حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۱۷
بهمن ۹۲

بیست و دو سال گذشته،22 سال میتونه در عینِ اینکه سالهای زیادی باشه، همون قدرم کوتاه باشه! اونقدر کوتاه باشه که هنوز خاطراتِ یه چنین روزی مثلِ یه فیلمِ رنگیِ با کیفیت HD جلو چشمت بمونه و میتونه اون قدر زیاد باشه، که یه پسرکِ خوردنی و پدرسوخته رو به یه مَردِ پشمالویِ سیبیل کلفت تبدیل کنه، که صدایِ قلمبه اش قادر باشه از پشت تلفن ، هرکسی رو غافلگیر کنه...


پسرکی که تمامِ این 22 سال عشقِ خواهرش بوده...پسرکی که حتی قبل از اینکه پا به این دنیا بذاره، خواهرش دیوانه وار دوسش داشته و بعد از اومدنش نه تنها از درجه اش کم نشد که هر روز بیشتر و بیشتر شده...


وقتی سه سال و نیمه شدم، نق نق رو به جونِ مامانم  شروع کردم، که من داداش میخام! دقت کنید رویِ کلمهٔ داداش شدیدا تاکید داشتم، شب و روز در آرزوی داشتنِ یه برادر به سر میبردم ... بازم تکرار میکنم روی برادر بودنش تاکید زیادی داشتم....و بالاخره این اتفاق افتاد! مامانم حامله شد و من شب و روز دعا میکردم که نی نی، داداش باشه!!!! اون موقعها سونوگرافی به دقتِ الان نبود، هیچوقت نمیشد جنسیتِ جنین رو با دقت 100% تعیین کرد!!! اونقدر من،داداش ،داداش میگفتم که مامانم میترسید اگه بچه دختر باشه، من ضربهٔ روحی بخورم! این بود که مدام از مزیتهایِ خواهر داشتن برام میگفت، منم همه رو با گوشِ جان میشنیدم اما....آخر سر با یه لحنِ کِشداری میگفتم، مـــــــامـــــــــان ولـــــــــی مــــــن میدونــــــــــــم ، پسره! :)

وقتی 17 بهمنِ سالِ 70 مادربزرگم و بابام ساعت دهِ شب از بیمارستان اومدن خونه و بهم میگفتن که داداش دار شدم، باور نمیکردم !!!!از بس که مامانم از ترسش بهم قبولونده بود که خواهره!!!! اما خب بالاخره مامان بزرگم موفق شد که بهم حالی کنه که دارن راستشو به من میگن....من بهترین لحظاتِ عمرم رو با داداشم داشتم....وقتی کنار هم هستیم ،میتونیم ساعتها از خاطراتِ خوشایندِ بچگیمون تعریف کنیم و بخندیم و گاهی گریه کنیم! با اینکه پنج سال از من کوچیکتره اما همیشه بهترین دوستم بوده، همیشه تویِ قلبم یه جایِ خاص داشته و داره! یه جایی که فقطِ فقط مخصوص خودشه....




بزرگ شدن چیزِ مزخرفی است، آدمها که بزرگ میشوند از هم دور میشوند، در مشکلات و دل مشغولیهای خودشان غرق میشوند! ما  هم بزرگ شدیم! قصهٔ مزخرف زندگی مارا هم از هم دور کرده اما هیچ چیز ، هیـــــــــــــچ چیز نمیتواند ، دلهایمان را از هم دور کند! گاهی تنها دلیل زنده بودنِ من ، برادرمه...این بده! این خوب نیس که ایـــــــــــــنقدر قلبِ آدم برایِ یک نفر بزند! اما حقیقت داره...واقعا احساس میکنم ، نمیتونم تمامِ احساسی که دارم رو با کلمات بیان کنم! مخصوصا وقتی همین الان اشک از چشمهام میاد و دلیلش هم اینه که من خیلی دلتنگه برادرم هستم!!! و این اتفاق هر بار اتفاق میفتد! هر باری که من چشمم به عکسهای بچگیمان بیفتد یا بخوام در موردِ داداشم حرف بزنم! این اشکها به سراغم میایند!

