ! آزی وقتی رو به راه نیست وقتی احساس سر خوردگی میکنه وقتی دلمرده است وقتی احساسِ اسارت میکنه وقتی حس میکنه اختیار هیچ جایِ زندگیش رو نداره ، نمینویسه! شاید چون هیچ وقت دلش نخواسته ساطعِ انرژیِ منفی باشه شاید همیشه خواسته اطرافیانش رو بخندونه احتمالا موقع تولد لقبِ تلخکِ دربار رو بهش دادن!!! 

۳۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۴۴
آزیتا م.ز
۱۰
فروردين ۹۳

وقتی خاکستری باشی، وقتی از غصه نفست هر پنج دقیقه بگیرد، وقتی کتفِ چپت تیر بکشد، وقتی صبح با حالت تهوع از خواب بیدار شوی... وقتی تکِ تکِ سلولهای بدنت غمگین باشند آن وقت است که حتی مهمانیِ رنگها در میدانِ تره بار تجریش هم حالت را جا نمی آورد.. گوجه سبز و چاقاله بادوم هم خوشحالت نمیکند! توت فرنگیها کج و کوله به نظر میایند! عطر سبزیِ تازه خُرد شده هنوز مست کننده است اما جای اینکه خوشحالت کند، غمگینترت میکند! اصلا انسان موجود عجیبی است ، وقتی غمگین است لامصب جون به جونش کنی آدم نمیشود! غصه موجودِ قُلدری است، همچین با چوب و چماق میفتد به جانت که اگر صد نفر کتکت بزنند اینجوری کوفته و خموده نمیشوی!!! 

همین الان

پُشتِ پنجره

۲۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۰۱
آزیتا م.ز
۰۸
فروردين ۹۳

از نظر من انسانی خوشبخت است که یک نفر را داشته باشد تنها فقط یک نفر را داشته باشد که وقتی حالش خوش نیست که وقتی ناراحت است که وقتی تک تکِ سلولهای بدنش افسرده شده اند ، شادش کند! و برعکسشم صادق است! نه آقا صادق ها نع! ینی بر عکسشم صدق میکند!

یعنی انسانی خیلی بدبخت است که کسی را داشته باشد که وقتی داری با تمامِ قوا سعی میکنی که خوب باشی که عین آدم زندگی کنی، استاد این باشد که اَه کند در حالِ روحیت! یه همچین آدمی ، خیلی بدبخت است! دیدم که میگم ها! دیـــــــــــــدم! تازه از اون بدترش این است که یک نفر هم نباشد ، تازه چند نفر هم باشند! لطفا فاتحه ای برایِ یه همچین آدمی ختم کنید! چون احتمالا از بدبختی مُرده است دیگر! دیگه خلاصه از ما گفتن بودُ از شما هم نشنیدن!


آزی در حالِ عرِ روحی

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۸ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۴۳
آزیتا م.ز
۰۷
فروردين ۹۳

شهر شهــــــرِ فرنگ است، از همه رنگ است! آدمهایِ این دنیا با اینکه خیلی بهم دیگر شباهت دارند در عین حال میتوانند پُر از رفتارهای متفاوت باشند! از نظر من ذاتِ آدمها یا بهتر بگویم DNA همۀ انسانهای روی زمین طوری خلق شده است که خوب بودن برایشان خیلی سخت تر از بد بودن است! آدمها خیلی راحت میتوانند بد باشند، عصبی باشند! لج کنن! خودخواهی کنند! گَنده دماغی کنند و به معنای واقعی خیلی راحت میتوانند در یک شرایط نه چندان بد زود اخلاقشان عن شود! اما بر عکسش چطور؟ حالا اگر یک آدمی دَمَق شد! یا چیزی بر خلافِ میلش شد که حالش گرفته شد! خر بیارُ باقالی بار کن! مگر درست میشود؟! مگر خوب میشود؟! 



