92.12.19
حرم امام رضا
در حالی که من (سمت راست)داشتم با چادر دست و پنجه نرم میکردم و گوجه از دستِ چادر سر کردنِ من حرص میخورد :)
خاطرات یک حاجیه خانم دیوانه 3
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم مهر 1392 ساعت 22:5 شماره پست: 172
ینی چادر سر کردنم، وضعیت بسیار بغرنجی داشت!اصن بلد نبودم و نیستم که سر کنم! مصوبه آمده بود که چادر سر کردن برای عمره دانشجویی اجباری است! خودشان هم یه قواره پارچه چادری داده بودند! چند باری که تو امامزاده صالح و حرم امام رضا چادر سر کرده بودم به شکر خوردن افتاده بودم اصن کلا چادر باعث شده بود از قبل هم بی حجاب تر به نظر بیام ،همش میرفت عقب ،لای دست و پام گیر میکرد، موهام ریخته بود بیرون، روسری ام که کلا از سرم افتاده....کلا وضعیتی شده بود که همین چادر نذاشته بود ما از محیط معنوی حاکم در این اماکن چیزی حالیمان شود! از بچگی سوالی در ذهنمان پَر پَر میزد آن هم این بود که آیا خدا و امامها و امامزاده هایشان از بقیه افراد ذکور به ما نامحرم تر هستند!!!!!!خیلی که بچه بودم فکر میکردم بی شک خدا مرد است دیگر وگرنه چرا باید وقتی که میخواهی مدح و نمازش را بگویی ازش رو بگیریو چادر سر بندازی!!!!! این بود که ما از بچگی با چادر پوشیدن معضل عدیده پیدا کرده بودیم و اصلا دوس نداشتیم که برویم در مکه و مدینه همش باهایش کلنجار برویم و چیزی از دور و برمان حالیمان نشود! تا اینکه دوستی به ما پیشنهاد داد که چرا چادر ملی نمیدوزی!!!سر کردنش خیلی آسانتر است و احتیاج ندارد کنترلش کنی راحت تر خواهی بود!!!!آدرس یه خیاط خانم ماهر دست در امر چادر ملی دوزی را هم به ما داد!!!! در آن زمان بهترین برای من این بود که کسی پیدا شود و بگوید مصوّبه کشک و اصلا نمی خواهد چادر بپوشید اما بعد از این بهترین همین پیشنهاد دوستانهٔ دوستمان بود!
یه قواره پارچه را برداشتیم و با مامانم رفتیم خانه خیاط خانمِ مورد نظر! ما را سایز زد و گفت چادرت سه روز دیگر حاضر میشود! روز موعود رفتیم برای گرفتن چادر!!!!!خانم خیاط باشی خیلی خوشرو و خوش برخورد بود! بعد هم که علت چادر دوختن من را هم فهمیده بود برایش جالب بود و از آن جالبتر برایش این بود که اولین چادر مرا هم میدوخت! خلاصه چادر را انداخت بر تن ما تا اگر عیب و ایرادی دارد یا قدش بلند است آنرا اصلاح کند!
یهو گفت اِوا خدا مرگم بده، اینجوری که تو خوشگلتر شدی! یه هلو سفید برفی بپیچی تو کاغذ کادوی مشکی بندازی تو بغل عربها!!!!خاکِ عالم، دختر ،رفتی اونجا تو رو خدا مواظب باشی ها!
مامانم هم با خانمه موافق بود که چادر مشکی بسی به ما میاید و ممکن است آنجا دزدیده شویم!!!! این وسط فقط خودم هِر هِر میخندیدم !!! گفتم خیالتان راحت اولا برای اینکه دختران مجرد را به عربستان راه بدهند همه ما را به عنوان زن صیغه ای حاج آقای کاروان محسوب میکنند تا ویزایمان صادر شود بعد هم خیالتان راحت تر گفته اند ده چشمی حاج آقا از ناموسهایش مراقبت میکند!
دیگر مامانم و خیاط باشی زدن تو کار خنده و حرفهای خنده دار و گاها بی ناموسی.....;)