بدنیا آمدنِ برادرم مطمئنا بهترین اتفاقِ تمامِ زندگیِ من بوده....این رو کاملا بدونِ شک میتونم بگم! :)



موافقین ۷ مخالفین ۰ ۹۲/۱۱/۱۷
آزیتا م.ز

نظرات  (۷۱)

سلام :)

تا امروز فکر میکردم فقط خودم همچین حسی رو دارم...
برادرم همه زندگیمه...درسته که پدر و مادرم قلب و روح من هستن...
اما جایگاه برادرم...خاص ِ خاصه! :)

+ خدا همه برادر خواهرها رو برای هم حفظ کنه...

سربلند باشید
پاسخ:
سلام زمرد جون :)

خب برادر من تکه تکه چون حتی من پدر و مادرمم اندازش دوس ندارم:P

ایشالا....همشونو حفظ کنه....

موفق باشید :)
إی جان
چ عکست نازهمخصوصا عینکت
شیطون میزدی از بچگیت
خدایی اگه الانم انقد خوشگلی دوست داشته باشیم :پی
پاسخ:
ولی زیاد شیطون نبودم! البته بازیگوشو کنجکاو بودم اما شیطون نبودم :)

الان خوشگلترم اصن:D
چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس… و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز… روز میلاد… روز داداشیت! روزی که داداشیت آغاز شد! تولدش مبارک:-)
پاسخ:
مرسی عزیزم...خیلی قشنگ بود مرسی ....:)
وااااااایییی خندشووووو کوشولوی خوردنی:-* چه خواهرخوبی هستی خداتورو برای داداشت وداداشتو برای تو حفظ کنه عقشم:-*
پاسخ:
نه زیادم واسش خواهر خوبی نبودم به گمونم :|

مرسی گلم خدا تو و خواهرتم واسه هم نگه داره :-*
چه خوب که داداش داری من که ندارم:-(
پاسخ:
خب عوضش منم خواهر ندارم :)
سلام آزی جان
دیدی پیدات کردم مادر
بس که مهربونی عزیزم
پاسخ:
سلام النا جوووووووووووون:-*
پیدام کردی؟O_0

من که امده بودم اون یکی وبت ادرس جدیدم داده بودم.....فکر کردم دیدی نیومدی یا خاموشی =/

مرسی (خجالت)
عقشم الان خعلی خوشگلتری ولی بذار موهات بلند بشه مثه کوشولوییات بباف بعد عکسشو بده من بااین عکس الانت که توکانتکتا رواسمته عوض کنم بعد وقتی بهت میزنگم یا اسمس بازی موکونیم ببینم کیف کنم اصن یه وضی!چه پروسه طولانیی شد:-P
پاسخ:
بلندم بشه دیگه کسی نیس ببافتشون :)

تازشم موهای خودت چقدریه؟؟؟ من که ندیدم :(
منم احساس موکونم خعلی خواهر خوبی نبیدم!اخه فاصله سنیمون یکم زیاد زیاده!!منم مامانمو بابامو بزور مجبور کردم نی نی بیارن!وگرنه کلا قصد نداشتن دیگه بچه دارشن!فککن من چقد شر بودم که ازبچه فراری بودن اصن یه وضیD:
پاسخ:
چرا؟

من دوس داشتم الان یه خواهر خیلی کوچیکتر از خودم داشتم که مامانش میشدم یجورایی :)


بده داداشیت ببافه:-) موهای من بلنده خرماییه تیره لَخت!برخلاف موهای تو عقشم:-P حالا عکس بگیرم یروز میفرستم عقشم
پاسخ:
داداشیم وقت نداره! :'(

