حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا

حرفهای شاید بی پردۀ آزیتا Instagram
بایگانی
آخرین نظرات
پیام های کوتاه
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۳ , ۱۹:۰۹
    Boooooooo
۰۱
مرداد ۹۲

عنی دیشب داشتم با آقای صابخونه 8 سال پیشم، اون موقع که سال اول دانشگاه بودم...4 دست و پا از وسط بازار دست فروشها رد میشدم!!!!من جلو بودم اون پشت من!!!! نه فقط صحنه رو مجسم کنید جون من!!!!! البته موهاش پرپشت و طلایی شده بودن...قیافش کلا خیلی بهتر شده بود خودشم جوون تر و خوش اخلاق تر شده بود...واسه همین وقتی داشتم تو بازار دست فروشها که یکی از علایقمه،4دست و پا میرفتم اونم پشتم چهار دست و پا میومد بهم خیلی خوش میگذشت....اینقدر همه چی رنگی بود...باحال بود......فقط آخرش داشت پررو میشد....که ترجیح دادم از خواب پاشم تا شر نشده....دیگه.......................


.....راستی این آقا رو من سر جمع اندازه انگشتای دستمم ندیدم!!!حالا چه حکایتیه خدا عالمه!!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۱
آزیتا م.ز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">