اسمش داوود بود، نه نه...صبر کنید! داوود نبود ، اسمش احمد بود...فکر کنم پسر خوبی بود...این فقط یک فکرِ خوش بینانه است!!! اما خُب سیگار که نمیکشید...فکر کنم اهلِ خلاف هم نبود!!!!چیز زیادی ازش به خاطر ندارم! خُب نباید هم داشته باشم ! چون فقط دوبار دیدمش!! دوبار برایِ همیشه!!! به جز موهای بور و بلند و کمی فر دارش و لپهای گُل انداخته اش یا شاید شانه های پهنش ، هیکل درشتش و چشمهای رنگی اش که یادم نیست عسلی بود یا سبز کمرنگ یا آبی یا مخلوطی از اینها چیز زیادِ دیگری ازش یادم نمیاد....ها چرا پیراهنِ آبی نفتیِ خط اتو دارش و آن انگشت شستِ کذایی!!!! همان انگشتی که من تمام مدت در تلاش بودم تا از خیره شدن بهش خودداری کنم اما به سختی... هیچ وقت بعد از آن انگشتِ شستی به آن پهنی ندیدم!!! همش احساس میکردم خدا این انگشت را اشتباهی خلق کرده است...باید عمودی می آفریدش اما افقی نصبش کرده!!!احمد را با آن انگشتِ شست ، میتوانم خـــــــوب به یاد بیاورم!!!
در همان دومین دیدارمان ، مرا از زنْ بابایم خواستگاری کرد!!!! مهناز مانده بود ، چطوری جلویِ خنده اش را بگیرد!!! منم که کلا جدی نگرفته بودم!!! اما مثل اینکه احمد خیلی جدی بود... مانده بودم از چه چیزِ یک دخترِ دوازده سالهٔ پانزده سال پیش، خوشش آمده بود....میگویم 15 سال پیش چون دخترهای 12 سالهٔ آن موقع با 12 ساله هایِ الان خیلی فرق داشتند...خُب اعتراف میکنم من در دوازده سالگی آنقدرها هم چشمُ گوشم بسته نبود...اما ظاهرم کاملا دست نخورده بود....یادم است آن زمانها تعداد تارهای ابروها و سیبیلهای ما را در مدرسه زیرِ نور خورشید میشمردند...پس تعجبی نداشت که ....که پشت لب من پُر از کُرک باشد!
حالا چشمِ احمد مارا گرفته بود..میگفت مهندس کشاورزی ست ...نه نه مکانیک!!! نمیدانم یک مهندسی ای که "کاف" داشت!!!! همان مکانیک بود به گمانم!!! 26 سالش بود...پیش خودش هم فکر میکرد من 17 سالم است!!! اصلا در مُخیله اش نمیگنجید که پنج سال کوچیکتر باشم!!! پسر خالهٔ یکی از فامیلهای زنْ بابایم بود!!! نسبت فامیلی آن طرف را با مهناز یادم نیست اما میدانم احمد پسرخالهٔ اون بود... خلاصه خیلی جدی یک دل نه صد دل عاشق شده بود!!! مهناز، اِمُ اومی کرد و گفت آزی 12 سالش است.... احمد را میگویی انگار در یک آن تمامِ عضلاتِ بدنش شُل شده باشند ، مثلِ ماست وا رفت رویِ صندلی...در حالی که من زُل زده بودم به آن انگشتِ شستِ عجیب، غریبِ کذایی....
۲
۰
۹۲/۱۲/۰۶
آزیتا م.ز
پاسخ:
خخخخخخخخ...... یه چیزهایی گفت اما مهناز زد تو حال بیچاره :))))))
عه چه جالب واقعا.....منم دستهای آدمها خیلی واسم مهمه....همیشه توجه میکنم اما فکر نکنم دیگه به اندازه شما :D میگم حالا شما که دستهای منو دیدی، بگو ببینم شخصیت من چجوریه خانوم صاحب سبک :)؟؟؟
من کلا انگار این شسته رفته بود رو مُخم :))
+ آره... اونایی که موهاشون تیره بود معمولا دکلره میکردن که بازم بهشون گیر میدادن =/
پاسخ:
بابا هم اسمشو گفتم که هم رشتشو آخر بیشتر از این آمار میخواستی؟؟؟؟ :)))) تازه رنگ پیرنشم گفتم دیگه :P
پاسخ:
خدا وکیلی؟؟؟؟؟؟؟؟ :)))))) راست گفتی یا تو رودروایسی گفتی؟؟؟؟؟ خخخخخخ ایول.....خیلی باحال بود!!!!!!
باز کردنه گره های شخصیتی از روی فُرمه انگشتان :دی.....
پاسخ:
خب چرا ، من همیشه بیشتر از سنم نشون میدادم اون بیچاره بی تقصیر بود :) تا یه زمانی من همیشه میز آخر میشستمُ درشتتر از بقیه هم سن و سالهام بودم اما بعد دیگه متوقف شد رشدم :)
خووووب بود زن بابام شوهرم میداد همون موقع خخخخخ میخاست زن بابا بازی در بیاره
پاسخ:
جانت بی بلا عزیز دلم ... :-*:-*:-*:-*
+چه ایمیلهای قشنگی واسم فرستادی مرسیییییییییییییییییی
پاسخ:
آیکونه بعد 15 سال یادت افتاده :))))))
میخاستم بکشم حوصلم نشد:D
پاسخ:
هیچی نشد.... همینجوری یهو.... تو دستشویی بودم یادم افتاد خخخخخ :D
کامنت تلگرافی سوالی میدی؟!؟! :))))
پاسخ:
خخخخخ عکس شستتو بده بذارم واسه این پستم :D
زن بابا تعجب داره؟ چیه!؟:D
نه گیج نبود حق داشت :)
پاسخ:
میدونستی با معرفتهارو میگیرن؟؟؟؟؟ اینقد نباش :P
پاسخ:
:)
شما از کجا پیدات شد؟ :D
پاسخ:
از این همه فقط قسمت دست شناسیشو گرفتی؟؟؟؟؟ :)))))))
من که بلد نیستم...ینی دوستان ، دوست داشتن نظر بدن :D
پاسخ:
میگم شاتی خیلی باهوشی ها.... :))))))))))
مهندس لابد ننه م عَ عاقام جدا شده بوده دیگه که زن بابا داشتم...