من موهاتو میخام ناز کنم:)
از بس حرف میزنه و سوال میپرسه خو منم که همیشه حوصله ندارم بشینم سوالاشو جواب بدم دیه:| سوالاشم که مثه سوالای زمان ما نیس که ســـــــــوالــــــــه واقعا!مثلا دارم ریاضی میحلم میاد میگهy چیه?!?وتا وقتی ام توضیح ندی ولت نمیکنه!خو اخه من به این بچه چجوری بفهمونمyچیه xچیه خو:| اصن یه وضی! سوالای+18هم میپرسه تازه!دیه اون موقه کاملا دهنم سرویسه اصن یه وضی!:-P این دهه80دیا اعجوبن اصن قلبونش برم:-*
پاسخ:
واااااااااای خدا من عاشق همین بچه هام کاش منم یه خواهر داشتم 8 سالش بود کلا دیگه مامانش میشدم آخ چه حالی میداد :D
اى جانم.... عاشق عکستونم،بدجور اشکم در اومد :)
چقدراین حس عالیه...یاد داداش خودم افتادم و اینکه منم مث تو عاشقشم ،واقعن بزرگ شدن مزخرف و ترسناک و له کننده ست اگه قرار باشه دلهامون از هم دور شه واین حس بینظیر فراموش شه.. خدا کنه هیچوقت اینطور نشه
خدا برات حفظش کنه و همیشه دلهاتون نزدیک نزدیک بمونه :*

پاسخ:
آخی :-*

بزرگ شدن خر است اصن :دی

خدا عزیزهای تو هم حفظ کنه دوستم ،مرسی :)
من ی داداش ۲۸ ساله دارم،ن اهل دود,ن هیچی،شاغل و مستقل,هر کی خواست بیاد ببرتش خخخخ
والا بخدا,
ازی این عکست شبیه یکی هست و هر چی فک میکنم یادم نمیاد!!شاید شبیه یه شخصیت برنامه کودک!!
یادم نمیاد :(
اما بد اشناس
پاسخ:
نمیخایم! میخایم چیکار داداش تو رو!!!! چقد بده که شماها با هم خوب نیستید! :|

چه میدونم شبیه کیه=/
میگم چ جالبااا
تاریخ تولد داداش با تاریخ تولد یگانه دختر عمود یکیهه

17بهمن
پاسخ:
:)

20 اسفندی پیدا کن :دی تاحالا ندیدم :D
چه خوب که انقد داداشت رو دوس داری! منو داداشم از بچگی باهم بزرگ شدیم ولی حالا با اینکه درکنار هم زندگی میکنیم ولی از هم خیلی دوریم. گاهی فکر میکنم من بدترین خواهر دنیام :(
پاسخ:
چه بد =/

منم یه دختر دایی و پسر دایی دارم....با اینکه خواهر برادرند ، از صدتا دشمن باهم بدترند....خیلی بده =/

چرا عاخه این حس رو داری؟:'(
ایشالا که سال های سال کنار هم با شادی زندگی گنید و همیشه شاد و خندون باشید.
به فکر ما تک ها هم باشید :D
پاسخ:
مرسی...انشاالله :)

آخی....تک فرزندی؟ آخی....تو نسلِ ماها یکم کم پیدا میشه....یکی یدونه.... آخی.... اصن بیا خودم خواهرت بشم :دی
کلا خواهرو برادر یه چیز دیگس تولدشونم مبارک باشه نگا عکسه رو پس دندونت کو؟؟؟؟؟افتاده که خخخخخخخ
پاسخ:
دندونم افتاده دیگه.... :دی... در آستانهٔ هفت سالگی :D

البته من الان دوس داشتم یه خواهرم داشتم!!!!

