حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo

۲۹ مطلب با موضوع «اطلاعیه ها» ثبت شده است

۲۴
مهر ۹۵

چند وقت پیش که رفته بودم کویر مصر ، درست موقعی که وسط دریاچه نمک بودیم و چند تا بطری آب معدنی خالی پرت شده تو طبیعت رو دیدیم، دوستم گفت جایی نیست که آدم ملحق بشه و طبیعت رو از آشغال پاکسازی کنه؟! بعد از اون من اومدم و کلی تو این صفحات اینترنت دنبال تور پاکسازی طبیعت گشتم که هیچ خبری نبود و هر چی پیدا کردم مربوط به قبل بود و تعدادشون هم خیلی کم بود ، تا اینکه بالاخره یه گروه بنام "رفتگران طبیعت " رو پیدا کردم... 

حالا در راستای پست قبل که از ریختن زباله و بی فرهنگی ملت نالیدم گفتم بد نیست که این گروه رو اینجا معرفی کنم ، شاید کسانی هم باشن که مثل ما دلشون بخواد این کار رو انجام بدن ولی ندونن که چجوری؟

این گروه با همین عنوان تو تهران و خیلی از شهرستانها فعالیت داره و معمولا هر جمعه و روزهای تعطیل برنامه پاکسازی دارن که از قبل جا و ساعتش رو مشخص میکنن و توی کانال تلگرامشون اعلام میکنن. البته یه سایت به همین نام هم وجود داره که من امروز که چکش کردم دیدم خیلی آپدیت نیست در حالی کانال تلگرامشون هر هفته به روزرسانی میشه و برنامه ها توش قرار میگیره ... متاسفانه من هنوز خودم قسمت نشده با این گروه جایی برم ، یا از تنبلی خودم یا از اینکه هر بار جور نمیشه ... اما بالاخره این کار رو انجام میدم... چون بنظرم عمل کردن خیلی ارجحیت  داره به حرف زدن و غر زدن ... این گروه اعتقاد داره که با پاکسازی طبیعت علاوه بر اینکه  اون منطقه تا حد بسیار زیادی تمیز میشه بقیه افراد هم با دیدن کار گروه متاثر میشن و به نوعی در دراز مدت فرهنگ سازی میشه... به امید روزی که همۀ ما خودمون به قدری به محیط زیستمون اهمیت بدیم که نه گروهی نه ارگانی برای پاکسازی و جمع آوری زباله از طبیعت و محیطمون لازم نباشه...

 

 

 

 

کانال تلگرام رفتگران طبیعت تهران

https://telegram.me/RTtehran

اینستاگرام :

https://www.instagram.com/rttehran

کانال تلگرام رفتگران طبیعت ایران:

https://telegram.me/RTiran

 

میتونید باهاشون تماس بگیرید و آدرس کانال شهر خودتون رو ازشون بگیرید البته توی کانال ایران برنامۀ اکثر شهرها رو قرار میدن ولی برای اطمینان میتونید سوال کنید.

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۱۶:۱۳
آزیتا م.ز
۰۹
مهر ۹۵
بطور عجیبی تو چند ماه اخیر زندگیم رفته رو دور تند ، یه حسی که انگار من هر چی تندتر میدوام که یکم جلو بیفتم شاید یه روز استراحت کنم ، اونم تندتر دنبالم میاد ، هم احساس خوبی داره هم اینکه گاهی حس میکنم خسته ام ، میخوام مثل رضا صادقی داد بزنم وایسا دنیا من میخوام پیاده شم خخخخخ اما از طرفی هم نباید وایسم یا پیاده شم ، دلم میخواد زودتر برم و برسم !!! 
چشم انداز چند ماه روبه روم خیلی استرس زا و بلبشو میباشد و هر بار هم که با مامانم حرف بزنم  کوهی از استرس رو سرم آوار میشه !! از بس که خداوند مامان منو عجول و بی صبر و طاقت آفریده!! جدای از مسائلی که به خودی خود مضطرب کننده هستند یک سری مسائل بلاتکلیف ذهنی هم هست که مزید بر علت میشن .. 
خلاصه خواستم بگم این روزها خیلی مُستَرِس ( اسم فاعل از ریشه استرس :))))) یعنی ته ترکیب ادبیه) هستم در عین اینکه زندگی هم بدجوری رو دور تنده و البته منم انرژی دارم ، اما از اونجایی که اینرسی سکون در ماتحت انسانها بر انرژی جنبشی غلبه داره ( فیزیک یادت هست؟) ترجیح منم اینه که زندگی کمی آرام تر با اینجانب رفتار کنه و از مادر محترمه هم که البته اینجا رو نمیخونه و کاش میخوند چون سختترین کار دنیا برای من حرف زدن با مامانمه ، تقاضا دارم که اینقد منو هول نکنه :| .... 
.
.
.
 
