حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۲۳
ارديبهشت ۹۸

صبح قبل هر چیز سخن صبحانه خوشتر است، سمانه گفت نیمرو رو با سلیقه خودت درست کن که باب میلتون باشه، من دست بکار شدم ، خودشم تند تند مشغول شستن چند تا از قارچهای کوهی که دیروزش از کوه پیدا کرده بود و شب تا صبح تو آب نمک خیس داده بود، شد.. هی گفتم یکی بسه ، به زور سه تاشو خرد کرد تو ماهیتابه، هر چی از مزه این قارچ بگم کم گفتم ، فوق‌العاده بود از زمین تا آسمون با قارچهای معمولی فرق داشت.

 

 

بعد از صبحانه با پنیرگوسفندی و عسل محلی از خونه زدیم بیرون تا چادر رو که از شب قبل باز مونده بود جمع کنیم و سمانه هم بره طویله و به خرها و الاغها غذا بده، گفت برادر شوهرش جدیدا چند تا خر خریده و میخواد پرورش بده و گوشتشون رو صادر کنه!!!! گویا صادرات گوشت خر تجارت بسیار پر سودیه که من ازش بی‌خبر بودم :|  

پایین دره

 

ربع ساعتی گذشته بود که سر و کله اش پیدا شد و بهم گفت یه کیسه بردار که سبزی کوهی بچینیم ، راهی شدیم به سمت رودخونه، یکی از سگهای دیشبی هم دنبالمون راه افتاده بود و با جدیت تمام همراهیمون میکرد، یجوری بود که عین سگهای اهلی بنظر میرسید ... مناظر بی‌نظیر بودن و زمین پر بود از علفهای خوش‌عطر کوهی که سمانه تند تند و من کند کند میچیدیم خخخخ... سگه هم گهگداری از علفها میخورد!!!!! باورتون میشه؟ 
 
 
تو مسیر رودخونه به سمت بالا حرکت میکردیم ، مسیر پر بود از درختهای کهنسال گردو .. بعد از یه ساعتی رسیدیم به یه آب‌بند... سمانه میگفت بریم بالاتر رو کوه که شاید قارچ پیدا کنیم اما دیگه ظهر شده بود ، ما هم میخواستیم تا شب خونه باشیم و ناهارم بریم کنار سد طالقان بخوریم ، دیگه ادامه ندادیم و مسیر برگشت رو پیش گرفتیم.. 
 
ب
اینجا سمانه چند تا سبزی خوب دیده بود هر چی هم گفتیم بیخیال، ول‌کن نبود
 
 
درختهای گردو و همراه متینمون
 
 
آب‌بند از دور
 
 
 
 
 
مسیر برگشت 
 
 
 
برگشتنی از یه سمت دیگه اومدیم ، از کنار مدرسه قدیم اورازان گذشتیم که حالا دیگه متروکه بود و در حال خراب شدن، چشمه جلوی حسینیه اما پر آب بود همونی که جلال هم تو کتابش ازش یاد کرده.. رسیدیم به محل ماشینمون.. سمانه اصرار و ابرام میکرد که ناهارم پیشش بمونیم بعد بریم ولی دیگه با هر سختی تعارفش رو رد کردیم، دنبال یه چیزی بودم که بهش بدم، از بس که این زن با‌محبت و صمیمی بود ، خلاصه که هیچی نداشتیم جز ۶ تا تخم‌مرغ که بهش گفتم اینارو بهت بدم، با کلی خوشحالی قبول کرد و کلی هم تشکر کرد ، هر چی سبزی چیده بود گذاشت رو سبزیهای من .. گفت من هر موقع بخوام میچینم تویی که دیگه گیرت نمیاد! 
 
ویوی روستاهای پایین‌تر
 
 
دریاچه سد
روستای زیدشت
 
 
قبل اینکه سمانه بیاد دنبالمون سیب‌زمینی آماده کرده بودیم
 
 
ناهارمون
 
 
 
 
 
 
 
 
 
و غروب
 
 
سبزی کوهی‌هایی که نصفشون شدن کوکو نصفشون آش دوغ
 
 
از اورازان تا جاده اصلی ۲۰ کیلومتر راهه اما یه ساعت طول کشید تا رسیدیم، از مسیر برگشت تا روستای زیدشت برگشتیم اما بعد پیچیدیم و به سمت دریاچه سد طالقان که اتفاقا خیلی پر آب زیبا بود سرازیر شدیم، ماشین رو پارک کردیم و دوباره گاز و وسایلمون رو برداشتیم و اومدیم تا لب دریاچه، ناهار یه خوراک با سیب‌زمینی آتیشی‌های شب قبل که مونده بود و تن ماهی درست کردیم و بعدشم یه دمنوش به بدن زدیم، هوا عالی بود و مناظر اونقد زیبا بود که دلمون میخواست شب همونجا بمونیم اما حیف که مجبور بودیم برگردیم تهران... تا نزدیکای غروب صبر کردیم بعد به سمت تهران راهی شدیم .. 
این سومین باری بود که از کشف کردن این بهشت گمشدهء نزدیک تهران پشیمون نشدم. 
 