آخی ...خدا نگهدارتتون برای هم :****

تولدشون هم مبارک

 

پاسخ:
ممنون یکی جون :)

مرسی :)

خیلی هم عالی :) وقتی اینطور از علاقه ت به برادرت میگی یاد ِ مربی ِ کاراته م میفتم که همیشه میگه تنها مرد ِ زندگی من برادرمه ! بینهایت به هم وابسته هستند ...

امیدوارم همیشه سالم و سلامت و شاد ، همدیگرو داشته باشید با همین میزان علاقه :)

پاسخ:
اوه مربی کاراته داری؟ :یی

ممنون خانومی :)

همچنین تو :-*

مریم اسدی

شاعره

20 اسفندیه :)))

پاسخ:
نمیشناسمشان!!!! :)
خیلی خوب بود
لذت بردم
خوش بحال داداشت
بیشتر خوش بحالش اگه اینایی که نوشتی رو نخونه!
پاسخ:
نخونه؟!؟!!!؟!

لذت بردی بالاخره یا نه؟ چرا همیشه آخرش یه ریپی میزنی؟ کلا خوشت میاد مسخره به نظر بیای؟!؟! :|


تو واسه وحید جونت مینویسی بخونه ، خوبه! داداش من نخونه خوبه؟!؟! :O
بیان قشنگی بود :)
این تاکیدی که رو داداش داشتی هم به نوبه خودش جالب بوده ها!
پس میشه گفت به بزرگترین آرزویی که داشتی تو زندگیت رسیدی، هم آرزوی بچه گیات بوده هم اینجور که میگی بزرگترین زندگیت
عه! چ بی دندون(نیشخند)
بابا ی بغلی لاوی چیزی میترکوندین خو تو عکس ;)
فک کنم قطار تونل وحشت بوده، این چیه دست داداش؟
پاسخ:
داداش میخاستم خب:)

اره قطار تونل وحشت بود.....کیفِ دوربینه دستش....کِیسِ دوربین عکاسی

تولد داداشیت که جای مخصوصی داره توی قلبت مبااااااااااااااااااااااارک

کاش زود زود ببینیش و بغلش کنی ودلتنگیت از بین بره و توی دلت شادی بشینه جای غم

پاسخ:
ممنون رونــــــــــــــــاک جونم :)

میبینمش چند روز دیگه ایشالا
پاسخ:
واااااااااااای چه عکسه باحالی ^_^

+ چه خبره امکانات! از در دیوار گَجِت میریزه :D

ازی

منم عاشق بازار ماهی ام

و عاشق میگو...ماهی کفشکو ما میگیم ماهی  زبون!

من چون جنوبی ام همه جور ماهی خوردم ....

منم اثار استاد فرشچیان رو دوست دارم.تابلوی شکار هم زبیاست اگه اسمشو درست گفته باشم توی کتابای مدرسه بود...ضامن اهو رو به تصویر کشیده.کلا ادم مذهبی خاصی هم هست...

در مورد همکارت هم دل ما هم خنک شد...یه یه یهههههههههههههههه

پاسخ:
آره خیلی خوبه.....

نه عزیزم اون ماهی زبون یه چیز دیگه است :) من اونارو گفتم که وسط تصویره....که کله اش افقیه....اسمشون کفشکه.... :) زبون زشت نیس که ...

دیدم عزیزم....:)


هه هه ....

خدا حفظتون کنه ...هردوتونو .

پسرک ، شیطون و بامزه به نظر میاد.دخترک هم همینطور  اما دانشمند .

از اونایی که تو زیرزمینشون اورانیوم غنی میکنن.