یک شهرِ فرنگِ دیجیتالی

دیشب :)

۲۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۴۸
آزیتا م.ز
۲۵
اسفند ۹۲

آزی: آقای همکار این متن رو ایمیل کرد واسم و گیر داد که بذارش تو وبلاگت.من اصلا برام اهمیتی نداشت که بخوام جوابی به کسی بدم، اما آقای همکار خواهش کرد منم قبول کردم!

بخونید

قضاوت با خودتون :)


سلام

من آقای همکار هستم.

واسه پست "گوشهای خود را به ما بسپارید (9)" یه بنده خدایی به اسم "رهگذر" این کامنت رو گذاشت: "خاک بر سر خودت و اون همکار گوه تر از خودت فک کردین خیلی با نمکین چندشای عوضی اینا حرفای بی پرده نیست اینا حرفای از سر زیادی فشار اومدن به شما عوضیاست".

این کامنت خیلی من رو ناراحت کرد و خواستم جوابم رو به ایشون داده باشم.


آقا یا خانوم رهگذر
نمیدونم چرا امثال شما تا میخوان دو کلمه حرف بزنن چهار تا فحش و بد و بیراه هم قاطی جملاتشون میکنن! به هر حال شمایی که ادعای نجابت و دینداریت میشه لطفا این حدیث امام رضا رو فراموش نکن که: "نزد خداوند، کافر خوشرو از مومن ترشرو عزیزتر است!"
خوبه به جای جمع آوری دوستان تو این محیط صمیمی بریم تو فیسبوک و امثال فیسبوک، عکس های لخت خودمون رو بذاریم و با هم بلاسیم؟ تا تفکرات امثال جنابعالی وجود داره و تا با این لحن صحبت میکنید معلومه که میریم تو سایت هایی که نیاز به آنتی فیل.تر داره تا از لحن صحبت امثال شماها دور باشیم.
به جای اینکه به یه فایل صوتی که خودمون با کلی اغراق بهش گفتیم +15 فحش بدی، برو یه سری به سایت ها و وبلاگ های +18 بزن تا بفهمی دنیا دست کیه! تا بدونی ما اینجا دور هم جمع شدیم تا غم ها و شادی های همدیگه رو با هم تقسیم کنیم. تا کمی مشکلات زندگی رو فراموش کنیم و بفهمیم زندگی هرچند هم سخت باشه ولی میشه خندید! تا کماکان امید داشته باشیم و امیدوار زندگی کنیم.
امثال من و خانوم م.زاده(آزی) از صبح تا شب داریم تو یه خراب آبادی که بیش از 1000 کیلومتر از تهران فاصله داره جون میکنیم تا امثال شماها دلشون خوش باشه که چرخ صنعت و تولید مملکت در حال چرخیدنه! حالا به نظر جنابعالی اینجا به دور از همه امکانات، به دور از یه ذره آسوده آرمیدن، به دور از حسرت یک لحظه زندگی بدون استرس بابت از سرویس خارج نشدن واحدهای تولیدی، به دور از آسایش و رفاه با دوستان و آشنایان بودن، داریم جون میکنیم تا باعث افتخار باشیم، عوضی بودنه؟! گه بودنه؟! حالا تو این شرایط سخت نیایم یه سرگرمی درست و حسابی درست کنیم تا دلمون خوش باشه؟! نیایم خودمون خودمون رو بانمک فرض کنیم تا لحظه ای استرس های کاری فراموش بشه؟! تا کماکان با امید کار کنیم و روحیه خودمون رو برای تولید و افزایش تولید حفظ کنیم؟.

هیچ میدونی روزی چند تا کامنت خصوصی دریافت میکنیم که "به جای رفتن و لاس زدن تو فیسبوک اینجا سر خودمون رو گرم میکنیم"، "به جای زانوی غم بغل کردن از شماها امید رو یاد گرفتیم و تلاش میکنیم"، "مرسی که من رو از تو خیابون علاف بودن و سوار ماشین پسرها شدن، پای سیستمم میخکوب کردید" "مرسی که از افسردگی بعد از طلاق نجاتم دادید" و ... !!!