 
پ‌ن۱ : اردیبهشت رو دریابید ، اردیبهشت دیر میاد زود میره، حیف که نمیتونم وگرنه کل اردیبهشتم رو تو کوه و کمر میگذروندم.
پ‌ن۲ : از طبیعت لذت ببریم ، فقط همونجوری که تحویل گرفتیم همونجوری هم پس بدیم ، این رسم امانت‌داریه ؛) 
پ‌ن۳ : عمر خیلی کوتاهه ، فرصت کم، اگه اینو می‌فهمیدیم حتی یه روزمون رو هم با غصه خوردن هدر نمی‌دادیم، اولیش خودم خخخ
 
+اورازان = آب‌ریزان
موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۲۳
آزیتا م.ز

نظرات  (۲۱)

آی گفتی ! اردیبهشت دیر میاد زود می ره !
اونم اردیبهشت امسال که فوق العاده ست و باید غنمیت شمردش . حالا کو تا چنین اردیبهشتی داشته باشیم :))
پاسخ:
دقیقا امسال عجیییییب خوبه اردیبهشتش :) 
یه آی گفتی هم از طرف من بابت پی نوشت سومت.
سلام . خوبی؟
سگها که هیچ همه ی حیوونای گوشت خوار گاهی گیاهایی رو میخورن در حد اینکه گوارششون درست کار کنه و ...
اینو یه جایی خونده بودم.
خوشبحالت عجب عشقی کردین تو اون طبیعتِ جیگر
پاسخ:
چون حیوونا خیلی فهمیده اند میدونن چی براشون خوبه چه بد :))
اره خیلی بیشتر حال میکردیم اگه اونقد دعوا نمیکردیم خخخ
۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۱۳ فرشته ی روی زمین
چه آسمون تمییزی😍
با پستتون روحیم کلی عوض شد..ممنون : )
پاسخ:
خوشحالم دوست داشتید :) 
سلام
ای نامرد آزیتا
ای بی رحم آزیتا
ای ستمگر ازیتا
قضیه ی شیشلیک و اینا یادته...ای سنگدل آزیتا
حالا از این زاویه داری نشونش میدی تازه چه تعریفیم میکنه ازش[خشم]
یادم باشه رفتم اورازان به سمانه جون بگم، یاد گرفتی آزی چجوری درست میکنه آره قربونش بشم با همون قارچ کوهیا و نون و دوغ محلی
بگو خارج صادر کنه دیگه ظرفیتشو نداریم گوشت خر بخوریم ههههه
اوف چه مناظر زیبایی مخصوصا مسیر برگشت عالیه
همراه متینتونم جذاب بود
آخرشم با سیب زمینی اتیشی و تن و دمنوش به قلب و روحمون حمله کردی
به نظرت آدم میتونه از رفتن به اینجا پشیمون بشه؟(با ذکر مثال توضیح دهید لدفن)
پاسخ:
آره میتونه پشیمون بشه اگه یه همسفر تو مخی اختیار کرده باشه :)))) 

+عاقااااا تورو خدا شعر کامنت نکن ، مرسی اه
هرچند می‌گویند

آدم به جرم خوردن سیب بهشتی

رانده شد از جنّت المأوا

و سال‌ها در شرح این موضوع دعوا بود؛

اما تن اردیبهشتی تو ثابت کرد:

سیبی که آدم گاز زد

از باغ حوّا بود!
فکر کنم اوایل اردیبهشت بود
زمان یاس و ذغال اخته
زمان وعده ها و وعیدها
که حالا اگر چندتایش هم شکست، شکست.
نخواه فراموشت کنم!