برقرارباشن ، شاد و سرخوش و سلامت

پاسخ:
ممنون.... خب اره من همیشه از داداشم دانشمندتر بودم خخخخخخخخ :دی

ما تو زیر زمین نارنجک درست میکردیم با اکلیل سورنج :))))))) خیلی کار بدی میکردیم ،میدونم :D

ممنون :)
من که از خدامه بیا و بشو اما بعدا پیشمون بشی من مقصر نیستم ها :D
پاسخ:
چرا پشیمون بشم؟!؟!؟! تو که خواهر زیاد پیدا کردی؟ پیدا نکردی؟ :)
۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۵۶ سرهنگ تمام
تولدش مبارک ^_^

داداش ِ من 14 سال ازم کوچیکتره D:
پاسخ:
مرسی :)

آخی...باحاله که...راحت مامان هستی ، بدونِ زاییدن :)

اوخی مامی بچه گیهاتون چه بانمک بودین

خدا داییمو حفظ کنه مامی

پاسخ:
الانم هستوم مادر جان :)))

خخخ داییت :)

معلومه که هستی الان دیگه کوه نمکی بوخودا ننه

بیا بغلووووووووووم اصن

پاسخ:
فشار خون نگیری دخترم...منو بغل کنی نگرانت میشم خخخخخخ:-*
۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۰۵ خانومه آقای x
برادر خیلی خوبه خیلی
من سه تاشو دارم بسووووز:)))))))
پاسخ:
الان سوختم....بوش میاد؟

خوشحالی داره ملت بسوزن؟:)))))
۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۰۶ دست و پا چلفتی
خواهر خیلی خوب است

ما دلمان خواهر خواست



جفتتون پاینده باشید ایشالا
پاسخ:
به مادر و پدرجان سفارش دهید :)))))


ممنون :)
من مثل شما و اخوی گرام مظلوم نیستم :D
خواهر!نه هنوز مثلش با خودش خیلی فرق داره مگه نه؟
پاسخ:
مظلوم؟!؟!؟!O_O

داداش من خدای شیطونیه :)
چه حس باحالی ولی من این حسو به هیچ کدوم از اعضای خانوادم ندارم.وضی اصن
پاسخ:
عه....چه حیف....منم فقط به داداشم :)
آخییییی آزیتا چه هم حسی قوی ایجاد کردی دختر  خواهرمم از به دنیا اومدن من همین حرفا رو میزنه تفاوت ما هم پنج ساله 
اخی چقدر هر دوتون بامزه بودین
پاسخ:
آخی....خاله از خواهرزاده کوچیکتر :D
اصن شیطونی تو از خنده هات میریزه

خب ما طایفه روح که برا مهمونی رفتن به دعوت نیاز نداریم ولی اگه دعوت میکردین باکلاس تر بود

اگه دیدین شمعا یهویی خاموش شد شاید کار یه روح بوده
تولد برادر خواهر م.زاده مبارک
پاسخ:
تولد نداشتیم که!!!!! فعلا 1000 کیلومتر از هم دوریم تا 10 روز دیگه ببینمش!!!!! اگه تولد گرفتیم، جهنم! تو هم دعوت :))))))

مرسی
۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۱۷ کامران میرزا خان زند
تولدت داداشت مبارک

+خواهرها موجودات بدجنسی هستند قدر ما داداشها رو نمیدونند :D

تو هم قدرش رو نمیدونی. باید شب و روز بهش محبت کنی حتی اگه

کتک زد دستش رو ماچ کنی و بگی محکم تر بزن داداش گلم :D

هر چی  هم گفت بگی چشم 
حدیث داریم بدون اجازه برادر نباید آب خورد :|
پاسخ:
مرسی :)

یه همچین داداشهایی رو باید وارونه دار زد به غورعان!!!! حدیث هم غلط کرد!
۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۳۲ masi_ bi asabo saltane
من دوتا داداش دارم...اما عاشق داداش کوچیکم هستم...
حسی ک ب داداشت داری کاملن درک می کنم...
آزی مهربونم...این دفعه ب افتخار همه داداشا....هوراااااااااااااااااا
پاسخ:
آخی :)

به افتخار همه داداشهای خــــــــوب هوراااااااااااااا
۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۱۸ دست و پا چلفتی
به پدر گفتیم