پاسخ:
اگه هوو بود که یارو نمیومد عَ زن بابام منو خواستگاری کنه میرفت ع ننم خواستگاریم میکرد....آیکون خنثی کردنه ابروی بالا رفته :)))
پاسخ:
فک کن!!!!!!! اگه زنش میشدم، الان بچم 12 سالش بود خخخخخخخخ الکی :))))))))))
سرت چطوره عسلی :)
پاسخ:
پَ چی؟؟؟؟ پ نه پ بیاد دختره هوو یارو رو از این یکی خواستگاری کنه تا قیامت بشه!!!! آیکون شما در جریانه روابطه هوویی نیستی :)))))))
پاسخ:
ترنج جون میگم بیا نفری ده هزار تومن بگیر روانشناسیِ انگشت انجام بده خخخخخ :))))))
پاسخ:
شما در جریان نیستید من از خواستگارام زیاد نوشتم....تازه یدونه پر و پا قرصش خواستگار سابقه....تازه محمد رو بگو عربستانی آمریکاییه....بخوام بیشتر بگم صبح میشه....کُندُر بخور واسه حافظه خوبه به غورعان :))))))))
پاسخ:
اصن بزارید ببینیم خانوم دکتر قبول میکنه بعد چونه بزنید .....عژب :)))))
پاسخ:
سواد نداری ؟ امریکایی رو میخونی افغانی؟ تازه میـــــــــخواد مهندسم بشه.... تو آرشیو اون وب قبلی خاطرات حاجیه خانومو اگه میخوندی میشناختیش بعله
کرمعلی مشکوک بود اصن :))))))
پاسخ:
نه بابا خنگ نبود به قیافم میخورد خوووووو :) کلا همه اینجوری فکر میکردن :)
پاسخ:
ترنج جونم
اینجا و
اینجا هم میتونی انگشتهای گوجه رو بهتر ببینی ..... داشتم میزاشتم که زودتر پیشقدم شدی واسه روانشناسی :)))))
مرسی دوست مهربونم این رمالیت منو کشته :))))))
پاسخ:
من کلا اجنبی بیشتر دوس دارم اصن ....آیکونه مهتی بی سوات :))))))
از کفت رفت نخوندی....خیلی باحال بود یه خاطره ده قسمتی بود :)
پاسخ:
مهدیه جون با این هم پشم هیشکی نمیگیردت ها .... به ددی بگو پول بده بری لیزر :)))))))))))))))))
پاسخ:
ملا ترنج فال میگیرد! بشتابید بشتابید :)))) اگر میخواهید سرنوشتتان را با دقت یک هزارم بدانید :)))))))))))
پاسخ:
حال کردی چ زیر پوستی فحشت دادم خخخخخخ :))))))))
پاسخ:
بعله.... سیبیل حالیش نی :))))))
پاسخ:
yesssssssss
پاسخ:
آیکونه خوبه خودتم میدونی بُنجُلی خخخخخخح
پاسخ:
آره مشکل از من بود هم هیکلم هم اخلاقم بزرگتر بود :)
پاسخ:
واقعا.....یهو سکوت شد :|
پاسخ:
به به ببین کی اینجاست.... نه من تو باغ بودم جدی نبودم .... میدونستم قضیه همونجا چال خواهد شد :))))
آره ممکن بود شسته تو هم اونجوری بشه خخخخخحح ژنتیکه دیگه خودت بهتر مودونی :D
پاسخ:
خوبه نگفتی پُستهات که به درک خخخخخخخخخخ :))))))))))))
شادابی شما هدف اصلیِ ماست اصن :دی
آره دیدم چقده کوشولوئه :) آیکونه خب حالا چه غشُ ضعفی میره واسه دخترش :))))))))
پاسخ:
نه باوووو گفتم ک چشمُ گوش بسته نبودم خخخخح اصن جدی نبودم.... ینی به شوهر موهر فکر نمیکردم، بعدشم تازه چی؟؟؟ اینجوری... خخخخخ
هیجان دست داده بود منتها از نوعِ خنده :D
پاسخ:
خخخخخخ یهو پهن شد :D
نه خیالت راحت گربه دستش نمیرسه :))))
پاسخ:
راه کو؟ سنگ کو؟ اصن چی به چیه؟ کی به کیه ؟؟؟؟ :D
پاسخ:
سلام
بنده مخلصم.... رد پای شما باعث دلگرمیه ماست :D
باشد که باز هم قدم رنجه بفرمایید :))
پاسخ:
پر رووو
+ پر رووووو
+پر رووووو
+پر رووووو
+بی اعصاب جان زود بیا زبون این پر رووو رو ببر :D
+خانوم دکتر زود شکایت کن که خونه این حلال بشه :P
پاسخ:
زود بسوی او شتافته می نمایمت اصن :)))))))
پاسخ:
زری جون ادرس وبلاگت رو بذار تا حفظم بشه طول میکشه....
دیشب خیلی باز جات خالی بود اصن اینجا :D
پاسخ:
مرسی همیشه ادرس بزار :D
چرا خودت بجای خودت نه؟؟ :D