خب چند روزه دارم زور میزنم ، فکر بد نکنید ها... از اون زورها نه! یجور زورِ دیگه!
زور میزنم که یه چی اینجا بنویسم که شما فکر نکنید حالم بده ، نمیشه،که فکر کنید حالم خوبه بازم نمیشه، که ابراز وجود کنم اونم نمیشه! نتیجه اینکه احتمالا من نه حالم بده نه حالم خوبه و آدمی که دچارِ رخوت شده باشه تقریبا وجود نداره و زین رو ابراز وجود هم ممکن نمیباشد :)
بعد الان هی زور زور کردم، یادم افتاد که من چند وقتیِ زورم به این زندگی نمیرسه، از این همه مشت و لگد خوردنم خسته شدم دیگه، زان سبب تصمیم گرفتم برم گوشهء رینگ رخوت پیشه کنم و فعلا هیچ غلطی نکنم ، تا ببینم این زندگیِ گل و بلبلِ من برگِ بعدی چی رو میکنه!؟ واسم مقدور بود حتما میرفتم تو غار سیصد سال میخوابیدم! آخ حال میدااااد...آخ حااااال میداااااد...