با لحنی حسرت آلود فرمودند

دیگر از ما گذشته است 
خخخخخخخ
پاسخ:
باید اصرار کنی...یه بار گفتن فایده نداره که! تازه باید اطمینانِ خاطر بدی که خودت بزرگش میکنی :)))
میشه با رسم شکل نشون بدی چ جوری میشه یکی رو وارونه دار زد؟
:دی 
نه داداش نه ابجی
زندگی بهتر با فرزند کمتر :))))


پاسخ:
نه با رسمِ شکل نمیشه! اما مطمئنا یه پسرو میشه واروونه دار زد عملا! شما نترس...شما که خانومی هستی :)))))))))

نه...به قولِ یه آدمِ خیلی پخته ای: بچۀ تنها مث یه تک درختِ وسط دشت! دلش میگیره خوب نی :)
خدا شما رو برای هم نگه داره
پاسخ:
انشاالله :) مرسی
سلام و درود

اولش فکر کردم خدایی نکرده برای برادرتون اتفاقی افتاده که اینطور متن زیبایی در مورد عشقتون به برادرتون نوشتید...

تولد داداشتون مبارک

ولی ما 4 تا برادر و خواهریم که هر روز با هم دعوا داریم و تو یه خونه راحت نیستیم خدا رو شکر یکی داره کم میشه!


پاسخ:
سلام و درود برشما...

:) آخ خدا نکنه!

خدا خواهر برادر شمارو بیشتر نکنه صلوات :)))))
تولدش مبارک باشه:))
پاسخ:
مرسی عزیزم :)
وقتی 18 سال و یه روزم بود داداشم به دنیا اومد....الان 6 سالشه....بهترین سالای عمرمو باهاش گذروندم وهر لحظه که می بینمش به خاطر وجودش خدا رو شکر می کنم....
پاسخ:
آخی....تقریبا میتونی مامانش باشی :) خدا واسه هم حفظتون کنه :)
آخی!
مبارکه :)
من کخ ندارررررم :(
پاسخ:
مرسی.....

عب نداره عزیزوم
اون سال و ماهی که عکس رو انداختین ,من به دنیا اومدم :)

چه به موقع بود پستت.واسه منی که همین دیروز برادرم واسه همیشه رفت سوئد :(


پاسخ:
عه ؟ چه جالب^_^

آخی....واسه همیشه.....آخی....خب توهم برو پیشش :) واسه فوق لیسانس :)
مگه شما یه خواهر نداشتین به اسم آنیتا؟
تو یه پست،خیلی وقت پیشا از وبلاگتون خونده بودم :‏|‏
پاسخ:
خب من چند بار عرض کردم....روزهای اول وبلاگم....راجع به خواهرم مینوشتم که در اصل ماجراهای برادرم بود اما من تحریف کرده بودمشون....بعد دیگه تصمیم گرفتم همه چیو واقعیت بنویسم!!!!!!!!!

این آخرین باریه که اینو میگم ، لطفا دیگه نپرسید :)))) آهای مخاطبین
مگه شما یه خواهر نداشتین به اسم آنیتا؟

برگرفته از bihefaz.blog.ir
زهر مار. هی میاد میگه بر گرفته از bihefaz.blog.ir
پاسخ:
کوفت :D

زهرمار به خودت....به وبلاگ من توهین کردی؟ خخخخخ

فراخی دیگه. واسه اینکه یه جمله رو تایپ نکنی کپی میکنی، بعد فحش میدی :D
من مسخره نیستم!
پاسخ:
اما متاسفانه گاهی یه طوری رفتار میکنی که مسخره به نظر میای :)
به سلامتی هرچی داداشه!!!!!!!!! مخصوصا خان داداشا :))))
پاسخ:
به سلامتیشون :)
تولد داداشت مبارک با کمی تاخیر :)