 
 
اصلا این شر و ورهای بالا رو فراموش کنید و به من بگید تا حالا سوشی خوردید؟ عایا دوست داشتید یا نه؟ اگه اره چرا ؟ اگه نه چرا؟ چرا بعضیا عاشق سوشی اند؟؟ :| چرا من درکشون نمیکنم ؟!!! :/ دیشب تو جشنواره غذای خیریه رعد بالاخره طلسم سوشی رو شکستم و خوردم ، خب البته مزه همون سالمون خامی رو میداد که قبلا خورده بودم .. هیچ چیز جذابی هم واسم نداشت .. چرا نصف مردم دنیا واسه سوشی میمیرن ؟؟
 
 
 حالا امروز روز اخر جشنواره غذای خیریه رعده اگه دوست داشتید برید تا ساعت ١١ شب هم هستن ... یکم واسه اطلاع رسانی دیر شده ، ببخشایید!در هر حال جمعه عصر فرصت خوبیه بنظرم. 
 
 
دیشب خیلی دلم میخواست از این همبرگرها بخورم ، جمع موافق نبود، نخوردیم اما بوش دیوونه کننده بود ، شما برید جای من بخورید واسه من تعریف کنید ... :دی 
۱۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۳:۰۱
آزیتا م.ز
۱۰
ارديبهشت ۹۵

با سلام و خسته نباشید و امید اینکه روز جمعهء خوبی رو پشت سر گذاشته باشید و عصر مزخرف آن را حسابی به یک جای خویش دایورت کرده و سعی کرده باشید که حالش را ببرید ، خدمت شما عارضم که مهلت ارسال عکس برای شرکت در نوبت شما ٩ تا روز دوشنبه هفته آینده تمدید شد . چرا؟؟ چون دست کم ٢٠ نفر اعلام آمادگی برای حضور در این برنامهء دور همی کرده بودند اما تا هم اینک تعداد بسیار کمتری عکس به دست من رسیده است . 

خواهشمندیم کمی باحالتر باشید ، ستاد برگزاری نوبت شمای تخمی عه پوزش میخوام  تخم مرغی 

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۵۷
آزیتا م.ز
۰۵
ارديبهشت ۹۵
الوعده ، وفا !! نوبتی هم که باشه بعد از کلی سوت و کوریه اینجا حالا نوبت، نوبتِ شماست ! 
درسته که خیلی وقته هم نویسنده اینجا هم مخاطبینش دچار تنبلیسم و انسداد قلم شدن ، اینو از تعداد پستها و کامنتهای زیرش میشه فهمید :))) ولی اتفاقا اینجور وقتهاست که میشه پایه ها و با معرفتها رو از سیل جمعیت تشخیص داد ؛) حالا ببین چه شورش کردم ها خخخخخ 
آقا ، خانوم ، نوبتِ شماست هر کی دلش خواست ، باحال بود ، حوصله داشت شرکت کنه ، دور هم خوشحال شیم :)
دیرین                        دیرین 
موضوع 
نیـــــــــــــــــــ.........ـــمرو
 
 
بله بله ، همون نیمروی خودمون ، دم دستی ترین ، ارزونترین ، راحتترین غذای سفره های ما :دی 
آقا همه آدمها آشپزی رو با همین نیمرو شروع کردن خلاصه نیاید بگید موضوع سخته ها ، که شاکی میشم :)) 
پس آستین بالا بزنید یه نیمرو مَشتی درست کنید ، تزئینش کنید یا نه همینجوری خشک و خالی ازش عکس بندازید و بفرستید برای من !بعدم دور همی با خانواده یا تنهایی نوش جانش کنین ، موضوع از این بهتر؟؟ خخخخ چجوری بفرستید؟ یا عکس رو آپلود کنید و لینک آپلود رو همینجا در این پست ،تو کامنت برای من بصورت لینک بذارید، توجه کنید به صورت لینک برای من بذارید چون من با گوشی پست میذارم و اگه لینک نباشه نمیتونم بازش کنم، خدارو شکر بیان هم که قابلیت قرار دادن لینک در کامنت رو داره و  یا به ایمیل bihefaz@gmail.com بفرستید عکس نیمرو سوخته هم قبوله لطفا تنبلی نکنین:)) 
یه خواهش ویژه دارم اونم اینکه لطفا لطفا اگه میتونید حجم و سایز عکستون رو پایین بیارید متچکرم :) 
مهلت ارسال عکسها تا جمعه همین هفته ١٠ اردیبهشت 
پیشاپیش از حضور نیمروییتون سپاسگزارم :)
۲۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۳۲
آزیتا م.ز
۳۰
مرداد ۹۴

آهای أیها المخاطبین الوبلاگ عایا از میان شما کسی هست که از جواب آزمایش سر در بیاورد؟؟؟ عایا از میان شما هستند کسانی که بدانند کسی که ESR خونش از حد نرمال کمتر است چه مرگی دارد ؟ و عایا هستند کسانی که بدانند دوای دردِ سوژهء موردِ نظر چه میباشد؟ هم اکنون نیازمند یاری سبز یا حالا هر رنگی میخواد باشهء شما هستیم !! :))))

 

۲۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۰
آزیتا م.ز
۳۰
خرداد ۹۴

 

دیرین دیرین 

بعد یه قرن که نوبت شما نداشتیم ! بیاید یه نوبت شما برگزار کنیم یکم جو وبلاگ شاد و شنگول شه .