به نظرت من واسه چی میام ادا در میارم؟ فکر کردی خوشم میاد؟ فکر کردی شخصیتم اینجوریه؟! نه عزیز من، فقط و فقط به خاطر اینکه خانوم م.زاده چند تا از این کامنت ها رو به من نشون داد که بفهمم بهتره اون خشک بودن و اتو کشیده بودن و ادعای شخصیت شدنم رو بذارم کنار تا یک دل دردمند شاد بشه!

ببین دوست عزیز، خواهشا وقتی حرفی میخوای بزنی و احتمالا "نهی از منکر" کنی، فحش نده! چون این دوره زمونه وقتی یکی کم میاره، سخن به ناسزا میگه! پس اگه میخوای تو زندگیت کم نیاری و موفق باشی نذار کسی بفهمه که کم آوردی.

سخن آخر اینکه "فکر میکنید به من فشار اومده"؟! راجع به این حرفت کلی واست نوشته بودم ولی بهتره سکوت کنم. سکوت خیلی معنا داره، خیلی !


و اما سخنی با خوانندگان این وبلاگ: "من بیدی نیستم که با این بادها بلرزم! ولی اگه روزی خانوم م.زاده گفت که آقای همکار از ایران رفته و از فایل صوتی تو وبلاگ من و افزایش تولید تو شرکت هم خبری نیست، بدونید به خاطر امثال این دوست عزیزمون، خانوم یا آقای رهگذر بوده! به قول خانوم م.زاده کمی خودشیفته فراهانی میشم و میگم که اگه مغزی دیگر اینجا را ترک کرد، فقط و فقط به خاطر ناسزاهایی بوده که شنیدم. من نه از اوضاع سیاسی گله دارم و نه از اوضاع اقتصادی و نه از اوضاع فرهنگی. ولی چند نفری بودن که به من خیلی توهین کردن و متاسفانه این کامنت "رهگذر" هم اون خاطرات رو برای من زنده کرد".


ادامه مطلب هم، کلامی از "حاج آقای همکار"!

۴۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۱۰
آزیتا م.ز
۲۴
اسفند ۹۲

اصن باهاتون قهرم

معلومه همتون رفتین بیرون، دنبال خریدُ کارهای عید اینجا مگس پر میزنه!!! خب آسمونم که بُغ کرده دلم پـــــــــوکید بی مروتها

اصن عررررررررررررر

۲۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۴۷
آزیتا م.ز
۲۳
اسفند ۹۲

امروز هفت هشت نفر به من تنه های محکمی زدند که همشان خانم بودند... چند نفرشان جز دستهٔ سنگین وزنها بودند و بقیه معمولی... همچین در پیاده رو بدو بدو میرفتند و حرص میزدند که من به این همه شور و ذوقشان برای خرید غبطه میخوردم! مثلا یکیشون شونصد تا کیسه دستش بود اما همچین به منِ بیچارهٔ نحیف که تازه دستم هیچی هم نبود تنه زد و رد شد که من یک آن فکر کردم، تانک از رویم رد شده و دوباره عمل لازم شدم!!! چند باری هم نزدیک بود تا دهنم را باز کنم و چند تا از آن آبدارها نثار کنم!!! بعضیها فکر میکنند اگر دمِ عید خودشان را با خرید، جِر ندهند!!! سال تحویل نمیشود و یا چیزی کم میماند... به غورعان کمرِ یک آدمِ مصدوم خیلی مهم تر از خنزر پنزرهایی ست که قرار است در این وانفسایِ بازار بخریم!!!بعد من آمدم حرصم را در تاکسی، سر یک پسرهٔ ابله خالی کردم که لنگش را 120 درجه باز گذاشته بود و خیلی احساسِ باحال بودن بهش دست داده بود!!! همچین بهش گفتم ببــــــــــین پاتو جمع کن که فکر کنم علاوه بر پا جای دیگه اش هم جمع و جور شد!!!

ها راستی از کپسولی هم متنفرم!!! به قدری که از چارشنبه سوری هم زده شدم!!! کلا این روزها هر چیزی بجایِ اینکه شادی آفرین باشد، بهانه ای میشود برایِ مردم آزاری ....


۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۱۶
آزیتا م.ز