آزی جان آدرس سرهنگُ خواسته بودی اینه :
http://aghapoli3-2.blogfa.com/
پاسخ:
مرسی با کمی تاخیر :)
مرسی یوزی جان...خود سرهنگ زود اومد و آدرسشو بهم داد...مرسی به هر حال :)
اما من از داداشم خیلی دورم... خیلی! :|
پاسخ:
دورِ فیزیکی؟ یا روحی؟ :/
تولدش مبارک:) اصن دهه هفتادی گلیست از گلهای بهشت:)))
هیچ درکت نکردم.داداشمو دوس دارم ولی خوب اصولا داداشایی که از خواهرشون بزرگترن،خیلی خیلی رو اعصابن....ولی بازم داداشن دیگه...چه داداش تو داداشی شد:))))
کلا خدا همشونو حفظ کنه
پاسخ:
عه؟ خخخخ تو که دهه هفتادی نیستی....هستی؟؟!!!!!!!!!!!!!

همش به خاطر تربیت غلطه=/ وگرنه خواهر برادرها میتونن نزدیکترین افراد زندگی هم دیگه باشن :|
آزی این دل مرده جدی جدی همون روحه.میدونه تولد یگانه هیفده بهمنه!!!!
وگرنه از کجا فهمیده(منم که تو وبم اصن نگفته بودم:))) )

دل مرده اگه گفتی کش موهام چه رنگیه؟؟ همین الان؟
پاسخ:
نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟!؟!؟!؟!؟! :دی


خخخخخخخخخخ
من بهار سال هفتاد به دنیا اومدم

پاسخ:
اوپس....خوبه خودِ 70 خوبه :))) تو از داداش من بزرگتری اون بهمنِ 70 :)

ای بابا هر کی اینجاعه که دهه هفتادیِ جز چندی...اما من از اینا نیستم که غیرت داشته اشم رو دهه شصتیا ها...نوچ من اصن طرفدار دهه هشتادیام :))))
تولدش مبــــــــــــارک .
خدا شما رو برا هم نگه داره ♥
پاسخ:
ممنون عزیزم! کجا بیدی نبیدی؟ :))
انا اینجا دوست دارم ،نت باشه حتما میام :)




پاسخ:
شما بی نت نمونی صلوات :))))
عزیزم من که آدرس ندیدم تازه اینم از وب یوزی که خواننده خاموششم دیدم اومدم عزیزم
پاسخ:
آخی...مرسی...آخه من اومدم کامنت گذاشتم واست! نرسیده :|

خوشحالم که اومدی :))
۲۱ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۱۶ عمو خارداررررررررررررررررررر
داداش به قربونت !!! داداش فدات بشه الهی !!! باز خوبه آخرین پست دارم جواب میدم که ، کسی نبینه چشمون کنن .. !! :* ... و باز هم اشکهای مارا شرررررررررر کردی !! ... :**********
پاسخ:
خدا نکنه عزیز دلم داداش مهربونم!:*:*:*:*

خخخخخخخخ...چشم حسود بترکه :)))

قربون اشکهات بشم! نبینم اشکاتو... :):**:*:*
هه هه هه داداشت ضایع شد.من کامنتشو دیدم:)))


پاسخ:
تو اونجا چکار میکنی بچه پررو؟؟؟ :))))))))))))))))
۲۱ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۲۲ تپلچه خانوم

من که نمیام

تو هم که نمیای

کسی هم که دلش واسه ما تنگ نمیشه

این چه زندگی ایه آخه؟!!!!!!!! :)

آزی دلم برات تنگ شده بود

 

+ منم عاشششق داداشمم :)

پاسخ:
عه چه بد =/ تو چرا نمیای؟ من به این وبلاگ تو عادت ندارم تو چرا؟؟!؟! :D

دلم تنگ میشه....بوخودا ببین آع قده یه کنجد شده :))))

خدا داداششتو واست نگه داره
زنده باشند در کنار شما. 
پاسخ:
ممنونات :)))

