ما عازم عربستان شدیم ، همراه با کلی لباسهای بسیار خنکی که مامانمان با دقت و وسواس خاصی همه را تهیه کرده بود ! لباسهای احرامی که مامانم خودش با جنس خنک و نازک دوخته بود ، چون جنس آماده یشان را پسند نکرده بود و میگفت کلفت و پلاستیکی بودند!،و یه کیسه خاکشیر برای جلوگیری از گرما زدگی!!! ما چادر به سر عازم عربستان شدیم!وقتی هواپیما به مقصد جده در پرواز بود دختری کنار دستم نشسته بود که تند تند در دفترچه یادداشتی،مینوشت!!!گفتم چه مینویسی؟ گفت سفرنامه!!!!دیدم ما هنوز پایمان به عربستان نرسیده نصف دفترچه اش پر شده است!!!!!بدانید و آگاه باشیدو هِی نیایید بگویید من در خاطراتم آب بسته ام!!;)