 

موضوع  :

یک یا دو بیت شعر یا یک جمله که دوسش دارین رو با دستخط خودتون بنویسین و کنارش علامت بذارین که معلوم بشه واسه نوبت شما نوشتینش

 

 

 

یه چیزی شبیه همین

 

پیشنهاد میکنم واسه عکسهاتون خلاقیت به خرج بدینwinkنه مث این نمونهه که خیلی خشک و خالیه laugh

 

تا پنجشنبه وقت دارین که عکسهاتون رو واسه من ارسال کنین از طرق زیر:

1- آپلود کنید و آدرسش رو تو همین پست واسه من کامنت کنین، لطفا فقط تو همین پست بذارین که گم و گور نشه.

2-به آدرس bihefaz@gmail.com ایمیل کنین.

 

پیشاپیش از کسانی که عکسشون رو کم حجم میکنن ، متشکرمsmiley

واسه اینکه خاطراتتون تازه بشه یا با نوبت شماها آشنا بشین، میتونین از قسمت موضوعات سمت چپ ، روی نوبت شما کلیک کنین :)

 

دیگه ببینم چکار میکنید هااااااا.... با معرفتها دستا بالا yes

۳۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۱۴
آزیتا م.ز
۲۰
آذر ۹۳

شاید بهش بگن یجور خلا مغزی.. یا خلا حسی... یعنی من هیچ ترکیبی بهتر از این برای وصفش پیدا نمیکنم، موقعی که نه احساس میکنی خوشحالی و نه غمگین، یجور کرختیِ روحی... اشتیاق انجام کاری رو نداری در حالی که از کاری هم بیزار نیستی... موقعهای کمی بوده که من این حالت رو تجربه کنم... چون من بیشتر مواقع عواطفم خیلی تند و آتشینه یا خیلی غمناکم یا خیلی خوشحال... اما از اینجور خلا حسی هیچ لذت نمیبرم.. اینجور مواقع یجوری نا امیدی یا بی حسیه نامحسوس میاد سراغم... مثلا وقتی دیروز عصر داشتم از نمایشگاه الکامپ خسته و کوفته میومدم سمتِ خونه و بخاطر باشگاهی هم که صبح رفته بودم بدنم حسابی درد میکرد و آلودگیی هوا هم بی حالترم کرده بود و سرم رو تکیه داده بودم به شیشۀ ماشین و داشتم سعی میکردم به چیز خاصی فکر نکنم تا حالت تهوعم بدتر نشه، تنها فکری که دست از سرم بر نمیداشت این بود که چقد حال میده اگه همین الان چشمام بسته بشه و دیگه باز نشه... نمیخوام بگم از فرطِ ناراحتی این حس رو داشتم ها... از شدت اون خلائی که گفتم این حال بهم دست داده بود... یه حالیه که من اسمش رو میذارم ،حالِ "خب مثلا که چی؟ "خب مثلا که چی که من این کارو کنم یا اون کارو کنم یا فلان چیز رو بخرم یا اصلا نخرم...یا تهران بمونم یا برگردم خراب آباد یا کار کنم یا نکنم یا ازدواج کنم یا نکنمو یا و یا و یا و یا .... نمیدونم این چه حسیه که گریبان گیرم شده.. اما حس این روزهای من "خب مثلا که چیه؟" و امیدوارم زیاد ادامه نیابه... این "خب مثلا که چی" خیلی خانمان سوزه... اون وقتِ که آدم کلا دست از هر گونه تلاشی بر میداره یا اگرم کاری رو انجام میده ، لذتی ازش نمیبره... این "خب مثلا که چی؟"بهتره که هر چه زودتر بره گورش رو گم کنه..شاید گاهی وقتها آدم با خودش بگه ، حتی ناراحت بودن بهتر از این "خب مثلا که چی" بودنه ،چون لااقل وقتی آدم ناراحته شاید تلاش کنه که شرایطش رو تغییر بده ولی وقتی این خلأ اتفاق میفته یجورایی انگار که آدم تسلیم شده و نشسته گوشۀ رینگ و به خودش میگه خب مثلا که چی ؟ پاشم بجنگم تا بیشتر کتک بخورم از این زندگی؟ همین گوشه چمباتمه میزنم تا بالاخره عمر بگذره و خلاص... خدا هیچ کسی رو به مرضِ "خب مثلا که چی؟" دچار نکنه ،صلوات :)))))))))