ممنون که داری با پشتکارِ زیاد تک تکِ پستها رو میخونی... :)
ای جانم چ ناناز
مثل ابجیه منه عکست
عینکت
:*
ااره داداش منم زندگیمه
اما نمیدونه..
شایدم میدونه و روی خودش نمیاره
پاسخ:
خخخخ اره دیدم ابجی خوشگلتو :-*

خب بهش بگوو چه اشکال داره :D
سلام.یک خواننده خاموش، روشن هستم :)
پست تهدید امیزت رو الان خوندم و استرس آلود دست به کار شدم تا کامنتی را ارسال بنُمایم!
تولد داداشت مبارک!
من هم عاشق داداشت هستم!!!
اوه منظورم بود که عاشق داداشم هستم!!! واقعا داداش ها گُلند:)
و بنده هم مثل شما خواهر ندارم که بدونم خواهر ها چگونه اند:)
و دیگه اینکه، من هم متولد هفتادم ، البته فروردین هفتاد.
لفطن پست هات رورمزی نکن.این یک خواهش عاجزانه ِ از طرف خواننده خاموش تنبل هست که هفته ای یه بار پست ها رو با هم میخونه:|
پاسخ:
خخخخخ

فعلا که رمزی نکردیم! باشد که نکنن ما هم نکنیم! بی معرفتی منظورمه نکنن :))))
تولد اخوی گرام مبارک باشه :)
من یه دختر هفتادی دارم :))))))))))
پاسخ:
مرسی ممنون 

یعنی الان میخوای بگی دختر به داداش من میدی؟ :)))))))))
به به 
اینجا چه خبره 
تولد داداشت مبارک باشه آزی جون 
داشتن متولدین بهمن در اطراف آدم یه نعمت بزرگه
الهی همیشه به شادی کنار هم باشین

پاسخ:
مرسی ریما جون... منتظر بودم از اون شیرینیهای عالیت بیاری واسمون :)))))
۱۸ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۴۳ خواننده ی خاموش*م*
تولدش مبارک باشه...
    ....چه احساس نابی دارین باهم...منم جانم برای داداشام در میره.مثل همین دیشب که جایش خالی بود و وقتی زنگ زدم بهش ،این بغض تو گلو نذاشت حرف بزنم...
همیشه سلامت و شاد باشن ان شاا ...
پاسخ:
ممنون... شما هم همیشه برا هم بمونید شاد و سلامت :*
واقعا به این داداش باید تبریک گفت
نه تنها بابت تولدش بلکه بخاطر داشتن چنین خواهر مهربونی :))
پاسخ:
واقعا ممنون و تشکر از حسن تعریف شما:)))
۱۹ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۵۱ خانم مهندس
اشکم در اومد آزی با این پستت.
چه موقعی خوندم این پست رو!!!دقیقأ وقتی که دلم خیلی خیلی برای داداشم تنگ شده:"(
پاسخ:
آخی... نه که دلت تنگ بوده اشکت درومده ... کجاست مگه داداشت :)
شیطنت از نگاهت می ریزه!!! چه بامزه بودی آزی جون:)
تولد داداشتم مبارک...ان شالله دومادیش...ولی خودمونیم چه خواهرشوهری بشی تو :)))
پاسخ:
مرسی ممنون

دقیقا چجور خواهر شوهری میشم یعنی؟؟؟؟؟:)
از اون خواهر شوهرا که خودشونم می مونن زن داداشه رو دوست داشته باشن یا تشنه باشن به خونش!!!
 همشم از عشق زیادیه:))) یه جورایی هم حس مالکیت شدید نسبت به داداش عزیزشون :دی
پاسخ:
من کلا موجود بی آزاری ام... حتی اگرم کسی رو دوست نداشته باشم فقط خودم رنج میکشم و به کسی کاری ندارم :)
با تاخیر تولدشون مبارک:)
پاسخ:
مرسی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">