آخر کدام درخت

در کدام اردیبهشت

خانه تکانی کرده است؟

دیوانه

من تازه عاشقت شده ام
یک بیـــــت یک ترانه ی زیبا برای تــــــــــــو

آرامش همیشــــــــــــه ی فردا برای تــــــــــــو

تنها همین بهـــــــــانه ی زیبا برای مــــــــــــن

اردی بهشــتـــــــــــ پاک غزل ها برای تــــــــــــو
جهنم خُلق تنگ و خوی زشت است
بخند ای غنچه تا اردیبهشت است

شراب و شعر و عشق و ساز و آواز
به هر جا جمع شد، آنجا بهشت است!
کشوری بودم که از هر سو به سمتم تاختی
پرچم عشق خودت را بر دلم افراختی

عاشق دشمن شدن سخت است اما من شدم
رفتی و اردی بهشتم را جهنم ساختی

چند روزی باعث سرگرمی ات بودم مرا
مثل یک اسباب بازی گوشه ای انداختی

دست در دست رقیبم دیدمت ای باوفا
خیره در چشمت شدم اما مرا نشناختی

او که رفته برنخواهد گشت ای دل شاد باش
باختی در عشق او وقتی خودت را باختی
تو با کی دعوا نمیکنی؟:))
پاسخ:
میدونستی خیلییییییی بی شحوریییییی :))))
قبلنا یکی بهم گفته بود:))
میدونی این مدت نبودی فکر میکردم رفتی یه کشور خارجی‌ای. جایی.
گفتم احتمالا ایرانو فیلتر کردن نمیتونی بیای اینجا بنویسی. البته یه حالت دوم هم داشت. فکر میکردم مُردی:D مرگ خودت اگه دروغ بگم.
پاسخ:
اتفاقا هی منتظر بودم برم یه کشور خارجی شروع کنم به نوشتن ولی نشد که نشد ، دیگه دیدم نمیشه شاید یه قرن طول بکشه گفتم ول کن بیا بنویس خخخ
خدایی مرگ آخه؟؟؟ 
می‌رفتی خوب. می‌رفتی و یه دعوتنامه می‌فرستادی بلکه ما هم می‌کشوندی ولایتتون:))
پاسخ:
نمیدونم طلسم شدم.. به هر در میزنم نشده تاحالا... 
من امسال اردیبهشت فقط سر کار بودم :دی
خوبه تو به جای ما برو و بیا تعریف کن :)
پاسخ:
کاش اون وسطا یه گریزی به کوه و کمرم بزنی 
حیف :))) 
اما تو چون کارتم دوس داری عب نداره خوشحال میشم از ارتقا تو کارت میگی حال میکنم :*
گشنم شد D:

همیشه به تفریح و گشت و گذار جانم حتی شده با یه همسفر بدقلق نچسب.
پاسخ:
وای وای همسفر بدقلق خیلی بده 
ولی خب سفر خوبه دیگه.. :دی 
باز شاید بشه تحمل کرد...
عمر من اینقدرا هم کوتاه نبوده آزی من خیلی دیر شروع کردم به زندگی کردن راستش هنوزم نکردم انگار بی حالی اطرافیانم بهم سرایت کرده
پاسخ:
عمر کوتاهه اگه کارایی که دوس داری انجام بدی رو روی کاغذ بنویسی و نگاه کنی میبینی وقت کم میاری .. ولی خب اگه کلا بی آرزو شدی که باید بری دکتر :دی
راستش الان یه آرزو دارم فقط روم نمیشه عمومی بگم
در گوشی بگم؟ خخخخ
پاسخ:
آرزو رو با خواسته اشتباه نگیر.. آرزو یکی داشتنش خیلی کمه.. آرزو بزرگه و به آدم شور زندگی میده.. اونی ک تو داری میگی فقط یه خواسته
الان باهات موافقم تو درست میگی
ارزو یک چیز دیگست با هم قاطیشون کردم
خواستم رو در گوشی بگم حالا؟ خخخخ
پاسخ:
بگو خب..
سلام
خیر مقدم
نیمرو رو دیدم یاد پستهای {نوبت شما} افتادم..دیگه نوبت شما نداریم؟:)
پاسخ:
سلام 
ممنان و مچکر
چه خوب یادته من یادم رفته بود
ولی فعلا که نه 
اما شاید در اینده ... چون خیلی تایم و فرصت خالی میخواد
چقدر خوب سفرنامه مینویسی خب... پاشو برو آژانس مسافرتی بزن!

+خیلی عکس طبیعتا حس خوب دارن
پاسخ:
سیاوش دست رو دلم نذار ... بالاخره یه تراول اجنسی میزنم در آنسوی آبها خخخخ
۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۵۲ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
ما هم اردیبهشت رو درگیر درس و دانشگاهیم. و سعی میکنیم از طبیعت دانشگاه استفاده کنیم. اونم غنیمتی هست حالا:/
پاسخ:
اگه دانشگاهتون طبیعت داره اونم خوبه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">