همین چند وقت پیشها

سینما گالریِ ملت


اصلا من نیومده بودم این حرفها رو بزنم ها ، خیر سرم اومده بودم اسامیِ کسانی که واسه نوبت شما (7) عکس فرستادن رو بگم و اعلام کنم که نوبت شما روز دوشنبه رونمایی میشه و فرصت فرستادنِ عکس تا روز یکشنبه است... باشد که اگه دوست دارین شرکت کنید تا اون موقع عکسهاتون رو بفرستید... بعد یهو تو سرم اومد "خب مثلا که چی؟" بعد یادِ حس این چند روزم افتادم و این شد که این پست رو نوشتم.. خلاصه که این پست ، دقیقا یه پست دو منظوره میباشد...فلذا از دو منظور استفاده بنمایید :))))

اسامی افرادی که عکسشان به دستِ من رسیده:

۱۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۳ ، ۲۱:۵۰
آزیتا م.ز
۱۴
آذر ۹۳

خب این فایل صوتی خیلی وقته پیش ضبط شده یعنی چندین ماهِ پیش یعنی موقعی که خانم خوجگله ناپدید نشده بود و با من و آقای همکار و مستر لهجه بعد از کلی هماهنگی تونستیم 4 نفری کنار هم جمع بشیم و یه چند تا فایل صوتی تند تند ضبط کنیم :)

الان اومدم یه پستی بنویسم یا بهتره بگم یه خبره خوشی رو بگم یا اصلا بهتر تره که بگم یه خبرِ خوش و باورنکردنی رو بگم که یاد این فایل صوتی افتادم که یجورایی با این خبره من بی ربط نیست :)

این فایل صوتی یجورایی معیارهای آقای همکار برای انتخاب همسره، اما ..... اما هیچی بهتره خودتون فایل رو گوش کنید تا ببینید اما چی؟ :)))

دریافت
حجم: 1.73 مگابایت

۲۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۴ آذر ۹۳ ، ۲۱:۵۵
آزیتا م.ز
۱۳
آذر ۹۳

همینک یک کامنت دریافت کردم که شخصی بسیار پرشور بنده رو برای اجرای یک نوبت شمای دیگه تشویق کرده بود! نمیدونم یهو مرا چه شد که با این حال داغونم ، انرژیه مضاعفی گرفته و بر اجرای نوبت شمای (٧) مصمم گشتم، باشد که شما دوستان دست یاری به سوی بی حفاظ دراز کرده و این نوبت شما را با استقبال پر شورتان رو سفید نمایید و ضد حال نوبت شمای قبلی را جبران کنید :)





موضوعی که برای این نوبت شما انتخاب کردم بسیار بسیار تکراری است اما همیشه در هر وبلاگی مورد استقبال قرار گرفته! و اون چیزی نیست جز :

عکسی از وسایل شخصی و مورد علاقه تان


از همین امروز تا یه هفته دیگه هم فرصت دارید عکسهاتون رو که لطف میکنید سایزشون رو کمی کم میکنید یا آپلود کرده و در این پست آدرسش را کامنت کنید یا به ایمیل bihefaz@gmail.com بفرستید . اگر مهلت ارسال تمدید شد همینجا دوبار اعلام میکنم!

پیشاپیش از حضور گرم سبزتان، کمال و جمالِ تشکر را دارم :)

۳۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۹:۴۷
آزیتا م.ز
۰۷
آبان ۹۳

خب مهلتِ یه هفته ایِ نوبت شما (6) که تموم شد هیچی دو روزم بیشتر شد... استقبال بی سابقهٔ شما واقعا منو داغون کرد آقوووو اصن لهِ له شدم خخخخ

خیلیها گفته بودن عکس میفرستن اما نفرستادن، خلاصه که اگه که دوست دارید عکس بفرستین تا آخر همین امشب این کار رو بکنین... 

در ادامه اسم همون چند نفر معدودی که عکس پدر بزرگ و مادربزرگاشون رو فرستادن گذاشتم... خواهش میکنم، عاجزانه خواهش میکنم، اگر عکس فرستادین و من اسمتون رو اینجا نیوردم بیاین بگید ، چون ممکنه که کامنتتون لای یه عالم کامنت دیگه از دید من پنهان مونده باشه... مث یکی از عکسها که مال نوبت شمای قبلی بود و من تازه امروز کامنتش رو دیدم :| و خودشم هیچی به من نگفته بود :'( خب این درست نیس دیگه من غصه میخورم

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۳ ۰۷ آبان ۹۳ ، ۱۲:۴۳
آزیتا م.ز